به گزارش روزپلاس، هفته گذشته پخش سریال «نیسان آبی» از سامانه فیلیمو به پایان رسید. سریالی به کارگردان منوچهر هادی که پرکارترین فیلمساز فعال در سینما و شبکه نمایش خانگی است و از پروژهای به پروژه دیگر میرود.
پیش از این در گزارشی در «روزپلاس» به بررسی سریال «گیسو» از این کارگردان پرداختیم سریالی که ظاهرا دنباله و فصل دوم سریال عاشقانه بود اما هیچ امتدادی داستانی از فصل نخست این سریال را در محتوا دنبال نمیکرد و از طرفی پس از 22 قسمت ناتمام به پایان رسید.
اشکال عمده منوچهر هادی این است که در سریالسازی به ورطهای از ابتذال هنری رسیده که بیشتر شبیه پیمانکاران تصویرساز عمل میکند. یعنی با علم به یک سری قواعد مشخصی مسئولیت تصویربرداری و هدایت سکانسهایی را برعهده دارد که هیچ اتصالی روایی و منطقی باهم ندارند.
در سریال «نیسان آبی» چند موضوع داستانی مثل مفقود شدن نیسان جمشید قاسم پور مطرح میشود اما این روایت فرعی تاثیری در روایت اصلی سریال ندارد و صرفا به ابعاد حجیم شدن روایت کمک میکند. در هر چند قسمت یک گره افکنی با این سبک سیاق در سریال افزوده میشود و به شکل افسانهای و غیرمنطقی این گره باز میشود.
تجمع جمشید قاسم پور و دوستانش برای دیدن جمشید هاشم پور در مقابل درب خانه سینما، احضار قاسمپور توسط نیروهای امنیتی، شکایت از این شخصیت و راهی زندان شدن او، اسباب کشی رضا خرسند و خانوادهاش (مهران غفوریان) به گاوداری، ازدواج ناظم مدرسه رضا و جمشید با کاملیا، اختلاس کامبوزیا از بانک به همراه همکارش، پولدار شدن ناگهانی خانواده جمشید با بردن یک دستگاه خودرو گرانقیمت از بانک و.... ،رویدادهای فراوانی که به صورت نامنظم در کنار یکدیگر اتفاق میافتند و تمامی این اتفاقات پراکنده و خرده روایتهای فرعی در مسیر یکدیگر قرار ندارند. اتصال این رویدادهای مکرر فاقد یک سیر دراماتیک مشخص است چون این سریال بر اساس یک فیلمنامه سینمایی ساخته شده و کارگردان تنها ماموریتش کشدار این حجم کم از فیلمنامه است.
تیتراژ آغازین و پایانی این سریال با یک موسیقی خاصی آغاز میشود که پیش از انقلاب با عنوان موسیقی لالهزاری شناخته میشد و به تدریج برچسب خالتور به آن الصاق شد. محتوای این سریال به تبع نوع انتخاب موسیقی برآمده از مکتب ساخته شده خالتوریسم در تولیدات مدیایی ایران تبعیت میکند.
خالتوریسم مکتبی است که در سینمای ایران پایهگذاری شد. موج فیلمفارسی در دهه هشتاد توسط تهیه کنندگانی نظیر حسین فرحبخش و کمپانی پویا فیلم بازفراهمآوری شد و شکل جهشیافته فیلمفارسی در سینمای ایران به تشکیل مکتب خالتوریسم انجامید.
حالا شکل تکامل یافتهتر سینمای خالتور در سریالهای خالتور بازنمود دارد و کارگردانی ابایی ندارد که از موسیقی خالتور به عنوان شناسنامه تیتراژ آغازینش استفاده کند.
در صنعت و مکتب خالتوریسم بصری، چه سریال یا فیلم، فیلمنامه موضوعیت ندارد و صرفا تجمیع یک مشت سلبریتی سرشناس و اجرای بداهه(دلقک بازی خودجوش) اولویت به شمار میرود.
با این تفاسیر نیسان آبی را به موسیقی خالتوری میتوان تشبیه کرد که رهبر ارکستر آن رهبری بلد نیست و هر نوازنده مشغول قطعهای است که برایش خودش نوشته است. رهبر ارکستر هرچه تلاش میکند نمیتواند ملودیهای نواخته شده توسط هر ساز را با یکدیگر تنظیم کند.
به همین دلیل کارگردان میتواند کاراکتر جمشید قاسمپور را از یک مفلس دائمی به یک ابرثروتمند افسانهای تبدیل کند. میتواند از او یک میلیارد بسازد و بعد او ورشکست کند و مثل پارک رفتن هر شخصیت را در هر لحظهای که دلش میخواهد به زندان بیندازد یا از دلالی دلار او را به صاحب یک گاوداری تبدیل کند.این جهشهای ناگهانی داستانی یادآوری جملهای از فیلم فروشنده است:"آدم چجوری گاو میشه؟!"
از پرکاری منوچهر هادی نیز نباید تعجب کرد که ناگهان پس از اتمام سریال وارد یک پروژه سینمایی میشود، صنعت – مکتب خالتوریسم در کنج ذائقه مخاطب در متریکس فیلیمو و نماوا و فیلم نت باز گذاری شده و اگر مخاطب در معرض بهترین فیلمها و سریالهای روز دنیا قرار گیرد بازهم علاقهمند به تولیدات صنعت – مکتب خالتوریسم است.