گزارش/

نگاهی به سریال‌ هم‌سایه؛ چرا «خوب»ها در سیما پلاستیکی هستند؟

آنتن شبکه‌ی سه سیما چند هفته‌ای است که در ساعت سریالی خود، میزبان مجموعه تلویزیونی «هم‌سایه» به کارکردانی محمدحسین غضنفری است.
کد خبر: ۲۱۹۰۲۷
تاریخ انتشار:۱۱ مهر ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۷ - 03 October 2021
نگاهی به سریال‌ هم‌سایه؛ چرا «خوب»ها در سیما پلاستیکی هستند؟

به گزارش روزپلاس؛ آنتن شبکه‌ی سه سیما چند هفته‌ای است که در ساعت سریالی خود، میزبان مجموعه تلویزیونی «هم‌سایه» به کارکردانی محمدحسین غضنفری است. هم‌سایه ظاهرا قرار بوده با محوریت دادن به مساله مهاجران افغانستانی، حرف «تازه»ای برای گفتن داشته باشد، اما متاسفانه دچار همان آفت‌ها و معایبی است که بیشتر نشانگان نقص در سیستم تولید در سیما است.

امیر احمد قزوینی، بازیگر نسبتا باسابقه‌ی تئاتر، در متن بلاتکلیف و بدون شخصیت‌پردازی تهمینه بهرام و ارسلان امیری بسیار خنثی و سرد و بی‌رمق ظاهر می شود. در سریال طنز «دایی‌جان ناپلئون»، ساخته ناصر تقوایی، عمو اسدالله(پرویز صیاد» از تعبیر «بهوت و افسرده» برای شخصیت‌های بی‌رمق و «یخ» استفاده می کرد و این بهترین عنوان برای شخصیت «حافظ» در سریال هم‌سایه است!

نگاهی به سریال‌ هم‌سایه؛ چرا «خوب»ها در سیما پلاستیکی هستند؟

حافظ جهانبخش، آن‌گونه که در فیلم می بینیم، دست‌کم چهل ساله است. سال‌ها درس خوانده و متخصص داخلی شده، اما به شدت بلاتکلیف، سست‌عنصر، دفعی و واکنشی است و از آن‌جایی که علی‌رغم ادعاهای بزرگش، شاکله‌ی شخصیتی و هویتی‌اش شکل نگرفته، در لحظه تصمیمات عجیب و غریب می گیرد. او یکی از بلاتکلیف‌ترین و نچسب‌ترین و بی‌هیجان‌ترین شخصیت‌های اصلی در مجموعه‌های تلویزیونی سالیان اخیر سیما است.

اوج بلاتکلیفی و رها بودن متن، در سکانس‌های دونفره حافظ و نگار(محیا دهقانی) است. دونفره‌های این دو، به عنوان زوجی در شرف ازدواج، حتی به لحاظ دیالوگ هم بداهه‌کاری به نظر می رسد. گویی متنی در کار نبوده و ریش و قیچی به دست دو بازیگر سپرده شده و البته از شخصیت نه چندان گرم دو بازیگر هم کاری در بداهه برنمی‌آید و سکانس‌های دونفره آن‌ها به شدت «لا مخ» است.

نگاهی به سریال‌ هم‌سایه؛ چرا «خوب»ها در سیما پلاستیکی هستند؟

«هم‌سایه» تلاش دارد(در واقع دست و پا می زند) که حافظ را به عنوان یک شخصیت «آرمان‌گرا» و «متعهد» به مخاطب حقنه کند، لیکن نه شخصیت‌پردازی درستی برای انتقال این مفهوم صورت گرفته و نه انتخاب امیراحمد قزوینی انتخاب درستی برای این نقش بوده، چرا که جنس فیزیک و چهره و حتی شیمی بازی او سرد و بافاصله است و اصطلاحا گرمای وجودی یک شخصیت آرمان‌گرا را که در لحظه هیجانی می شود و رگ «پهلوانی»اش در دفاع از مظلوم گل می کند، ندارد.

