دام پسر رمال برای زن جوان

صدای زوزه باد و در هم پیچیدن شاخه‌های درختان در آن شب شوم برای گوهر که مجبور بود ساعت‌ها با جسد مرد همسایه در انباری خانه تنها بماند وحشتناک‌ترین سمفونی دنیا را می‌نواخت. در کور سوی چراغ جسد خونین سعید که زیر پارچه‌ای سفید پنهان شده بود انگار داشت کم‌کم جان می‌گرفت.
کد خبر: ۱۳۲۹۵
تاریخ انتشار:۰۷ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۵ - 28 October 2016
به گزارش روزپلاس، زن جوان می‌ترسید به طرفش نگاه کند. گاه دچار خیالات و توهم می‌شد و احساس می‌کرد جسد تکان می‌خورد یا صدایش می‌زند، اما بلافاصله با خود می‌گفت: نه امکان ندارد با این همه ضربه چاقو و بستن روسری دور گردنش و خفگی حتما مرده است.

اما اوهام و کابوس این جنایت یک لحظه رهایش نمی‌کرد. دچار عذاب وجدان شده بود. گوهر خودش را در مرگ سعید مقصر می‌دانست. با این حال وقتی یادش می‌آمد که او چگونه از اعتمادش سوءاستفاده کرده و آبرو و شرافتش را لکه‌دار کرده بود به خود حق می‌داد و سعید را مستحق این فرجام می‌دانست.

برای هزارمین بار به ساعت گوشی تلفن همراهش نگاه کرد. ساعت از دو نیمه شب گذشته بود. از این‌که شوهرش آنقدر بی‌خیال و آسوده او را با یک جسد تنها گذاشته و رفته بود حرصش گرفت. بناچار با او تماس گرفت و گفت: من تا کی باید اینجا تنها بمانم و تو کنار زنت با خیال راحت استراحت کنی؟

بعد هم بدون آن‌که منتظر جواب بماند گوشی را قطع کرد. با خود فکر کرد هر چه می‌کشم از دست همین شوهر است. اگر هوس ازدواج دوباره و تجدید فراش به سرش نزده بود الان مجبور نبودم با این شرایط هولناک دست و پنجه نرم کنم.

بی‌اختیار یاد یک سال قبل افتاد. تا ‌آن موقع زندگی خوبی داشتند. شوهرش یک کارگر افغانی بود که وقتی گوهر 16 سال داشت پدر معتادش او را در مقابل دو میلیون تومان پول نقد به بشیر فروخته بود. با این حال گوهر همین که از خانه پدری و اوضاع فلاکت بارش رها می‌شد، راضی بود. 6 سال گذشت اما آنها بچه‌دار نشدند.

بشیر می‌گفت عیب از زنش است و گوهر هم اعتراضی نمی‌کرد و حتی یک بار هم حاضر نشدند برای درمان به دکتر بروند. رفتار شوهرش سرد و خشن بود و گهگاهی نیز با یک کتک مفصل با بهانه و بی‌بهانه به جان همسرش می‌افتاد و اگر زن و شوهر همسایه به کمکش نمی‌آمدند معلوم نبود چه سرنوشتی پیدا می‌کرد. اصلا همین کتک‌ها باعث آشنایی گوهر با سعید و همسرش شده بود.

خیلی که دلش می‌گرفت به خانه آنها پناه می‌برد و درد دل می‌کرد. فهمید که پدر سعید رمالی می‌کند و یک بار دل به دریا زد و از او خواست برایش دعای مهر و محبت بگیرد شاید در دل بشیر جایی پیدا کند، اما فایده‌ای نداشت تا این‌که یک روز بشیر ساکش را بست و به گوهر گفت: می‌خواهم برای دیدن خانواده‌ام به افغانستان بروم.

زن بیچاره خیلی جا خورد اما چاره‌ای جز پذیرفتن این موضوع نداشت. بشیر رفت و گوهر تنها ماند. یک ماه بعد وقتی شوهرش برگشت در کمال ناباوری او را همراه یک زن جوان دید. بشیر گفت در افغانستان ازدواج کرده و دلیلش هم این است که دلش بچه می‌خواسته است.
گوهر باورش نمی‌شد که باید از آن روز به بعد حضور زن دیگری را در خانه‌اش تحمل کند. با آن‌که دلش خیلی شکسته بود اعتراضی نکرد چرا که خودش را مقصر می‌دانست و با خودش می‌گفت من نتوانستم بشیر را به آرزویش برسانم و او را صاحب فرزندی کنم پس حق ندارم از این وضع گلایه‌ای داشته باشم.

