
به گزارش روزپلاس ؛ رمز زنده ماندن یک زبان در آثار ادبی آن نهفته است؛ زبانهایی که آثار ادبی خارقالعاده و پویایی ندارند، انگیزهای برای تداوم توسط گویندگان آن پدید نمیآورند؛ اما زبانهایی که آثار ادبی شگفتانگیز دارند حیاتشان تضمین شده است.
زبانی که شاعرانی بزرگ و جهانی و فراتاریخی همچون مولانا و سعدی و حافظ و خیام و فردوسی را در خود پرورده است، گویندگانش را در حفظ میراث خویش غیور گردانیده و انگیخته است.
هرچند مللی که به زبانی صاحب چنین میراثی شگفت حسادت میورزند، آرزوی محو این زبان را دارند و امیدوارند روزی فرا رسد که دیگر احدی از بشر قادر به تکلم در چنین زبانی نباشد و برای فهم اشعار مولانا و سعدی و حافظ محتاج ترجمه و زبان واسطه گردند، اما اینها آرزوهایی خام و کودکانه است. آثار ادبی شگفتانگیز، خود حیات زبانی خویش را تضمین کردهاند و متکلمان و مخاطبان را به دنبال خویش خواهند کشاند.
یوسا در مقالهی «چرا ادبیات؟» به وضوح و سادگی شرح میدهد که چگونه ادبیات به زبان سود میبخشد و موجب غنای زبان میگردد؛ و چگونه تفکر را موسع مینماید و اندیشهپرور میگردد؛ و چگونه رؤیاپردازی و خیالپروری را که عنصر بنیادی هنر است شکوفا میکند.
ارزش ادبیات در حفظ و توسعه زبان و شکوفایی تفکر و تخیل را از مقالهٔ چرا ادبیات به ترجمهٔ عبدالله کوثری بخوانید:
«یکی از اثرات سودمند ادبیات در سطح زبان تحقق مییابد. جامعهای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعهای که مهمترین ابزار ارتباطی آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرفهایش را با دقت کمتر، غنای کمتر و وضوح کمتر بیان میکند. جامعهای بیخبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعهای از کر و لالها دچار زبانپریشی است، و به سبب زبان ناپخته و ابتدائیاش مشکلات عظیم در برقراری خواهد داشت.
این در مورد افراد نیز صدق میکند؛ آدمی که نمیخواند، یا کم میخواند یا فقط پرت و پلا میخواند، بیگمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف میزند اما اندک میگوید، زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست.
اما مسأله تنها محدودیت کلامی نیست؛ محدودیت فکر و تخیل نیز در میان است. مسأله، مسألهی فقر تفکر نیز هست؛ چرا که افکار و مفاهیم که ما به واسطهٔ آنها به رمز و راز وضعیت خود پی میبریم، جدا از کلمات وجود ندارند. ما سخن گفتن درست ، پرمغز، سنجیده و زیرکانه را از ادبیات و تنها از ادبیات خوب میآموزیم.
هیچ یک از انواع علوم و هنرها نمیتواند در غنا بخشیدن به زبان مورد نیاز مردم جای ادبیات را بگیرد. درست گفتن، و تسلط بر زبان غنی و متنوع، یافتن بیانی مناسب برای هر فکر و هر احساس که میخواهیم به دیگران منتقل کنیم، بدین معناست که ما آمادگی بیشتری برای تفکر، آموختن، آموزش، گفتگو و نیز خیالپردازی، رؤیاپروری و حس کردن داریم.
کلمات به گونهای پنهانی در همهٔ کنشهای ما انعکاس مییابند، حتی در آن کنشهایی که ظاهرا هیچ ارتباطی با زبان ندارند و چندان که زبان، به یمن وجود ادبیات، تحول مییابد و به حد اعلای پالودگی میرسد بر امکان شادمانی و لذت آدمی میافزاید.»(ماریو بارگاس یوسا).
عصراسلام