به گزارش روزپلاس، برخیرسانه ها بخشی از خاطرات مظاهری رییس بانک مرکزی در دوران احمدی نژاد و چالشهای مدیریتی او با احمدی نژاد را منتشر کرده اند. دربخشی از این خاطرات آمده است: در اوج تحریمها محمود احمدینژاد این ایده را مطرح میکند که بخشی از ذخایر ارزی را در اختیار افرادی که امین ایشان هستند قرار داده شود تا آنها بتوانند در قالب معاملات شخصی، نیازهای کشور را تامین کنند.
او دو نفر شخص حقیقی را معرفی میکند که هرکدام یک نامه امضاشده از سوی احمدینژاد در دست دارند. در نامهها دستور داده شده که به یکی ۱۲۰ و به دیگری ۱۵۰میلیون دلار از ذخایر بانک مرکزی پرداخت شود. آن دو نفر هم کاغذبهدست میآیند و در دفتر رئیسکل مینشینند که پول را بگیرند.
مظاهری به آن دو میگوید «باید با آقای احمدینژاد صحبت کنم، شما تشریف ببرید تا با آقای رئیسجمهور صحبت کنم بعد خبر دهم.»
مظاهری در دیدار با احمدینژاد میگوید: این اقدام نیازمند قانون است و ایشان گفتند موضوع پرداخت، «امانتداری» است.
احمدینژاد دو روز بعد دو نامه میفرستد و دستور پرداخت به آن اشخاص را تکرار میکند، با این تفاوت که در انتهای نامهها، یک خط اضافه میکند و مینویسد که مجوز رهبری برای این پرداختها گرفته شده است.
طهماسب مظاهری مجدداً نزد احمدینژاد میرود و میگوید: «حالا درست شد، فقط لطف کنید نسخهای از آن مجوز را هم بدهید تا پیوست دستور پرداختهای ارزی باشد.» احمدینژاد با تندی پاسخ میدهد: «این موضوع به شما مربوط نمیشود»
آن روز احمدینژاد به شدت عصبانی میشود اما مظاهری نمیتواند از کنار این موضوع بیاعتنا بگذرد. به این ترتیب به دفتر رهبری میرود و با سید علیاصغر حجازی، دیدار میکند
علیاصغر حجازی از وجود چنین مجوزی بیخبر است و میگوید از مقام معظم رهبری سوال میکنم. همان موقع به اتاق ایشان میرود و موضوع را در میان میگذارد. وقتی بازمیگردد از رئیسکل بانک مرکزی میخواهد به دیدار ایشان برود و شخصاً ماجرا را تعریف کند.
بنا به گفته مظاهری، مقام معظم رهبری پس از شنیدن سخنان او میگویند: «چنین مجوزی را به رئیسجمهور ندادهام.» مظاهری میگوید:« نامه رئیسجمهور را که همراهم بود، خدمتشان دادم که خواندند و باعث تعجبشان شد. سپس پرسیدند: چه مبلغ پرداخت کردهای؟ گفتم یک سنت هم پرداخت نکردهام. گفتند: کار شما هم از نظر قانونی و هم از نظر مدیریت، تدبیر درستی بوده است.
دو روز بعد احمدینژاد رئیسکل بانک مرکزی را به دفترش فرا میخواند و میگوید: «اینطور نمیشود ادامه دهیم.»