از طرفی هر چه رابطه بشیر با همسر جدیدش بهتر می‌شد از گوهر بیشتر فاصله می‌گرفت. او بیشتر وقت خود را در خانه همسایه اش می‌گذراند و با آنها درد دل می‌کرد. تا این‌که یک روز از سعید خواست تا از پدرش بخواهد برایش کاری کند و دعایی بنویسد که بشیر همسر دومش را طلاق دهد.

غافل از این‌که سعید نقشه دیگری در سر داشت. او که در این مدت دلباخته گوهر شده بود با سوءاستفاده از سادگی و اعتماد این زن کاری کرد که او هر چه بیشتر از شوهرش متنفر شود و به حرف‌های او اعتماد کند و به این ترتیب وی بالاخره توانست به خواسته شیطانی‌اش جامه عمل بپوشاند. گوهر که فریب حرف‌ها و وعده‌های سعید را خورده بود بالاخره بعد از چند ماه به خود آمد و دچار عذاب وجدان شد. نمی‌دانست باید چه کار کند. از یک طرف از ادامه این رابطه شیطانی دچار عذاب شده بود و از طرفی می‌ترسید شوهرش بفهمد و هر دوی آنها را بکشد. در این میان همسر سعید نیز کم‌کم به این رابطه مشکوک شده بود و کمتر به گوهر روی خوش نشان می‌داد.
اما یک روز بالاخره گوهر دل به دریا زد و همه ماجرا را به شوهرش گفت. اما طوری وانمود کرد که سعید به زور او را مورد آزار و اذیت قرار داده است. بشیر که از شدت خشم و ناراحتی فریاد می‌کشید و به در و دیوار مشت می‌کوبید نقشه انتقام از سعید را طراحی کرد. همان شب با سعید تماس گرفت و او را به خانه‌اش دعوت کرد. وقتی مرد جوان به خانه‌اش آمد دقایقی بعد از پشت به او حمله کرد و با وارد کردن ضربه‌های پی در پی چاقو او را به قتل رساند بعد هم برای اطمینان از مرگش با روسری وی را خفه کرد.

بشیر سپس رو به گوهر کرد و گفت: باید جسد را در انباری مخفی کنیم تا خیابان‌ها خلوت شود بعد او را به بیابان برده و دفنش کنیم. تو هم کنارش بمان تا کسی متوجه ماجرا نشود.

حالا چهار ساعت از این جنایت گذشته بود. گوهر کنار جسد، هراسان و وحشت زده به خود می‌لرزید. دقایقی پس از تماس تلفنی گوهر، شوهرش وارد انباری شد و جسد را داخل گونی بسته‌بندی کرد و با خود برد.

چند روز بعد با شکایت همسر سعید پرونده‌ای در اداره آگاهی گشوده شد. تحقیقات پلیسی خیلی زود کارآگاهان را به خانه بشیر و گوهر رساند. در حالی که همه شواهد علیه این زوج بود بالاخره گوهر لب به اعتراف گشود و راز قتل سعید را فاش کرد.

به این ترتیب هر دو نفر بازداشت شدند و پرونده آنها برای رسیدگی و محاکمه به دادگاه کیفری فرستاده شد.
جام جم
سایر اخبار
برچسب ها: روز پلاس ، پسر ، رمال ، زن ، جوان
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

آینده هویت اسلامی عربستان در سایه اصلاحات سکولار

برگزاری مراسم «قهرمان ملی»/ رونمایی از تقریظ رهبر انقلاب

عراقچی: حرکت سه کشور اروپایی در شورای حکام به پیچیده‌تر شدن موضوع خواهد انجامید/بررسی آخرین تحولات مربوط به مذاکرات هسته‌ای

۲۲ شهید و مفقود در بمباران یک خانه مسکونی/ تله مرگ‌بار حزب‌الله در مسیر نظامیان اسرائیلی

ایفون‌های فعال رجیستر نمی‌شوند!/ تصمیم وزارت صمت به ضرر دولت و مردم!

