گزارش/

حاج قاسم: حق نداری استعفا بدهی!

سیدرضی استعفایش را نوشته بود. لحظه آخر به دست حاج قاسم داد و سریع از هواپیما پیاده شد. یک دفعه خلبان از پنجره لیوان یک بار مصرفی را به پایین انداخت و گفت: این را بگیر.
کد خبر: ۳۱۸۹۰۱
تاریخ انتشار:۱۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۶ - 03 January 2025
 
حاج قاسم: حق نداری استعفا بدهی!
به گزارش روزپلاس، ۵ سال از شهادت سردار گذشته است. ولی هیچ چیز جلودار عاشقان حاج قاسم نمی‌شود تا در این مسیر عاشقی کوتاهی کنند . نه عملیات تروریستی سال گذشته نه برف و بوران. در تصاویری که منتشر شده مردی را می‌بینیم که با دمپایی در این برف خودش را به گلزار رسانده و درصف زیارت قبر سردار ایستاده است.
یا مادر گیلانی که در بحبوحه امتحانات، دست دخترانش را گرفته و خودش را به کرمان رسانده است. و قطعا این عشق چیزی نیست جز عشق الهی. سیدرضی چقدر به جا می‌گفت که حاج قاسم فرد معمولی نیست.

پدرم تاخیر در دستورات حاج قاسم را برای خودش گناه می‌دانست

یک فرمانده الهی است. این جمله را لیلاسادات دختر سیدرضی از زبان پدرش می‌گوید: «ما هم حاج قاسم را دیدیم و هم از زبان پدر می‌شنیدیم. پدرم بارها با قاطعیت می‌گفت: من به همه نیروهایم می‌گویم، حاج قاسم یک فرمانده الهی است و دستوراتشان باید اجرا بشود. پدرم تاخیر در دستورات حاج قاسم را برای خودش گناه می‌دانست. حاج قاسم برای همه نیروهایی که با ایشان مرتبط بودند علاوه بر اینکه فرمانده بود، پدر بود. چرا که برای خانواده نیروهایشان وقت می‌گذاشت و به جزئیات زندگی‌شان توجه داشت.»

انقدر مشکی می‌پوشم تا پیش حاج قاسم بروم

به بهانه پنجمین سالگرد حاج قاسم، به سراغ خانواده‌ای رفتیم که ارتباط زیادی با سردار داشتند؛ خانواده شهید سیدرضی موسوی. همصحبت شدیم با مهناز سادات عمادی، همسر سیدرضی تا از خاطرات مشترکشان با حاج قاسم برایمان بگوید. مهناز سادات خاطراتش را از عروسی دخترش شروع می‌کند و می‌گوید: «سیدرضی وقتی خودش را برای جشن عروسی رساند، هنوز لباس مشکی به تن داشت. لیلا سادات با دیدن لباس مشکی طاقت نیاورد و با گریه گفت: « بابا جان، امشب شب عروسی منه. لطفا لباس مشکی‌ات را در بیاور. سید شب عروسی لباس مشکی را در آورد پیراهن سفید پوشید. ولی بعد از عروسی دوباره لباس مشکی به تن کرد و گفت: انقدر برای حاج قاسم مشکی می‌پوشم تا بروم پیشش.»

خانم سادات، نه همسر شهید شدی نه مادر شهید

حالا یک سال است که سیدرضی به خواسته دلش رسیده و کنار حاج قاسم است. مهناز سادات دلش به این خوش است که سید باز هم خودش را به فرمانده‌اش رسانده است. خانم سادات وقتی یاد حاج قاسم می‌افتد، انقدر خاطراتش شیرین است که ناخودآگاه لبخند بر لبهایش می‌نشیند و می‌گوید: «حاج قاسم هر وقت من را می‌دید به شوخی می‌گفت: خانم سادات چقدر بی‌عرضه ای! نه همسر شهید شدی نه مادر شهید. هر وقت به سوریه می‌آمد به من زنگ می‌زد. خانم سادات از سید راضی هستی؟ سید هیچ وقت خانه نیست. می‌گفتم: بله حاج آقا. بعد تشکر می‌کرد و می‌گفت: من را حلال کن. سیدرضی دست راست من در دمشق است. سید اینجا هست خیال من راحت است.»

حاج قاسم: به چه حقی سوریه را رها کردی؟

خاطراتش را که مرور می‌کند، به یاد استعفای سیدرضی می‌افتد و می‌گوید: «هشت سال قبل بود. سیدرضی سوریه بود و ما در تهران. شب که شد سیدرضی با ساک و همه وسایلش آمد. بچه‌ها از آمدن ناگهانی سید تعجب کرده بودند ولی انقدر ناراحت بود سوالی نکردیم. چند ساعت که گذشت تلفنش زنگ خورد. حاج قاسم پشت خط بود. سردار به قدری با تحکم و بلند صحبت می‌کرد که صدایش شنیده می‌شد: « آقای سیدرضی خجالت نمی‌کشید. اینجا چکار می‌کنید؟ فرمانده شما من هستم یا کسی دیگر؟ به چه حقی آنجا را رها کردی و آمدی؟ تا یک ساعت دیگر فرودگاه باش.» امر، امر فرمانده بود. سید به محض اینکه تلفن قطع شد وسایلش را جمع کرد و یک ساعت نشده در فرودگاه بود. »

