
به گزارش روزپلاس، قرنهاست که هویت تاریخی مردم ایران با هویت شیعی درآمیخته است و اصولا شاه-تیر یا عمود خیمه تمدن ایرانی، دستکم از دوران شکوهمند خاندان صفویه(که در زمان شاه عباس بزرگترین و قدرتمندترین حکومت دنیا را شکل داده بود)، همین اعتقادات شیعی، حُبّ مولای متقیان، سرور آزادگان و بانوی دو عالم و فرزندان بزرگوار آنها بوده است. همین امروز، آنچه که شاکلهی جغرافیای ایران را منسجم و متحد نگاه داشته، حب اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین) است. این شاخصهای است که با خون و وجود ایرانی آمیخته است. حتی اگر موجهای سهمناک مدرنیته چون سکولاریزم، لائیسیته و اخیرا آتئیسم تهاجمی از یک سو به این پیکرهی تاریخی بکوبد و از سوی دیگر، تندباد حوادث و فشارها و مضایق موجب شکلگیری گلایهها و دلچرکینی اهالی این بلاد شود، در عمق جان، ایرانی جماعت غیرتمند خون اباعبدالله(ع) و ارادتمند حضرت مادر(س) است و گاه محرّم و ایام فاطمیه که می شود، در هر شکل و شمایل و با هر سلیقهای، غمی در وجود او می نشیند که با دمی نشستن پای روضهی قتلگاه یا ذکر مصیبت مسمار در و پهلوی مجروح، استخوانی سبک می کند و با قدسیان آسمان زلفی گره می زند.
در همین ایام، یک تهیهکننده شناختهشدهی سینما، که عقبهی خانوادگی و خاستگاه او و کارنامهی سینماییاش نشان از پیوندهای اعتقادی او دارد و اصولا به عنوان یکی از اصطلاحا «هیاتی»های سینما شناخته می شود، مجلس عزایی به سنت سالیان گذشته برگزار کرده که به طور طبیعی، به دلیل شغل بانی این مراسم و ارتباطات گسترده او با اهل سینما، شماری از بازیگران و چهرههای مشهور هم در آن حاضر شدند. مراسمی که ظاهرا به مدت نیم قرن در منزل پدری این تهیهکننده، بلاوقفه برگزار شده است. اما انتشار عکسی از حضور دو بازیگر مطرح سینمای ایران در این مراسم، به دستاویزی برای یکی از سینمایینویسان تبدیل شد که در صفحه اینستاگرام خود، با ادبیاتی به شدت گزنده و اتهامزننده به چهرههای سینمایی حاضر در مراسم عزا و بانی آن حمله کند. همینجا ذکر این نکته لازم است که تنها رسانهای که عکسهایی از این مراسم منتشر کرد، سایتی به نام «عقیق» است که به صورت تخصصی و متمرکز، اخبار حوزه مداحان و ذاکران اهل بیت و مراسم مذهبی و آیینی را پوشش می دهد و با هدف پوشش حضور شماری از مداحان معروف و قدیمی در این مراسم اقدام به فرستادن عکاس به این مراسم کرده بود. از همین رو، اصولا تبلیغی درباره حضور این مراسم نه قبل و نه بعد از آن صورت نگرفته بود.


البته برای کسانی که تا حدی با این خبرنگار سینمایی و سوابق کاری و رفتاری او آشنا هستند، خیلی هم این جنس رفتار ستیزهجویانه و این ادبیات هزلگونه و گزنده غیرمنتظره نبود. حتی نگاهی اجمالی به محتویات صفحه اینستاگرام او معلوم می کند که زبان سرخ را چون قمه تیز کرده و به بهانه و بیبهانه؛ هر کسی که اصطلاحا دم پر او می آید، خط خطی می کند. البته این طرز رفتار خیلی هم خاص و «اریجینال» نیست، بلکه واجد خصوصیات یک الگوی رفتاری شناخته شده در روانشناسی است که از آن به رفتار «اجتماع-ستیز»(sociopath) تعبیر می کنند. رفتار «تکانهای»، حس شدید «خودبرتربینی» که منجر به قضاوتهای چکشی نسبت به دیگران می شود، میل شدید درونی به اتهامزنی و تخریب دیگران، نداشتن توان «همدلی»، اظهارفضل و گرایش به جلوهنمایی کلامی و بیحوصلگی مفرط و طفرهروی از مسوولیتهای جدی و بلندمدت و...برخی شاخصههای اصلی این الگوی رفتاری است.

