سال60
خبری داشتم که دکتر تقیزاده نماینده آقای بنیصدر در لندن، به سفارت عراق رفته و مدتی آنجا بوده است؛ قاعدتا بیارتباط با هیأت میانجی نیست. خبر را به آقای رجائی دادم کهدر شورای عالی دفاع، حساب دستشان باشد.
عصر به جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی رفتم. درباره مسائل روز، چندساعتی بحث کردیم. روی برنامههای اقتصادی ـ به منظور تعدیل ثروت و رفع تبعیضاتاقتصادی ـ بحثهایی شد و تصمیماتی اتخاذ گردید.
سال61
بعدازظهر، گروهی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آمدند و درباره انشعاب درسازمان به دلیل اختلاف در موضوع حضور نماینده ولی فقیه و نیز کنارهگیری گروهی از اعضا، پساز صدور فرمان امام مبنی بر عدم جواز عضویت حزبیها در ارتش و سپاه مطالبی گفتند. این گروه معتقدند که متعهد و در خط امامند.
سال62
خدمت امام رفتم؛ حالشان خوب است. ازپیشرفت کارها راضی بودند و به آینده خوش بین. درباره طرحی که در مجلس به امضای 81 نفررسیده ـ به دنبال پیشنهاد آقای موسوی اردبیلی مبنی براینکه هر خانواده فقط یک خانه داشته باشدـ با امام مشورت کردم. ایشان مخالفند و گفتند تعقیب نشود. از بیانات روز عیدشان تشکر کردم.گفتند من از اختلافات روحانیون خائف شدم و این حرفها را گفتم که جلو آنها را بگیرم. پیشنهادمشخصی برای کمک به محرومان نداشتند، فقط توصیه به کار بیشتر برای آنها میفرمودند.
درباره جنگ هم صحبت کردیم؛ نظر دادم که بنا بگذاریم برخاتمه دادن به جنگ به صورتآبرومندانه و از موضع قدرت، ولی امام در اینباره نظر روشنی مطرح نکردند و گفتند با خاتمهجنگ موافقند، اما باید در شرایط خوبی باشد که در دو ملت اثر بدی نگذارد. منتظرند نتیجهعملیات آینده روشن شود. توصیه به حفاظت خودمان کردند و معمولا در ملاقاتها این تأکید رادارند.
سال63
به دیدن آیتالله گلپایگانی رفتم. حالشان خیلی خوب است؛ دست از انتقاد به شیوه کار حکومت برنداشتهاند. گفتم با اینکه آقای [لطف الله]صافی از طرف شما در شورای نگهبان است ومعمولا اعمال نظر به نام شرع و قانون اساسی میکند، دیگر جای گله برای شما نیست؛ گفتند کهایشان فقط ناظر هستند و دخالت نمیکنند. سپس به زیارت حرم حضرت معصومه رفتم و در صحن مطهر برای مردم و طلاب سخنرانی کردم.
بعد از نماز مغرب با آقایان سید هادی هاشمی و قاضیعسکر درباره بیت آیتالله منتظری و لزوم کنترل اخبار، صحبت کردم. آنها هم از مشکلات دبیرخانه شورای مرکزی ائمه جمعه و عدماعتماد رئیس جمهور به آن و تداخل با کارهای آقای ابطحی کاشانی به عنوان نماینده امام در اموردفتر ائمه جمعه، مطالبی گفتند.
سال64
تا ساعت دهونیم در منزل بودم و پس از آن، برای اقامه نماز جمعه به دانشگاه [تهران] رفتم. جمع زیادی از نمازگزاران آمده بودند و خیلی پرشور برخورد کردند. خیلی جالب توجه است و چنین چیزی انتظار نمیرفت، زیرا شایعه حمله عراق یا انجام خرابکاری بود. همچنین، خبری رسیده بود که بناست به من سوء قصد شود، اما به خوبی گذشت.