ماجرای استعفای سیدرضی چه بود؟

ولی ماجرا به اینجا ختم نشد. هنوز هم چند نفری بودند که در کار سید سنگ می‌انداختند و اذیتش می‌کردند. سید دیگر طاقت طاق شده بود. نامه دو، سه صفحه‌ای برای حاج قاسم نوشت. آن روز حاج قاسم به تهران پرواز داشت. به فرودگاه رفت. سیدرضی همه کارهای امنیتی را فراهم کرد. چند دقیقه قبل از پرواز به حاج قاسم گفت: حاج آقا برایتان نامه‌ای نوشته ام. نامه را به حاج قاسم داد و به سرعت از هواپیما پیاده شد. در هواپیما که بسته شد، پله‌ها را جمع کردند. موتور هواپیما روشن شد. ولی یک دفعه خلبان پنجره را باز کرد و گفت: یک چیزی می‌اندازم پایین بگیر. لیوان یک بار مصرفی را به سمت سیدرضی پرتاپ کرد. حاج قاسم جواب نامه را نوشته بود و داخل لیوان گذاشته بود. «بسمه تعالی آقای سیدرضی. می‌دانی که من تو را از برادرانم بیشتر دوست دارم. تو داری جهاد می‌کنی. الان وقت این حرف‌ها نیست.»

اخمتو باز کن سیدرضی

سید رضی این خاطره را با غرور خاصی برای مهناز سادات تعریف کرد. محبت برادرانه حاج قاسم را نسبت به خودش که می‌دید، خستگی از تنش در می‌آمد. ولی وقتهایی هم می‌رسید که فرمانده از دست سیدرضی ناراحت می‌شد. آن هم زمانی بود که سیدرضی بیشتر از اینکه به فکر سلامتی خودش باشد، به فکر کارش بود. مهناز سادات یاد موشک باران فرودگاه دمشق می‌افتد و می‌گوید: «سال ۹۸ بود. حدود ساعت ۱۰ شب بود. سید به استقبال یکی از پروازها رفت ولی اسرائیل فرودگاه را زد. چند ترکش به مچ پای سیدرضی خورده و تاندونهای پایش قطع شده بود. همه ترسیده بودند. کادر پرواز هر کدام به یک طرف محوطه فرار می‌کردند. سید بدون توجه به ترکش پایش، پشت رول یک اتوبوس نشست. داخل محوطه حرکت می‌کرد و هر کس راکه می‌دید سوار اتوبوس می‌کرد. بین آن‌ها چند خانم هم بودند. وقتی سیدرضی خیالش راحت شد که همه را سوار کرده آن‌ها را به جای امن رساند. ولی کفشش پر از خون بود. دیگر بی‌حس شد. منتقلش کردند به بیمارستان و پایش را عمل کردند. به ما هم خبر ندادند. دکتر گفت: یک ماه و نیم باید در استراحت مطلق باشد. حاج قاسم تاکید کرد که حق نداری به سر کار برگردی باید یک ماه استراحت کنی. سید نتوانست تحمل کند و روز چهارم از همه جا بی‌خبر، عصا به دست خودش را به فرودگاه رساند. نمی‌دانست حاج قاسم می‌خواهد بیاید. سردار هم تاکید کرده بود که آمدنش را به سیدرضی خبر ندهند. در هواپیما که باز شد، حاج قاسم را دید. با همراهانش آقای پورجعفری و دو سه نفر دیگر. سید شوکه شده بود. حاج قاسم چشمش به سید افتاد با شوخی گفت: اخم‌هایت را باز کن صلوات بفرست. خم شد پای گچ گرفته سید را ببوسد. سید رضی خودش را به زمین انداخت و اجازه نداد حاج قاسم پایش را ببوسد.»

حاج قاسم حواسش به همه بود

همانطور که لیلا سادات گفت، حاج قاسم حواسش به جزئیات زندگی نیروهایش هم بود. اولین نوه سیدرضی به دنیا آمده بود. همه خانواده ذوق زده بودند، ولی باز هم سیدرضی نبود. دوهفته از تولد سیدراشد می‌گذشت ولی سید انقدر سرش شلوغ بود که نتوانسته بود به دیدنش برود. حاج قاسم سیدرضی را که دید، گفت: شنیدم شما نوه دار شدید. به دیدن نوه‌تان رفتید؟ سیدرضی جواب داد: حاج خانم رفتند ولی من وقت نکردم. حاج قاسم به شدت ناراحت شد و به سیدگفت: اولین نوه شما به دنیا آمده چرا به دیدنشان نرفتید. هماهنگ کنید با هم برویم. حدود ۵ بعد از ظهر بود که با سیدرضی به خانه پسرش رفتند. سردار به پسر و عروس سیدرضی گفت: آقا صادق، کوثر خانم، من از طرف سیدرضی از شما عذرخواهی می‌کنم. بعد سید راشد را بغل کرده و در گوشش اذان گفتند. هدیه‌ای در قنداقه سید راشد گذاشت و بعد یک ساعت رفتند.