شاید اوج تجلی رفتارهای خاص حسنینسب، در برنامه زنده «شهر فرنگ» چند سال پیش در مناظره با منتقد دیگری به نام «کیوان کثریان» قابل مشاهده بود. مناظرهای که با شیوه رفتار تهاجمی، حملات شخصی به طرف مقابل و اتهامزنیهای پی در پی توسط حسنینسب (که البته از طرف مقابل هم طبعا واکنش می گرفت)، یکی از زنندهترین مناظرات زنده تلویزیونی را در پخش زنده سیما رقم زد.

این که حسنینسب حضور چند چهره سینمایی در یک مراسم مذهبی را(که بانی آن یک تهیهکننده سینما بوده که از سالها پیش به داشتن وجهه مذهبی و اعتقادی شناخته می شده) دستاویز یکی از همان هجمههای بیملاحظه و ولنگارانه خود قرار داده، تا حد زیادی با همان الگوی گفته شده قابل توضیح است، چرا که بنا بر قرائن و اخباری که از حال و هوای این روزهای خود حسنینسب وجود دارد، به سنت مالوفی که به صورت پریودیک درباره او تکرار می شود، به کنج عزلتی رفته و به مانند خارپشت به هر کسی که در برد موثر او قرار دارد، خار پرتاب می کند و به هر صورتی که در دیدرس قرار بگیرد، چنگ می اندازد تا هم تکانههای خود را تخلیه کند و هم به شیوهی برادر حاتم طایی، توجهات را به خود جلب کند تا از یاد نرود. به هر حال، به قول معروف «بدنامی بعض گمنامی است»!

شاید در اینجا، این انتقاد شکل بگیرد که چه کاری با حال و هوای شخصی نیما حسنی نسب داریم. اما نکته اینجاست که خود او، با این شیوه رفتاری، ریشهیابی در احوالات شخصی خویش را ناگزیر می سازد. حسنینسب دقیقا احولات شخصیه افراد را دستاویزی کرده تا به آنها هجمههای تلخ و گزنده صورت دهد و بابت حضور در یک مراسم آیینی و اعتقادی، هم آنها را با لقب «صله»بریتی نواخته و هم بانی مراسم را عملا به نفاق و ریاکاری متهم کرده است. در واقع، حسنینسب خشمی درونی بزرگی در خود دارد که به مانند پنجه بوکس به کارش می گیرد تا به صورت دوست و آشنا و غریبه خنجی بکشد و یادگاری به جا بگذارد تا «دیده» شود و از یاد نرود.
این خشم درونی تا حد زیادی محصول «انتظارات فزاینده» درونی نیز هست. کسانی چون حسنینسب انتظار دارند که چون زمانی در فضای نشریات سینمایی کار کردهاند و عنوان «منتقد» را یدک می کشند، هر گاه زیر میز بازی زدند و به عزلتی خودخواسته رفتند، جماعتی هرولهکنان و بر سر زنان(با دستمال ابریشمی!) عزلتگاه او را پیدا کنند و منت او را بکشند و با سلام و صلوات به سر کار باز گردانند تا حضرتش دوباره قلم در کف بگیرد و بنویسد. فقط معلوم نیست که این انتتظارات درونی عجیب، یا بهتر بگوییم این «طلبکاری» از عالم و آدم دقیقا از کجا آمده و اصولا بابت چیست؟ حسنینسب هم احتمالا مانند هزاران هزار جوان عشق سینما، زمانی تصمیم گرفت «عشق فیلم» خود را به پیشهی خود تبدیل کند و از راه نوشتن درباره چیزی که دوست دارد(سینما) روزگار بگذراند و البته شاید خرده ذوق و استعدادی هم برای این کار داشت. اما این که حسنینسب و کسانی شبیه او گمان ببرند بابت این مساله، تمایز و امتیازی چشمگیر بر دیگران دارند و مثلا «سلیقه» خاص آنها در فیلم دیدن، یک موهبت الهی است که همگان باید آن را قدر بشناسند و صاحبش را همواره بر صدر بنشانند، چیزی بیش از یک «توهم» نیست. بگذریم از این که او به مفهوم استاندارد کلمه، «منتقد» هم نیست و بیشتر به کارهایی چون ارتباط گرفتن با اهالی سینما(به اعتبار ماهنامه سینمایی فیلم) با هدف دعوت به مصاحبه و زمینهچینی برای راه انداختن فرش قرمز برای برخی فیلمها شناخته می شد. حسنینسب حتی به سان برخی همکاران سابق خود در مجله «فیلم»، همچون مصطفی جلالی فخر، آنتونیا شرکا و حتی امیر پوریا، نویسندگی و نقدنویسی سینمایی نمی کرد.
نیما حسنینسب به واسطهی همان الگوی رفتاری خاص، هیچگاه برای مدتی طولانی حتی با کسانی که برای قلم و کار او ارزش و احترام قائل بودند و هوایش را هم داشتند(مثلا مسعود کیمیایی) نتوانست کنار بیاید و با همان تکانههای انفجاری زیر میز رفاقت و رابطه زده است.

