
به گزارش روزپلاس، درباره بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) هم بخشهایی وجود دارد که نمیخواهیم بگوییم زندگی خصوصی اما قسمتهایی از زندگی ایشان است که کمتر به آن پرداخته شده و از طرفی برخلاف برخی چهرههای شناختهشده که ممکن است این بخشها چندان در جهت مثبت الگوبخشی نباشد، اتفاقا زوایای مختلف زندگی امام(ره) هرکدام آموزنده و الگوبخش است. آنچه در ادامه میخوانید توسط موسسه حفظ و نشر آثار امام(ره) در اختیار چاردیواری قرار گرفته و منابع آن هم اغلب خاطرات نزدیکان امام(ره) از جمله همسر محترم ایشان مرحومه قدس ایران (خدیجه) ثقفی است.
تعهد به تکهمسری
جالب است بدانید که در خاندان قدیمی امام تکهمسری چندان مرسوم نبود و در قدیم مردان بیشتر از یک زن اختیار میکردند اما درباره شخص امام(ره) داستان فرق میکند. خانم ثقفی در این رابطه گفته است: «آقا در تمام دوران عمرش جز با تنها همسرش با هیچ زن دیگری نبوده است، او از این جهت واقعا نمونه بود. او حتی از شوخی این که زن بگیرم یا از این قبیل حرفها پرهیز داشت. شوخیهایی که متاسفانه در خانوادههای ایرانی مرسوم و موجب بسیاری کدورتهاست. به علت علاقه شدیدش به من و اعتقادش هرگز از این شوخیها نمیکرد. در حالی که برادرانش زنان دیگری گرفته بودند و در قدیم رسم بود که قبل ازدواج، مردها همسری موقت میگرفتند، ولی او هرگز گرد این مسائل نرفته بود و ما هر دو یکدیگر را به شدت دوست داشتیم.»
قهر دور از چشم بچهها
شاید فکر کنیم در خانه شخصیت بزرگی همچون امام(ره) هیچ گاه اختلاف به قول معروف زن و شوهری وجود نداشته، اما کافی است این صحبتهای جالب را به نقل از همسرشان بخوانیم: «گاهی سر مسائل مختلف از یکدیگر کدورت پیدا میکردیم. اگر این کدورت سطحی بود، زود رفع میشد و الا پایه قهر گذاشته میشد. این مساله تجربه شده است که اگر بداخلاقی ادامه یابد منجر به نزاع میگردد، او میدانست که من تحمل ندارم و شدیدا میرنجم لذا قهر آقا بدون گفتوگو و نزاع بود. از آنجا میفهمیدم قهر است که وقتی حرف میزدم جواب نمیداد. من دیگر هیچ نمیگفتم و میرفتم سراغ کارهایم. البته ناراحت بودم ولی بچهداری مشغولم میداشت و در موقع ناهار یا شام طبق معمول یکی از بچهها را میفرستادم اتاقش که «غذا حاضر است» میآمد و میخوردیم ولی حرفی نمیزدیم و میرفت. هیچ کس نمیفهمید، هر دو مواظب بودیم بچهها نفهمند. ولی پسر بزرگم مصطفی از قیافهها تشخیص میداد، یک نگاه به پدر و یکی به من و سپس لبخندی و سفره جمع میشد و ... قهرمایمان یکی دو روز بیشتر طول نمیکشید. بعد از آن آقا به عنوان این که پیراهن میخواهد یا سوالی دارد، مرا صدا میکرد و حرف میزد. تو گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. نه او میگفت من قهر بودم و نه من میگفتم تو چرا قهر کردی، زیرا معتقد بودم دنباله حرفهای تکدرآمیز را نباید گرفت.»
ندیده عاشق شد!
درباره داستان پرفراز و نشیب ازدواج حضرت امام(ره) با بانو ثقفی بسیار گفته و نوشته شده است اما شاید برایتان جالب باشد که به قول معروف امام(ره) ندیده عاشق شده بود، آن طور که همسرشان گفته است: «آیتا... سیدمحمدصادق لواسانی از امام سوال میکند که چرا ازدواج نمیکنید؟، جواب میشنود: از خمین که میل ندارد و در قم هم کسی را که مورد پسندش باشد ندیده است. آقای لواسانی میگوید: دختر آقای ثقفی! همسر آقای لواسانی با مادرم رفت و آمد داشته و مرا که سالی یک مرتبه با مادربزرگم به قم میرفتم در منزلمان دیده بود، وقتی آقا سید محمد صادق میگوید: دختر آقای ثقفی، به قول خود آقا: گویی مُهر محبت به دل او میخورد. میگوید: بسیار خوب است...
امام ظاهرا ندیده علاقهمند به خانم شد و به تعبیر حضرت آیتا... شاهآبادی، ندیده عاشق شدن مراتبی بالاتر از دیدن و دل دادن دارد.
عقد و عروسی در رمضان المبارک
همسر امام در جایی تعریف کردهاند روز هشتم ماه رمضان 1348 بود که آقا جانم مرا صدا زد و گفت: «به من اجازه بده تا آقا سیداحمد را وکیل کنم بروند حضرت عبدالعظیم و در آنجا صیغه عقد را جاری کنند» من که نه از مهر خبر داشتم و نه از چیز دیگر، اول جواب ندادم. دوباره گفتند: «آقایان معطلند» گفتم: وکیل هستید. با ذوق یک «مبارکاست» گفتند و از جا بلند شدند. برادر بزرگ داماد یعنی آقای پسندیده هم از طرف داماد وکیل بود. من 16 ساله بودم و آقا 28 ساله. عقد در حرم حضرت عبدالعظیم خوانده شد و تا شانزدهم ماه مبارک رمضان خانه مهیا گردید. مجلس عروسی برپا شد. حدود شصت هفتاد نفر عروس را با چند سواری به منزل داماد بردند و آقا جانم برای دست به دست دادن آمدند.
جام جم