بانک ملت هک نشده است/ تنها همراه بانک ملت در حال به روزرسانی است

سازمان لیگ قیمت بلیت‌ها را اعلام کرد؛ نرخ براساس ورزشگاه+نامه

میدان حرف آخر را می‌زند/ پاسخ ما هدف قرار دادن قلب تل‌آویو خواهد بود

قهرمان دهه هفتادی/ جوان‌ترین شهید مدافع حرم که بود؟

پزشکیان: ایران بر روابط گسترده‌تر و عمیق‌تر با کشور دوست و همسایه قطر تأکید دارد/ نخست وزیر قطر: همواره برای ایران یک همپیمان قوی و مورد اعتماد خواهیم بود

درباره دوگانه تیم ملی فوتبال-صداوسیما/ کدام طرف درست می‌گوید؟

تلویزیون از رختکن تیم ملی خبر ندارد

"مثل نهنگ " و بحران‌ شناختی خاموش بعد از مادری

ایران در قبال آژانس حسن‌ نیت نشان داد/ اگر طرف‌های مقابل به دنبال تقابل باشند، ایران نیز واکنش مناسب از خود بروز خواهد داد

آن روی سکه ترامپ در فناوری/ از متضرر شدن اپل تا شانس هوش مصنوعی

وقتی موسیقی آقای آهنگساز وزن «طلا و مس» را بیشتر کرد

چگونگی رجیستر گوشی‌های آیفون‌ هنوز تعیین تکلیف نشده!/ آیفون کماکان قطعه!

کُمیت لنگ «بازار کتاب» دو سال پس از رونمایی

دل غریب من از گردش زمانه گرفت/ به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت

صهیونیست‌های یهودی با این وحشی‌گری منجی را از خود می‌دانند

واکنش‌ها به ویدئوی جنجالی «صبحانه ایرانی» درباره قیصر

جریان سینمای زیرزمینی از ابتدا تاکنون/ چالش‌ها و راهکارها

ایران و سفر گروسی به تهران؛ مثبت در تعامل، قاطع در تقابل

نهاد کتابخانه‌‌های عمومی و سهمی قلیل از بودجه

شاعری که نگهبان بانک است/بی‌پولی بود که شاعر شدم!

ایران خودرو پاسخ داد/ قیمت جدید خودرو از چه زمانی اعمال می شود؟

همکاری‌ ایران با آژانس منوط به انجام تعهدات طرف مقابل است/ مسیر همکاری‌ ایران و آژانس در یکسال آینده را روشن کردیم

عملیات حنظله/ بزرگترین هک تاریخ موجودیت رژیم صهیونیستی

دانشگاه‌ها زیر ذره بین آخرین رتبه بندی تایمز/ تعداد حضور افزایشی؛ رتبه برخی کاهشی

ماجرای برهنگی یک زن در‌ محیط دانشگاه چیست؟ فشار روانی پس از متارکه

«اخلاق» باید یکی از ملاک‌های اصلی دختران و پسران برای ازدواج باشد/اهمیت خلقیات در ازدواج

داروهای لاغری اعتیادآور/ فروش در آرایشگاه‌های زنانه

بیماری‌های خطرناک در کمین افراد چاق/ از افسردگی تا سرطان‌ها

علائم افسردگی در نوجوانان/ ارتباط کاهش اعتقادات مذهبی و نا امیدی

عزل مدیران ارشد مبارزه با پولشویی سه بانک کشور

چرا انتخابات آمریکا بر اقتصاد ایران تاثیر عمده ندارد؟/ نگرانی جایز نیست

سوءاستفاده از بیماری یا بی شرمی رسانه ای

سفیر ایران: قدرت پدافند هوایی ایران در چین ترند شد

آغاز ضرب سکه با تاریخ سال بعد از ۱۵ اسفند ماه / کاهش حباب سکه

قیمت جهانی طلا امروز ۱۹ آبان/ هر اونس طلا ۲۶۸۴ دلار و ۷۷ سنت

رئیس شورای هماهنگی بانک‌ها:اجرایی‌شدن مصوبات بانکی سفر وزیر اقتصاد به استان سیستان و بلوچستان

الهامی: من مقصر اصلی شکست مقابل مس رفسنجان هستم

نقد و سیاست