این واقعیت عمدتا به شخصیتی بازمی گردد که حسنینسب به عنوان یک نویسنده سینمایی از خود ساخته که فقط «بازی هجومی» و «عملیات تخریبی» را خوب بلد است و با این سنخ معرکهگیری و پریدن به تقریبا «همه»، خیال می کند که خود را روی بورس نگه می دارد. در نتیجه، به تدریج، زیر سلطهی رویکرد «سلبی»، مهارت رفتار «ایجابی» و برقراری نگاه و روابط مثبت به فیلمها، رویدادها و آدمها را از یاد برده است. چنین کاراکتری به مرور دچار این خطای راهبردی می شود که هر نوع نگاه مثبت، همدلانه و مهربانانه با آثار سینمایی وطنی و با آدمهای این سینما و دیگران، به معنای «باج دادن» و دست کشیدن از «استقلال فکری» و «آزادگی» است. نکته دقیقا همین برداشت کج و معوج و بیمارگون از «آزادگی» است. آزادگی واقعی به این معناست که همان قدر که شجاعت و شهامت برای کوبیدن رفتارها و روابط و رویکردهای فاسد یا بسترساز فساد داری، بلندنظری و آزاداندیشی برای احترام به اعتقادات شخصی دیگران هم داشته باشی.

شاید در ذهن مشوّش حسنینسب، رفتار «تراز» برای سلبریتی و ستاره سینما، هرهری مذهب بودن، لاقیدی، بیاعتقادی و دونژوانیسم اخلاقی مطلق است و او و همفکرانش، هر نوع بروز اعتقادی و آیینی را نشانهی انحراف از «صراط مستقیم» سلبریتیسم به همان مفهوم شناخته شده می دانند. شاید قرار است هزینهی هر نوع رفتار «معتقدانه» و آیینی برای فعالان عرصه سینما با برچسبهایی چون وابستگی و رانتخواری و رانتجویی آن قدر بالا برود که هیچ سلبریتی و هیچ چهره شناختهشده سینمایی جرات نکند خلاف پارادایم لائیک، لاقیدانه و اعتقادگریزی که برخی دستهای پنهان قصد دارند بر سینما حاکم کنند، عمل کند.
اما این سوال به صورت جدی مطرح می شود که چرا شمشیر «آزادگی» امثال حسنینسب هیچگاه علیه برخی روابط و فضاهای بعضا شرمآوری که پشت صحنه تولید سینمای ایران جریان دارد، از غلاف در نمی آید؟ چرا خون او و همفکرانش هیچ وقت در برابر «هاروی واینشتاین»های وطنی، در برابر کلیدپارتیها و استخرپارتیهای تقسیم نقش، در برابر شوگرددیبازیها، در برابر پدرخواندههای نظام تولید و پخش، در برابر سلاطین «کَست چینی»، در برابر مافیای موسیقی تیتراژ فیلم و سریال، و در برابر مافیای گرفتن وام از نهادهای دولتی، در برابر...به جوش نمی آید؟
این که امثال حسنینسب، کلیدواژهی «سینمای نفتی» را دست گرفتهاند و اینگونه وانمود می کنند که فقط سینماگرانی که با فلان ارگان و نهاد اصولگرا کار کرده یا کار می کند و احیانا نشانههای مذهبی و اعتقادی پیدا و پنهان دارند، با پول نفت فیلم می سازند و الباقی سینمای ایران با میراث خانوادگی، یا گنجی که در زیرزمین خانه خود یافتهاند یا با پول عرق جبین و کدّ یمین فیلم می سازند، و دهها سازمان و نهاد دولتی و شرکت شبهدولتی، با منابع مالی که از کره مریخ آمده در شبکه نمایش خانگی سرمایهگذاری می کنند، اگر از رندی و زرنگی و بیش از حد نباشد، پس قطعا از سفاهت و «تخرخر»(خود را به خریت زدن) است.