مریم برای من بود و نمی توانستم او را در کنار شوهرش ببینم

وقتی صدای مریم را در خیابان شنیدم فهمیدم کار از کار گذشته. فهمیدم شد آنچه نباید می‌شد و مقصر همه اینها من بودم. صدای مریم غم داشت. ضجه می‌زد و التماس سال‌ها خانمی کردن و دم نزدن را در فریادهایش ریخته بود، اما من خشکم زده بود و فقط نگاه می‌کردم. نه این که نخواهم کاری کنم، نمی‌توانستم.
کد خبر: ۳۴۸۷۳
تاریخ انتشار:۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۰ - 27 April 2017

دستانم می‌لرزید، نفسم بند آمده بود و پاهایم توان تحمل وزنم را نداشت. کنار پنجره روی دو زانو افتادم، اما هنوز گوش می‌دادم. صداش مثل ناخن کشیدن روی سنگ بود. منتظر کسی ماندم که به کمکش برود، اما خودم ترسوتر از آن بودم که بتوانم به او کمک کنم. لحظات برایم هزار سال طول می‌کشید.

هر ثانیه یک خاطره را مرور می‌کردم. مریم داد می‌زد و من به فکر موتور ناصر بودم. یک بار به مریم آن‌قدر اصرار کردیم که بالاخره سوارمان کرد. سخت‌ترین حالت تعادلی دنیا را داشتیم. سه نفر با دو کوله‌پشتی بزرگ سوار بر یک موتور نحیف با لاستیک‌های کم باد. من و مریم جیغ می‌زدیم و می‌خندیدیم و ناصر در تمام مسیر مهربانانه دعوایمان می‌کرد. او همیشه حامی مریم بود. ناصر همان برادری بود که وجودش باعث حسادت من به مریم می‌شد. شایدم تنها دلیل ناصر نبود.

ضجه‌های مریم نفس‌های دلگرم‌کننده ناصر را کم داشت. ضجه‌های مریم از نظر من تمام حمایت‌های دنیا را هم کم داشت، اما اگر ناصر بود. نبودن ناصر هم تقصیر من بود؟ ناصر را دوست داشتم. نمی‌دانم به عنوان چه؛ برادر، پدر، دوست، همسر. نمی‌دانم فقط می‌خواستم کمی از توجهی را که به مریم دارد به من هم داشته باشد. سعی می‌کردم برایش خود شیرینی کنم. آن‌قدر شیرین زبانی و ادا و اصول درآوردم که دیگر از دست خودم هم خارج شد. چشمانم را باز کردم و دیدم یکمی که نه بلکه همه توجه ناصر به من است و من این را نمی‌خواستم. او به خواستگاری‌ام آمد، اما من تازه فهمیدم ناصر را فقط برای برادر بودن دوست داشتم. همیشه به نظرم مرد قوی می‌آمد، اما شکست زمانی که حرف‌هایم را شنید. دو سالی می‌شد که برای کار به جنوب رفته بود. نمی‌دانم به خاطر من بود یا نه اما در آن لحظه نبودن ناصر را هم تقصیر خودم می‌دانستم.

نمی‌دانم چرا این لحظات آن‌قدر کش می‌آمد؟ تک‌تک ثانیه با طعم زهر بود و به اندازه آدامس کش می‌آمد. دقیقا مثل همان آدامس‌هایی که روی زنگ‌های مردم می‌چسباندیم و فرار Escape می‌کردیم. یک بار هم زن حسن آقا نجار مچمان را گرفت و موضوع را با مادرم در میان گذاشت. آن شب تاصبح تنبیه شدم و برای زن حسن آقا در ذهنم چنان آشی می‌پختم که روغنش یک وجب بالاتر از خودش باشد.

همیشه نقشه‌ها را من می‌کشیدم، اما مریم بود که در تله می‌افتاد. مثل همین بار. شوهرش را دوست داشت. از زندگی‌اش راضی بود. می‌خواست رفاقت را کمتر کند تا به خانه و خانواده‌اش برسد. کمتر می‌دیدمش و نمی‌توانستم این موضوع را تحمل کنم. مریم نیمی از من بود و آن مرد سعی می‌کرد نیمی از من را از من جدا کند.

