به گزارش
روزپلاس؛ «حسین شمقدری» فرزند «جواد شمقدری» فعالیتش در کسوت مستندساز را با آثاری نظیر «یزدان تفنگندارد» و «میراث آلبرتا» در جشنواره عمار آغاز کرد و گام به گام مستندهای آلترناتیو و ملتهبی را در کارنامه خود به ثبت رساند که برخلاف دو مستند اول هیچ تناسب گفتمانی با مشی شمقدری پدر و جشنواره عمار نداشت.
مستند «سی و سال سکوت» درباره جانبازی که به آلمان پناهنده شده بود و خیلی صریح به عملکرد برخی مسئولان نظام انتقاد میکرد و مستند «الفالف پاریس» با محوریت کاراکتر «حمزه غالبی» مسئول شاخه جوانان و دانشجویی ستاد میر حسین موسوی، دارای نشانههایی قابل استتاجی بود که «شمقدری پسر» هیچ همراهی گفتمانی با انقلاب اسلامی ندارد و محتوا و نتیجه آثارش در مسیری قرار گرفته که مناسب پخش دربرنامه آپارات بیبیسی فارسی هستند تا نشر از درگاههای رسمی جمهوری اسلامی. شمقدری از عمار آغاز کرد و با ساخت برخی مستندها اروپاگردیاش را آغاز کرد و آن بوسه را یحتمل در هاید پارک لندن دید و مسیر هنری خود را از اساس تغییر داد.
بوسه در هاید پارک لندن
ماجرای بوسه در هاید پارک لندن روایتی است که نخستین بار «محسن مخملباف» برای «مسعود فراستی» تعریف میکند. وقتی فراستی از مخملباف سئوال میکند چرا رویه فیلمسازیت را تغییر دادهای ، نوبت عاشقی و شبهای زاینده رود چه نسبتی با افکار تو در گشته دارد، مخملباف پاسخ میدهد: مسعود! تو پسر جوانی که دختری زیبارو را در انظار عمومی(هاید پارک لندن) میبوسید را ندیدی و گرنه چنین پرخاشگرانه از تغییر رویه سینمای من سئوال نمیپرسیدی.
حسین شمقدری مستندهای اخیرش را در اروپا ساخته است و این احتمال وجود دارد او نیز به سان مخملباف چنین بوسههای معروفی رادر پارکهای مهم شهرهای اروپایی دیده و این نگرش یحتمل در ذهن او شکل گرفته که چرا از این منظر دچار عقبماندگی شده ایم. این ترسیم و قیاس علی القاعده اگر پیش فرض روایی مناسبی در مورد مخملباف – فراستی برای تغییرات بینشی و ایدئولوژیک شمقدری نباشد اما تغییرات محسوس او را در روند فیلمسازی او را نمیتوان زاییده اروپاگردی تصور نکرد.
شمقدری چهارگانه «انقلاب جنسی» را ساخت که تبدیل به اثری جنجالی شد. مبنای «انقلاب جنسی» مبتنی بر قیاس سطحی عرفی است، آنها(غربیها) چه میکنند و ما در ایران چرا در تحولات جنسی جهانی از دنیا عقب افتادهایم.
اینکه شمقدری در مقام راوی، مدارس متوسطه نوجوانان در غرب را در قسمت نخست به نمایش میگذارد، باکسهای پیشگیری جنسی را برجسته میکند، انگشت روی محدودیتهای داخل ایران میگذارد و در نهایت گفتمان آشوب اجتماعی را فعال میکند.
حسین شمقدری در مقابل دوربین میایستد و میگوید: برخلاف نظر کلیسا که میگفت غریزه جنسی اهریمنی است آنچه امروز در غرب اتفاق میافتد نظر اسلام است ،آنچه در ایران رخ میدهد پیشتر در دوران حکومت کلیسایی اجرا میشد.
در واقع شمقدری پازل گفتمان رسانههای غربی را درباره حاکمیت تکمیل میکند. خط تولید فکری و گفتمانی رسانههای غربی این است که جمهوری اسلامی را نظام سرکوب معرفی کنند و شمقدری با تولید قسمت نخست انقلاب جنسی نظریه گفتمانی سرکوب رسانههای فارسی زبان را در حوزه جنسیت دنبال میکند و مخاطب را به این نتیجه خواهد رساند که غریزه جنسی به دلیل سیاستهای اجتماعی حاکمیتی در حال سرکوب است.
با آغاز جنجالها حول«انقلاب جنسی» و فشارها رسانهها با نقدهای فراوانی که درباره فیلم مطرح شد، شمقدری ادامه فیلم را با حضور یک روای جدیدتر به نام محمد دلاوری ساخت و از قضا نظریه اولیه خود را در انقلاب جنسی پس گرفت.