مساله این‌جاست که گویی حافظ در این سن و سال، تازه چشم باز کرده و دختردایی خود را دیده است. انگار به ناگهان نگار از لپ لپ درامده و با رولوری روی شقیقه حافظ او را نامزد نگار کرده‌اند. 

جنس رفتار حافظ با نگار در مواردی حتی زننده است و از این لحاظ یک نکته به شدت منفی بر پیکره‌ی شخصیتی «قهرمان» داستان محسوب می شود. اگر در چند جای سریال تاکید موکد نمی شد که نگار و حافظ از کودکی با هم بزرگ شده‌اند و پدر نگار حکم پدر را برای حافظ داشته، و این دو پیدا و پنهان شخصیت همدیگر را کمابیش می شناسند، شاید تا حدی(تا حدی) این غریبگی و سردی و تاریکی حاکم بر رفتار حافظ با نامزدش قابل درک بود. حتی دقیقا روحیات و شخصیت نگار و این مثلا «عشق» او به حافظ هم چندان محملی در سریال ندارد و ما دقیقا متوجه چرایی این عشق، که بابت آن رفتار توهین‌آمیز حافظ را تاب می آورد، نمی شویم.

نگاهی به سریال‌ هم‌سایه؛ چرا «خوب»ها در سیما پلاستیکی هستند؟

متاسفانه «هم‌سایه» هم مانند قریب به اتفاق مجموعه‌های این روزهای سیما، از بحران «خلاقیت» در خلق کاراکترها، روابط و رویدادها رنج می برد. به عبارت دیگر، دست این سریال برای مخاطب کاملا رو است و از همان نخستین مواجهات آدم‌ها، می توان تا ته خط را خواند. مثلا از اولین مواجهه‌، و حتی اولین نگاه حافظ به خانم جعفری(آزاده سیفی) می شود دریافت که او دلباخته این خانم می شود و قرار است بین عشق و اجبار(نورا و نگار) دوگانه‌ای شکل بگیرد که البته حدس زدن سرانجام آن هم چندان سخت نیست. یا این که، طبق روال این نوع آثار مکّرر در مکرّر، از همان ابتدا، تردیدی نداریم که حافظ برای آن که دل معشوق را بیشتر به دست بیاورد، حتما یک سکانس «فردین‌بازی» و کتک‌کاری و یک کلوزآپ از چهره کبود و زخمی نیاز دارد و البته این اتفاق در نهایت، به مضحک‌ترین شکل در گاراژ قدیر ژانگولر(ببخشید مسعود عیوضی) رخ می دهد.

 تو گویی که آدمیزاد در بطن خود هیچ فرقی با کرگدن و گوزن آمریکای شمالی و خروس لاری ندارد که برای به دست آوردن دل جنس ماده، باید حتما نرینه‌بازی درآورد! این که با یک درگیری ساده و هل دادن، پس سر یکی از شخصیت‌ها به در و دیوار بخورد و بمیرد(مردن رحیم)، بارها و بارها در این سال‌ها در مجموعه‌های تلویزیونی تکرار شده(از زیرتیغ در ال 85 تا سریال یاور که امسال پخش شد) و یکی از دم‌دستی‌ترین ترفندها برای حذف یک شخصیت و گرفتار کردن شخصیت دیگر است.

بن‌مایه اصلی اثر هم کاملا آشکار و به شدت دستمالی‌‌شده است. تقابل میان «فقر و غنا» و «انتخاب منفعت شخصی یا خدمت به خلق» البته بن‌مایه ممدوح و ستوده‌ای است، اما اپسیلونی خلاقیت و ابداع دراماتیک هم نیاز است. هدف خالقان اثر این است که مخاطب از مثلا تفرعن سرمایه‌داران زده شود و به دنیای پر از «صفا» و «ایمان» جنوب شهری‌ها سلام کند، اما نکته این‌جاست که «هم‌سایه» حتی در حد چاشنی(فلفل و نمک) هم پیچیدگی و تعلیق دراماتیک ندارد و بیخ و بن داستان از همان ابتدا عیان است. حتی مثلا «شوک» افغانستانی بودن خانم جعفری هم با توجه به قراین از پیش موجود، چندان شوکی نیست. 