سال65
به زیارت امام رفتم. (امام هنگام ملاقات فرمودند: «از لحظهای که تو به طرف خوزستان حرکت کردی، در ناراحتی بودم تا لحظهای که به تهران برگشتی». عبارتی که بتواند جواب این لطف امام باشد، نیافتم. گفتم این سفرها خطری ندارد و نباید جنابعالی ناراحت بشوید). امام فرمودند وقتی سرفه می کنند استخوانهای سینه شان درد میگیرد. احمدآقا گفت درد به خاطر ماساژهای شدیدی است که هنگام سکته، دکتر دادهاست. امام گفتند دلیلش این نیست. من به شوخی گفتم سرفه نفرمائید. امام از اخبار عقبنشینی ارتش از تصرفات عملیات والفجر9 پرسیدند؛ تائید کردم. حالشان خوب و خطر رفع شدهاست. احمدآقا و دکتر [مسعود] پورمقدس، گزارش جریان حمله قلبی امام را در حالی که در دستشوئی بودهاند، دادند. امام با فشار دادن زنگ، دکترها را خبر کردهاند. تعبیه زنگ در مراکز خلوت از ابتکارات جالب احمدآقا است. ایشان را در بیهوشی کامل یافتهاند. با ماساژ دکتر پورمقدس، تنفس امام برگشته و سپس به بیمارستان بیت منتقل شدهاند.
سال66
صبح زود، محسن برای رفتن به رفسنجان به فرودگاه رفت و در اثر ناهماهنگیها، از رفتن بازماند و برگشت. تلفنی احوال عفت را پرسیدیم. گفت هنوز سرفه میکند و منتظر دکتر هستند؛ متأثر شدم. با محسن سر میز صبحانه، درباره وضع دانشگاهها و تحقیق صحبت کردیم.
سال67
در منزل بودم. سر صبحانه، یاسر مقداری از جزئیات عملیات گفت. در سمت کمک تیربارچی در عملیات بوده و علاوه بر تدارکات انفرادی، حدود هشت کیلو گلوله تیربار با خود حمل می کرده که تا راس ارتفاع شاخ سورمر برده و غذایشان هم خوب نبوده و کنسرو را با خود نبرده است.
مبتلا به درد کمر هستم . لابد سرماخوردگی موضعی است؛ گاهی این درد می آید. مکرّر مبتلا شدهام.
سال68
ساعت نه ونیم به مجلس رسیدم. در گزارشها مسأله آقای منتظری در صدر و انتخابات شوروی و ترکیه از اهمیت زیادی برخوردار است. در شوروی طرفداران محدودیتهای مارکسیستی شکست خوردهاند و مردم راه گورباچف را برگزیدهاند .
آقای [رضا] امراللهی [رئیس سازمان انرژی اتمی] آمد و برای انرژی هستهای ارز بیشتر میخواست. آقای مسیح مهاجری [مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی] آمد. درباره مسأله آقای منتظری و رهبری آینده و مسائل روزنامه مذاکره شد. تا ساعت هشت ونیم شب در دفترم کار کردم و سپس به منزل آمدم. مهدی از سفر شرق برگشته بود. او مقداری درباره ژاپن، کره [جنوبی] و سنگاپور گفت
سال70
سحر که بیدار شدم، معلوم شد یاسر بعد از نیمه شب از اهواز رسیده است. ضمن سحرى خوردن توضیح داد که به خواست آقاى [سیدمحمدباقر] حکیم، [رییس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق]، به خرمشهر، قرارگاه عملیاتى بدرىها رفته است. گزارش خوبى از وضع افراد و پرسنل عراقى و نحوة عملیات و تدارکات و پشتیبانىها و کمبودها داد. گفتم آقایان عبدالعزیز حکیم و اروج براى توضیح بیشتر بیایند.
پیش از ظهر، [بانو خدیجه ثقفی]، همسر امام برای عیددیدنی آمدند. مقدارى از وضع زندگیشان و دوران اقامتشان در نجف پرسیدم.
سال71
ساعت ده صبح [آقای عبداللطیف عبدالله المیمنی]، سفیر عربستان سعودی براى تقدیم استوارنامه آمد؛ تشریفات است. به آقاى فهد، [پادشاه عربستان سعودی] پیغام دادم که براى بالا بردن قیمت نفت همکارى بیشتر لازم است. آقاى [حسین] پناهىآذر، سفیر جدید ایران در سوئد آمد. براى حُسن انجام وظیفه نظر خواست؛ تأکید بر جذب ایرانىهاى مقیم سوئد کردم؛ حدود شصت هزار ایرانى در آنجا ساکن هستند.
آقاى [محمد] رییسى، نماینده شهرکُرد آمد و از رد صلاحیت شکایت کرد. اخوى احمد آمد. راجع به [شرکت مس] سرچشمه صحبت کرد و خبر سلامتى حاجیه بىبى [والده] را داد. ایشان در بهرمان ماندهاند. نگران حالشان هستیم؛ گرچه خواهرمان هم مواظبت میکنند.
انتخاب