ادامه انقلاب جنسی بر این موضوع تاکید داشت که آزادیهای جنسی سبب تضییع حقوق زنان خواهد شد و با انگشت گذاشتن روی قضیه شیوه زندگی اقتصادی 50 – 50 (تامین بنیانهای اقتصادی خانواده به صورت مساوی در روابط زناشویی در غرب) سعی داشت اشتباه قسمت نخست انقلاب را به نوعی جبران کند.
اما اگر به صورت دقیقتر مستندات سالهای اخیر شمقدری را دنبال کرده باشیم نوعی فرصتطلبی، نوعی جاهطلبی برای دیده شدن کارگردان در آثار موج میزند. این نقیصه و دوگانگی در اغلب مستندسازان یک سندروم مشترک است.
نمونه آن دیگر میکائیل دیانی از مشاوران کلونیهای رسانهای و مدیاهای انقلابی است که نهایت هنر این چهره ظاهرا انقلابی نزدیک آشنا، مستندی درباره بیجه است. در واقع این گرایش به مستندهایی درباره سرکوب جنسی در ایران به صورت مستقیم و غیرمستقیم در جریان ظاهرا انقلابی گسترش پیدا کرده و نمونههای بیشتری را میتوان معرفی کرد.
این رل و ارتباط میان انقلاب جنسی
شمقدری در مجموعه «انقلابی جنسی» رویدادهای کنونی ایران را با 200 سال قبل اروپا از زاویه تغییرات جنسیتی مورد بررسی قرار میدهد و نظریه(اجتهاد) میدهد که این انقلاب 200 سال قبل در دنیای غرب اتفاق افتاده و حتی حضرت مریم نتوانست از آن قسر دربرود و ناگهان دوربین مجسمه برهنهای از این بانوی مقدس را تصور میکند.
او تصاویری از پوشش زنان در سالهای 1900 به نمایش میگذارد و با نوجوانان مصاحبه میکند که بدون استثنا رابطه جنسی آزاد را تجربه کردهاند و در این میان متلکی هم نثار کنترل نفس اماره میکند. او در گفتوگو با مرد مسنی قلعه یا روسپی خانههای خیابان جمشید قبل از انقلاب را به عنوان مسکنهای اجتماعی معرفی میکند.
آرایش کردن را مبنای قیاس دو فرهنگ قرار میدهد و روسپیخانهای را در محلهای بدنام در آمستردام را به عنوان سمبل تجدد جنسی معرفی میکند و مخاطب را به این نتیجه خواهد رساند که ابعاد اجتماعی – فرهنگی دچار تغییرات شگرفی خواهد شدو این تحلیل شمقدری به صورت واضح در مقام روایتگر کاملا مستند است.
محمددلاوری مجری مثلا آلترناتیو سیما در قسمتهای بعدی اجتهاد میکند، با نشان دادن موزه سکس در یکی از شهرهای اروپایی تاکید میکند قوانین داخلی امنیت اجتماعی زنان را تامین نمیکند و به دلایلی که در کلیت مستند ارائه میشود در آیندهای نزدیک در ایران شاهد یک انقلاب زنانه خواهیم بود.
در اثنای جنجال ساخت «انقلاب جنسی» شمقدری مستند «حلال ممنوعه» را تولید میکند و روی آوازخوانی بانوان تاکید دارد و با ساخت مستندی ریشه و تبارشناسی عمیق این هنجار اجتماعی را بررسی نمیکند و تقصیر عدم آوازخوانی زنان را متوجه جامعه روحانیت میکند.
یک خط فکری زرد ژورنالیستی در تمام آثار شمقدری بسیار گل درشت است و بر این مبنا تبارشناسی و بررسی تاریخچه هر هنجاری نادیده گرفته میشود و جنجال و دیده شدن فردیاش را مبنا قرار میدهد.
در مستند جنجالی و اخیر شمقدری «این رل»، ما با شخصیت جوانی سرخورده از عشق مواجه هستیم که توانایی خلق و حفظ یک رابطه عاشقانه را برای منجر شدن به ازدواج ندارد و هاشم بافقی به عنوان معلم و مشاور جنسی(راه) کاراکتر اصلی،امیرحسین، راههای متعددی را در مقابلش قرار میدهد. دوربین ثابت ابتدایی در خانه امیر حسین تب حاد جنسی او را نشان میدهد. امیر حسین را بافقی در حوض خانهاش در آب فرو میبرد تا این تب تشدید نشود.
در مرحله بعد به شکل عجیبی ورزش میکند تا این تب داغ فروکش کند و بافقی (راوی) او را به محل اجاره روسپیهای خانگی میبرد تا امیر حسین به زعم روای بتواند از غذای رستورانی(روسپیهای سازمان دهی شده) استفاده کند و چون امیر حسین شخصیت سرگردانی است، نمیداند که باید به غریزه بیندیشد یا به ازدواج!