نگاهی به سریال‌ هم‌سایه؛ چرا «خوب»ها در سیما پلاستیکی هستند؟

جالب این‌جاست که دنیای مخلوق سریال‌های سیما روز به روز کوچک‌تر می شود و همه آدم‌ها انگار نه انگار که در کلان-شهری به اسم تهران، که در یک دهکده زندگی می کنند، چرا که در روزگاری که به علت خصلت‌های تحمیل شده از سوی «مدرنیته»، همسایه دیوار به دیوار شاید یکدیگر را در خیابان نشناسند، در جهان داستانی مجموعه‌های تلویزیونی همه خیلی زود به هم ربط پیدا می کنند و با هم مواجه می شوند. مثلا، درست همان روزی که حافظ همراه نورا و همکار خانم دیگرش به بهشت زهرا می روند، دقیقا همان لحظه و همان آن، نگار از شیشه ماشین حافظ را در جاده برگشت از بهشت زهرا در کنار نورا می بیند! 

مساله این نیست که چنین احتمالی صفر نیست و حتی در اثر سینمایی ضریب هم می یابد، اما وقتی چنین احتمالات کوچکی در یک مجموعه مکرر تکرار می شود و تبدیل به روند می شوند، آن‌گاه «منطق» داستان زیر سوال می رود. «عارف» چاقو می خورد، افتان و خیزان خود را به درمانگاه بسته می رساند، بعد تا کنار خودروی حافظ می رود و برف‌پاک‌کن آن را می گیرد به زمین می افتد و می میرد. آیا منطقی‌تر و عقلانی‌تر این نبود که به جای آن که خود را افتان و خیزان و با از دست دادن خون بیشتر به آنجا برساند، با 110 یا اورژانس تماس می گرفت؟

متاسفانه روند تولید آثار داستانی در سیما، همگام با تحولات اجتماعی، فرهنگی و حتی انسان‌شناختی پیش نرفته و همچنان در شخصیت‌پردازی بر همان مبنای منطق «سیاه و سفید» می چرخد و هیچ عنایتی به پیچیدگی‌های هویتی و شخصیتی انسان مدرن نمی شود. به همین خاطر، شخصیت‌های «خوب» یا به اصطلاح سینمایی، «پروتاگونیست»ها در سریال‌های تلویزیونی روز به روز «پلاستیکی»تر و اغراق‌آمیزتر به نظر می رسند و البته آش این مدل باسمه‌ای از «خوب» بودن آن قدر در «هم‌سایه» شور می شود که به خاله‌بازی پهلو می زند. 

حافظ، با دست‌کم چهل سال سن، با این همه تحصیلات و ادعای کمال، در لحظه تصمیم می گیرد که برود در مدرسه ابتدایی تدریس کند! یا نورا جعفری در توضیح این که پیش از حافظ، فرد دیگری مقابل زورگویی «مسعود» می ایستاده که نامش سرفراز بوده، می گوید که سرفرار در سوریه شهید شده است!

واقعا نیازی بود برای تاکید بر فضیلت «دفاع از مظلوم»، این چنین رو بازی کرد و پای مقدساتی چون مدافعان حرم را وسط کشید؟ این نوع تبلیغ و مستقیم‌گویی اتفاقا کارکرد معکوس دارد و ضدتبلیغ محسوب می شود. 