سعی می‌کردم به هر وسیله‌ای که شده او را به سمت خودم بکشانم و در دیدار‌ها آن‌قدر به او خوش بگذرد که بیشتر به سمتم بیاید. یک روز در باشگاه نوعی مواد به دستم رسید که بسیار لاغر می‌کرد. مصرفش کردم. حال خوشی به هم دست داد. همان لحظه بود که تصمیم گرفتم به مریم هم از این مواد بدهم.

روز دیدار وقتی مواد را دید اول مقاومت کرد، اما زمانی که به او گفتم اعتیادآور نیست و فقط یک بار مصرف می‌کنیم کم‌کم نرم شد و شروع کرد. آن روز خیلی حالمان خوب بود. به‌همان خوش گذشت. همه چیز تمام شد تا چند روز بعد که مریم با شوهرش قهر کرد. پیش من آمد و پرسید از آن مواد دارم یا نه. حالش خوب نبود و می‌خواست خوش بگذراند. هر جوری بود برایش تهیه کردم و اجازه دادم تا راحت در خانه من خوش باشد. دیگر برایش شده بود عادت. هر چند روز یک‌بار از من سراغ  را می‌گرفت و نمی‌دانست که  شده است. دفعه آخر مقداری از مواد را با خود برد تا در خانه داشته باشد.

از آخرین دیدار خبر خاصی از او نداشتم تا آن روز مزخرف. صبح تلفنم زنگ خورد. مریم پشت خط گریه می‌کرد و می‌گفت در خانه تنهاست و یاسین (پسر کوچکش) کمی از مواد خورده است. نمی‌داند چه کند. می‌خواست یاسین را به دکتر ببرد که جلو او را گرفتم و گفتم  مشکوک می‌شود که چرا پسر به آن کوچکی مواد خورده است.

می‌ترسید شوهرش بیاید خانه و یاسین هنوز حالش بد باشد. می‌ترسید یاسین کوچکش از دستش برود و من فقط دلداری‌اش دادم. چند ساعت بعد باز هم زنگ زد و گفت شوهرش آمده وقتی موضوع را فهمیده آن‌قدر داد و هوار کرده تا از هوش رفته است. باز هم فقط دلداری‌اش دادم.

دیگر از او خبری نداشتم تا زمانی که در خیابان داد زد و از مردم کمک خواست. بعدها فهمیدم شوهرش از حال نرفته بوده بلکه سکته کرده بود. فرزندش هم در بیمارستان از دنیا رفت و اگر زودتر به بیمارستان می‌رسید شاید زنده می‌ماند.

من مریم را فدای دوستیمان کردم. نیمی از خودم را خشکاندم.
سایر اخبار
برچسب ها: مریم ، من ، توانستم ، شوهرش ، ببینم
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

اتفاقاتی که بعد از گرم کردن دوباره روغن سرخ شده در بدنمان می افتد

تمام روش های استعلام کالابرگ

بازخوانی پرونده نقض حقوق یک شهروند ایرانی در سوئد/ «حمید نوری»؛ ۱۶۰۰ روز بازداشت غیرقانونی در بهشت گردشگران

ابعاد مختلف تصویب قطعنامه جدید شورای امنیت برای برقراری آتش بس فوری/ بن بست اسرائیل در غزه

فرزند آیت الله علم الهدی چه نقشی در هلدینگ گردشگری جوانمرد دارد؟

حمله موشکی حزب الله لبنان به مواضع نظامیان صهیونیست

ثبات قیمت دلار و درهم و کاهش بهای یورو در مرکز مبادله ارز

فرانسه ناو هواپیمابر هسته‌ای تولید می‌کند

تمامی کشورهای عربی آماده به رسمیت شناختن اسرائیل هستند

ایستادگی مردم غزه و فلسطین و ناکامی‌های رژیم صهیونیستی در جنگ شش ماهه پدیده‌ای الهی است/ مردم غزه و نیرو‌های مقاومت بر استمرار ایستادگی تا پیروزی نهایی مصمم هستند

