۰۹:۴۲ |  ۱۴۰۰/۱۱/۰۵

با اين كتاب پرواز كنيد

يادداشت معرفي و پيشنهاد كتاب"شهيد نويد"
کد خبر: ۲۳۶۹۹۷
با اين كتاب پرواز كنيد


به گزارش روزپلاس كتاب "شهيد نويد" به قلم مرضيه اعتمادی به همت انتشارات شهيد كاظمي در سالي كه گذشت وارد بازار نشر شده. 

اين كتاب روايتي است از بخشهايي از زندگي شهيد نويد صفري از زبان خواهرش، پدر و مادرش و دوستش و همسرش.

نويسنده در اين كتاب يك فرم روايت ويژه مقابل مخاطب گذاشته.

فرمي كه هوش و دقت او را برميانگيزد.

همپاي قصه ميشود و خودش را كنار شهيد نويد رشد ميدهد مي رساند به هيئت، به خانه، به سوريه ودست آخر كنار پيكر بي سرش زانو ميزند. كتاب شهيد نويد با اين فرم روايت، مخاطب را خسته كه نميكند هيچ بلكه پرواز ميدهد.

ميكشاند به گلزار شهداي بهشت زهرا و دالان هاي بهشتي اش.

ميكشاند كنار مزار شهيد نويد و همكارش شهيد رسول خليلي.

ميكشاند كنارمزار استادش شهيد احمد على نيّري.

ميكشاند و ميكشاند و ميكشاند، مي نشاند پاي زيارت عاشورا.

طوري كه تا امروز كلماتش را نديده و نخوانده.

انگار تازه بفهمد چ گنجي مقابلش در قالب كلمات ريخته شده، دست دراز ميكند سمتش، براي بيشتر بهره بردن از آن. دستي كه قول ميدهم بعد از خواندن كتاب شهيد نويد هيچ وقت از اين گنج كوتاه نميشود.

در اين روزهاي نمايشگاه كتاب و پر و خالي شدن سبد خريد مجازي تان، پيشنهاد ميكنيم از خريد اين كتاب غافل نشويد.

اصلا يك سبد خريد را پر كنيد از همين كتاب.

چه خبر است؟

چرا اين همه؟

همه ش كه براي خودتان نيست. عيدي است.

عيد نزديك است. دوست نداريد عيدي امسالتان به آنها كه مهمان خانه تان ميشوند كتابي باشد كه دستشان را براي هميشه بياندازد در مشبك هاي كلمات زيارت عاشورا.

دوست نداريد مهمانانتان كه اين عيدي نصيبشان ميشود، يك عمر دعايتان كنند كه بهترين عيدي عمرمان بود.

دوست نداريد بگويند شهيد نويد عجب مرد است.

گفته بود: اگر شهيد شود، نميرود دنبال عشق و حالش، ميماند در همين دنيا و گره از كار خلق الله باز ميكند.

وعده اش حق بود. مانده و گره از كار ما باز كرده.

برشي از متن كتاب:

تا بقیه برسند، همین‌جا روی این سکو بنشینم و نفسی تازه کنم. اگر نوید الان این‌جا بود می‌نشست کنارم و شروع می‌کرد به خواندن. یادش بخیر. وقتی توی خانه با هم تنها می‌شدیم، می‌آمد می‌نشست لبه‌ی اُپن آشپزخانه، پاهایش را آویزان می‌کرد و تکان‌تکان می‌داد، بعد هم شروع می‌کرد به خواندن. من هم که مشغول کارهای خودم بودم. ناهار را آماده می‌کردم، ظرف‌های شسته‌شده را خشک می‌کردم و می‌گذاشتم توی کابینت. ادویه‌ی غذا را می‌چشیدم و نمکش را پنهان از چشم نوید بیشتر می‌کردم؛ ولی فکر و حواسم پیش نوید بود.

‎خلوت مادر پسری‌مان همیشه برکت داشت. برکتش مقتل‌هایی بود که نویدم می‌خواند. من هم می‌نشستم روی صندلی آشپزخانه و دل می‌دادم به مقتل‌خوانی‌هایش. نور و عطر روضه‌ها و اشک‌هایی که سُر می‌خوردند روی صورت ماهش، می‌پیچید توی آشپزخانه‌ی کوچک‌مان، می‌رفت لا‌به‌لای طعم خورشت‌ها و همراه برنج‌ها قد می‌کشید و مثل پیچک‌، همه‌ی خانه را می‌گرفت. مادر خوشبختی بودم که خورشتم با آهنگ روضه‌های پسرم جا می‌افتاد، نه؟

گزارش خطا
ارسال نظر
نقد و سیاست