نگاهی به سریال‌ هم‌سایه؛ چرا «خوب»ها در سیما پلاستیکی هستند؟

البته دم خروس این «خوب»سازی» پلاستیکی در بعضی جاهای سریال بیرون می زند. شخصیت «نورا» که قرار است تجلی یک دختر زیبا، فرهیخته، متعهد، مقیّد و آرمانگرا باشد، چگونه بدون دانستن این که حافظ جهانبخش در چه وضعیتی از نظر تاهل است و این که آیا کسی در زندگی او هست یا نیست، اغواگری پنهان خود را ادامه می دهد؟ صرف این که آقای جهانبخش «دکتر» است، برای دختری مثل او که در خانواده‌ای مذهبی و سنتی بزرگ شده، کفایت می کند که سوار خودروی او شود و به بهانه‌های مختلف دور دور کنند؟ یا جنس بازی مبالغه‌آمیز پیام دهکردی در نقش «رحمت»(فرخ) در مواجهه با نورا آن قدر صریح و عیان است که علی‌الاصول، دختری چون نورا بلافاصله متوجه کشش عاطفی او به خود می شود. آن سکانسی که او به دفتر رحمت می رود تا درباره مدرسه با او صحبت کند، با چه هدفی است؟ آیا نه این است که می خواهد از توجه و کشش رحمت به خود سو‌استفاده کند؟

معضل دیگری که باز مشکل اختصاصی «هم‌سایه» نیست، ریتم است. ظاهرا مولفه‌ای به نام ریتم در مکانیسم سریال‌سازی تلویزیون وجود ندارد و بسیاری از اوقات، این ریتم کُند و به شدت سنگین، تماشای سریال‌ها را به شکنجه‌ای بصری تبدیل می کند. سوال اساسی این‌جاست که چه کسی و چه مرجعی تعیین کرده که همه سریال‌های سیما باید بالای 20 قسمت باشند؟ آیا اگر همین سریال هم‌سایه در ده قسمت ساخته می شد، همین ریتم کشنده و روان‌فرسا را داشت؟ آیا در آن صورت، نویسندگان مجبور بودند که به ضرب و زور داستانک‌های نچسبی چون درگیری در نحوه مدیریت مدرسه، یا خواستگاری خان‌دایی سریال را کش بیاورند؟

نگاهی به سریال‌ هم‌سایه؛ چرا «خوب»ها در سیما پلاستیکی هستند؟

و نکته‌ای در پایان...

پرداختن به عزیزان افغانستانی و نزدیک شدن به نحوه‌ی زیست و تفکرات آن‌ها در قالب اثر داستانی، بسیار هم خوب و پسندیده است. لیکن در این نوع مسایل چندوجهی و بسیار پیچیده، باید بسیار هوشمندانه و سنجیده عمل کرد تا خدای ناکرده نه از این سو و نه از آن سوی بام نیفتیم. هیچ کسی نمی تواند منکر دردها و محنت‌های مهاجران افغانستانی در ایران شود، اما باید در نظر داشت که درد و رنج مهاجرت، بیش و پیش از هر چیز، یک مساله جهانی است. 

خوب است که زمانی، در یک کار تصویری مستند، نحوه مواجهه ملت بزرگ ایران با برادران همسابه خود در این 42 سال، با برخورد ملل دیگر با مهاجران به صورت تطبیقی به نمایش گذاشته شود. 42 سال است که کشور ایران، که تحت ظالمانه‌ترین، ناجوانمردانه‌ترین فشارها و تضییقات از سوی نظام لیبرال‌سرمایه‌داری جهانی قرار داشته، آغوش به روی میلیون‌ها همسایه افغانستانی گشوده است، به نحوی که در بسیاری از مناطق کشور، حتی در برخی نواحی حاشیه جنوبی پایتخت، تعادل جمعیتی به نفع افغانستانی‌های گرامی جا به جا شده است. 