کی‌یف برای تامین تجهیزات دفاعی به ناتو متوسل شد

تدابیر جدید دیوان لاهه در رابطه با جنگ در غزه

مرگ سناتور ضدایرانی در ۸۲ سالگی

دستگاه قضایی مقابل زمین خواری ۳۰۰۰ میلیارد تومانی در گیلان ایستاد/ سازمان بازرسی جلوی تصرف غیرقانونی زمین معروف آستارا را گرفت

ویدیو دلخراش از حمله تروریستی به مسکو/ بیش از 100 کشته تاکنون/ احتمال گروگان گرفته شدن صدها نفر در تالار کنسرت/ روسیه خواستار توضیح آمریکا درباره حمله تروریستی شد 

گفتگوی دو وزیر سابق در خصوص صداوسیما

امشب ساعت را به وقت زمین کوک کنید

 انتشار همزمان چند ویدیو هنجارشکن در فضای مجازی/ عادی سازی و ترویج فساد/ با اقدام به موقع فراجا صفحات مسدود شد

حضور باقری در سفارت روسیه در تهران

هنیه: مقاومت مردم غزه، افسانه‌ای است/ اشغالگران با انزوای بی‌سابقه‌ای مواجه شده‌اند

چرا روسیه مسؤلیت داعش در حمله تروریستی مسکو را نمی پذیرد؟!

اتفاقاتی که بعد از گرم کردن دوباره روغن سرخ شده در بدنمان می افتد

جشنواره گل نوروزی یوزها برابر ترکمنستان/ پایان دور رفت با صدرنشینی ایران

بزرگترین پیشرفت‌های فناوری در سال گذشته چه بود؟

تورم چه زمانی تک رقمی می‌شود؟

شهادت یکی از رزمندگان سپاه در سوریه

تاکید رئیسی بر حمایت کامل از تولید کالاهای اساسی و ایجاد ثبات و آرامش در این بخش

۱۸ فروردین؛ آغاز مرحله سوم طرح فجرانه کالابرگ الکترونیک

آخرین نتایج دوازدهمین دوره انتخابات مجلس به تفکیک استان‌ها/ کدام کاندیداها به مجلس راه یافتند

نتایج نهایی انتخابات مجلس در تهران/ دو مرحله ای شدن انتخابات تهران قطعی شد /۱۴ نفری که از تهران مستقیم به مجلس راه یافتند/ چه کسانی به دور دوم رفتند؟

پسر احمدرضا عابدزاده جواب بیرانوند را داد

نتایج انتخابات ۱۴۰۲ خبرگان رهبری در سراسر کشور/ آرای خبرگان تهران اعلام شد+ جدول

ویدیو دلخراش از حمله تروریستی به مسکو/ بیش از 100 کشته تاکنون/ احتمال گروگان گرفته شدن صدها نفر در تالار کنسرت/ روسیه خواستار توضیح آمریکا درباره حمله تروریستی شد 

گفتگوی دو وزیر سابق در خصوص صداوسیما

انتخاب نکردن و آسیب‌هایش/ چگونه انتخاب صحیح داشته باشیم

2 بانک غیردولتی مشتری جدید استقلال و پرسپولیس

بزرگ‌ترین پایگاه فضایی غرب آسیا در حال ساخت است/ صنعت فضاییِ کشور در مسیر توسعه پرشتاب پیش می‌رود

واگذاری پتروشیمی شازند توسط بانک ملی،یک اقدام بی نظیر و به نفع مردم است/ این اقدام می‌تواند الگویی مناسبی برای شبکه بانکی کشور جهت اجرای منویات رهبری باشد

بی رقیب شدن ترامپ در میان جمهوری خواهان/ نیکی هیلی از رقابت در انتخابات انصراف داد

بانک مرکزی عراق فعالیت مجدد بانک ملی ایران را ابلاغ کرد

بدعت لغو کنسرت ها/ کنسرت علیرضا قربانی دوباره در اصفهان لغو شد

عملیات ضد صهیونیستی در جنوب نابلس