کارگردان هم پشت دوربین تردید دارد اما به عنوان یک دلقک حریص از امیرحسین استفاده میکند. کارگردان دلقکش را در مسیرهای متعددی قرار میدهد. اولین گزاره آنان رفتن به یک مرکز مخفی اجاره روسپیهای ساعتی است که با توجه به حیای باقی مانده در وجود امیرحسین او نمیتواند از این موقعیت بهرهمند شود.
پس از تجربه بنبست اول بافقی او را به یک مرکز آرایشگاه مدرن میبرد و از او عکاسی میکند و سعی دارد برای او از طریق صفحات مجازی پارتنری پیدا کند.
روای سعی دارد چند گزاره مثل مخزنی، قبحشکنی، افتادن بی واسطه در فحشا را به او بیاموزد اما امیرحسین با یک پس زمینه مذهبی توانایی رفتن در این مسیر را ندارد.
او در فضای مجازی و به پیوست آن قرار با دختر جوان شکست میخورد و حالا بهترین راه برای چنین موجود بی دست و پایی که در دوست یابی در فضای مجازی و یک قرار عاشقانه ناموفق بوده، یافتن زوج در مکانی غیرمتعارف است. آخرین نسخه حسین شمقدری برای امیر حسین بردن او بر سر مزار شهداست و روی تصویر نوای حاج صادق آهنگران شنیده میشود: سوی دیار عاشقان رو به خدا میرویم .
بافقی به سان تصاویر آرشیوی روایت فتح سربندی برای امیر حسین میبندد تا او دختری مذهبی را برای ازدواج بر سر مزار شهدا پیدا(تور) کند. امیر حسین بر سر مزارهای مختلفی میرود و با هر دختری موضوع را مطرح میکند به بن بست میخورد و در نهایت موفق میشود دختری محجبه را برای ازدواج انتخاب کند.
در پایان مستند صدای تلفن روای را میشنویم که امیر حسین میگوید،خواستگاری آنان به بنبست خورده و بافقی توصیه میکند به فکر ازدواج نباشد و همچنان مخزنی را دنبال کند. یک سوم پایانی مستند«اینرل» مصداق هجو تمام ارزشهایی است که پدر شمقدری برای آن بیانیهها صادر کرد، فیلم ساخت و یک مبارزه ظاهری و نه چندان عمیق را برای مطلق گرایی هئیت اسلامی هنرمندان دنبال کرد.
آنچه افکار عمومی این روزها با آن مواجه است وضعیت شگفتآوری است. اغلب آقازادههایی که دارای پدران مدعی و صاحب منصب مثل شمقدری در نظام بودهاند، به طرز عجیبی عصمت سیاسی خود را از دست دادهاند.
حسین شمقدری مستندساز مدعی با پدرش هیچ تفاوتی ندارد، پدش فیلمسازی سطحی و مدیری بدون کارنامه قابل قبول و فرزند هم از جشنواره عمار و یزدان تفنگ ندارد و آغاز کرد و از ساخت مستند انتقادی درباره فتنه 88 رسید به عامل اجرایی هنری و بازوی راست و غیرمستقیم مصی علینژاد. این نتیجهگیری را میتوان مستند به محتوای آثار اخیرش به عنوان تفسیری تازه مطرح کرد.
تاریخ نشان میدهد حاکمیت همواره از افرادی سیلی میخورد که سعی دارند خودشان را در میزانسنهای عجیب دلسوز نشان دهند. نمونهاش حامد عنقاست که تحت عنوان ساخت سریال درباره فساد اقتصادی، نتیجه اثرش به حماسه آش و شکلات منجر شد و نتیجه حماسههای مشابه در مستند شمقدری تجلی پیدا کرد که مرزهای دختربازی از کافههای و مکانهای تفریحی شمال شهر به مزار شهدا منتقل شد. پس از پخش این مستند قداست مزار شهدا در افکار عمومی به صورت عجیبی ریزش خواهد کرد و این نتیجه تلاش شمقدری برای تجدد جنسیتی و انقلاب جنسی در ایران است.
ضرورت دارد سازمان سینمایی و وزارت ارشاد در اقدامی عاجل به خودسری مستندسازان شبه انقلابی پایان دهد و در زمینه اعطای مجوز ساخت و برای نشر آثارشان یک سازمان دهی زیرساختی را طراحی کند.
علی معلم فقید در مجله دنیای تصویر، نقدی را درباره فیلم توفان شن شمقدری با این تیتر منتشر کرد. «آن فیلم که از اصل هنر بری بود/طوفان شن شمقدری بود. برای این متن نیازی به تیتر جدیدی نیست همان تیتر را با اندکی تغییر میتوان منتشر کرد. آن فیلم که از اصل حیا بری بود/ مستند «این رل» شمقدری بود.