همه سخن این است: اگر قرار است در سریال‌ها و فیلم‌های خود، شیوه خودانتقادی را در پیش بگیریم و نمایشگر «وجدان معذب» ایرانی در برابر مهاجران باشیم، انصاف ایجاب می کند به همان نسبت، به همه هزینه‌هایی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که بابت این مهمانداری چند میلیون نفره‌ی 4 دهه‌ای داشتیم هم بپردازیم. 

 

سهیل صفاری
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

ایران به گام غیرفنی اروپا پاسخ مناسب می‌دهد/ آمادگی ایران برای همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی

پرسپولیس-مس/ آغاز مأموریت سرخ ها در جام حذفی با نیم‌نگاه به آسیا

وتوی قطعنامه آتش‌بس غزه مجوزی برای ادامه کشتار است/ آمریکا به همدستی 13 ماهه خود در نسل‌کشی غزه ادامه داد

جزئیات روند آتش‌بس در لبنان/ تاثیر قدرت حزب‌الله بر مذاکرات

باید در منطقه الهام بخش باشیم/ روال کار دولت چهاردهم اینگونه نیست که فقط در تهران بنشیند و دستور دهد

نخستین استفاده از موشک‌های دوربرد علیه روسیه/ تصمیم آمریکا و آلمان برای ارسال بسته‌های جدید کمک نظامی به اوکراین

کتاب از سبد بسیاری از خانواده‌ها حذف شده است

نظارت اژه‌ای بر روند بررسی پرونده‌های خاص/ آسیب‌شناسی تدوین فهرست‌های عفو مناسبتی

قتل‌عام در محله شیخ رضوان/ 23 عملیات حزب‌الله در روز چهارشنبه

مولوی عبدالحمید: دکتر پزشکیان مردم زحمت‌کش استان سیستان‌وبلوچستان را مورد تفقد خود قرار دادند

روایت دکتر لاریجانی مشاور رهبر انقلاب از سفر اخیر به سوریه و لبنان/ «با روحیه‌ای که در رزمندگان حزب‌الله دیدم، مطمئناً پیروز می‌شوند»

الحاق کرانۀ باختری/ فرار به جلوی نتانیاهو با همراهی «ترامپ»

فجایع ۴۱۱ روز جنایت/ ۸۶ درصد غزه کاملاً تخریب شده است

جنایت در شمال غزه/ ۶۶ شهید در بمباران خانه‌های مسکونی

دانشگاه‌ها زیر ذره بین آخرین رتبه بندی تایمز/ تعداد حضور افزایشی؛ رتبه برخی کاهشی

ماجرای برهنگی یک زن در‌ محیط دانشگاه چیست؟ فشار روانی پس از متارکه

«اخلاق» باید یکی از ملاک‌های اصلی دختران و پسران برای ازدواج باشد/اهمیت خلقیات در ازدواج

داروهای لاغری اعتیادآور/ فروش در آرایشگاه‌های زنانه

بیماری‌های خطرناک در کمین افراد چاق/ از افسردگی تا سرطان‌ها

علائم افسردگی در نوجوانان/ ارتباط کاهش اعتقادات مذهبی و نا امیدی

عزل مدیران ارشد مبارزه با پولشویی سه بانک کشور

سوءاستفاده از بیماری یا بی شرمی رسانه ای

چرا انتخابات آمریکا بر اقتصاد ایران تاثیر عمده ندارد؟/ نگرانی جایز نیست

سفیر ایران: قدرت پدافند هوایی ایران در چین ترند شد

آغاز ضرب سکه با تاریخ سال بعد از ۱۵ اسفند ماه / کاهش حباب سکه

قیمت جهانی طلا امروز ۱۹ آبان/ هر اونس طلا ۲۶۸۴ دلار و ۷۷ سنت

رئیس شورای هماهنگی بانک‌ها:اجرایی‌شدن مصوبات بانکی سفر وزیر اقتصاد به استان سیستان و بلوچستان

الهامی: من مقصر اصلی شکست مقابل مس رفسنجان هستم

نقد و سیاست