حاج قاسم:من باید چادر شما را ببوسم

خانم سادات خاطراتش را که ورق می‌زند، یاد آخرین باری که حاج قاسم را دیده می‌افتد و می‌گوید: «آخرین باری که حاج قاسم را دیدم وقتی بود که خبر فوت پدرش را داده بودند. پروازی گذاشتند تا حاج قاسم خودش را به مراسم تشییع پدرش برساند. سید زنگ زد و گفت: حاج خانم بیا فرودگاه. به سردار تسلیت بگو. خودم را به فرودگاه رساندم. وقتی حاج قاسم را دیدم، تمام سر و صورتش خاک نشسته بود حتی مژه‌هایش غرق خاک بود. انقدر کفشش خاک گرفته بود که اصلا پیدا نبود. خم شدم تا با چادرم خاک کفشهایشان را پاک کنم. حاج قاسم اجازه نداد و گفت: حلالتان نمی‌کنم اگر این کار را بکنید. شما سادات هستید. من باید چادر شما را ببوسم که با سید زندگی می‌کنید و نبودن‌هایش را تحمل می‌کنید. بعد حاج قاسم خم شد فرزند بیمارم، سیدمحمدرضا را بوسید.»

هر خاطره‌ای که مهناز سادات از تواضع حاج قاسم، از اخمش، از تحکمش و از محبتش می‌گوید انگار صفحه جدیدی از روحیات و خلقیات حاج قاسم برایمان باز می‌شود. مردی که مثل مولایش حضرت علی (ع) جمع اضداد بود.

برچسب ها: شهید سلیمانی
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

مخبر به شمخانی تسلیت گفت

برای استفاده از سونا این نکات را جدی بگیرید

تاثیر استامینوفن و ایبوپروفن در کنترل درد دندان

چرخش معکوس در بازار روغن/ کاهش واردات روغن خام و افزایش کنجاله اشتباهی استراتژیک

رمزهای شگفت از کربلا؛ حضرت زینب(س) چه دید که جز زیبایی ندید؟

نرخ دلار و یورو شنبه ۲۹ دی/ تداوم کاهش قیمت ها در بازار رسمی ارز

آنچه باید از «فیلم فجر» ۴۳ بدانید/از تنوع موضوعی فیلم‌ها تا سرمایه‌گذاران ارگانی

قیمت جهانی طلا امروز ۲۹ دی/ هر اونس ۲۷۰۳ دلار و ۲۵ سنت

چالش‌های مستندسازی در سوریه/ ایرانی‌ها چطور از ارتفاع ۱۸ هزارپایی به مردم در محاصره کمک رساندند

واکنش جواد خیابانی به حواشی هدیه به هادی عامل

اهالی سریال «پایتخت ۷» در مشهد/ تصویربرداری به روزهای پایانی رسید

قیمت نفت ۲۹ دی/ برنت ۸۰ دلار و ۷۹ سنت شد

بازی «جفت پوچ» برای پرسپولیس و سپاهان/ درآمدهای سوپرجام کجا می رود؟

انتقاد شدید رسانه ایتالیایی از طارمی/ اینتر هزینه نمایش ضعیف او را می دهد

شروع پرقدرت سپاهان و دانشگاه آزاد در لیگ برتر ووشو بانوان

حتی می توان در معاشرت و احوال پرسی هم استفاده معنوی و علمی برد/ رفاقت با چه کسی مفید نیست؟

ورزش ژاپنی که در کاهش درد سرطان موثر است

از پیگشیری روش سرطان خون تا سیگارکشیدن والدین و خطر ام اس در کودکان

ایرادات به کاهش تعرفه واردات خودرو قابل رفع است/ ایراد مجمع تشخیص به واردات خودرو چه بود؟

رژیم غذایی غنی از اُمگا ۳ در کُندی پیشرفت سرطان پروستات موثر است/آیا راه‌هایی برای به تأخیر انداختن پیشرفت تومور وجود دارد؟

سرنگونی هواپیمای ترابری امارات در سودان

جزییاتی از ایفای نقش یک معلول در «سوجان»/ آنچه بازی کردم مادرم دچارش بود

رویافروشی یا واقعیت؟/ بررسی ادعای کاهش یک‌شبه نرخ دلار به ۲۰ هزار تومان

حاج قاسم: حق نداری استعفا بدهی!

غفلت دولت/ ۱,۷۰۰ میلیارد تومان از ارزش سود سهام عدالت آب رفت

دست برتر فروشندگان در بازار بورس ۲۳ دی/ نفس شاخص کل به شماره افتاد

نیروهای ارمنستان کنترل مرز با ایران را به دست گرفتند

مخبر به شمخانی تسلیت گفت

نقد و سیاست