امیر اهوارکی در یادداشتی برای روزپلاس نوشت: بعد از آنکه ابراهیم(ع) بتهای قومش را شکست و خداوند تعالی او را از آتش نجات داد، برای تأمین امنیت آن حضرت، وی را از بابل بیرون آورد تا دست دشمنانش به او نرسد. سپس به جزای این کار بزرگ، دو پاداش داد. نخست آنکه زمین فلسطین را به ابراهیم(ع) عطا کرد تا او و نسلش، مؤمنانه در آن زندگی کنند. پاداش دوم این بود که به حضرت ابراهیم خبر داد که پیامبر خاتم را از نسل او خواهد فرستاد. اولین پاداش، ارث مادی بود که بنا به شروطی، به اسحاق(ع) داده شد. اما دومی، ارث معنوی بود که به پسر ارشد و وصی آن حضرت، یعنی اسماعیل(ع) رسید.
نزاع مسلمان و یهودی از اینجا آغاز میشود که یهودیان همۀ ارث ابراهیم(ع) را برای خودشان یعنی نسل اسحاق میخواهند. با اینکه خداوند وعده داد که پیامبران فراوان از نسل اسحاق برخواهد انگیخت اما آنها به مقام اسماعیل حسادت کردند. چرا که خدای تعالی، برترین پیامبر خود را در نسل اسماعیل(ع) قرار داد. و این است معنای آن آیۀ قرآن که از حسادت بر آلابراهیم(ع) خبر میدهد:
أمْ يحَْسُدُونَ النَّاسَ عَلىَ مَا ءَاتَئهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَا ءَالَ إبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ ءَاتَيْنَاهُم مُّلْكا عَظِيمًا (نساء/ 54)
بلکه بر مردم (خاندان نبوت)، در برابر آنچه خدا از كرمش به آنها داده حسد مىبرند. ما به آل ابراهيم، شريعت و حكمت داديم و حكومت بزرگى عطا كرديم.
ابتدای این خصومت، از شخص ساره بود که به برتری هاجر حسادت برد. چنانکه در تورات کنونی نیز مذکور است که خداوند تعالی، ساره را نازا کرد (پیدایش 16/ 2). سپس به ابراهیم دستور داد که با هاجر ازدواج کند تا فرزند نخست او از این کنیز مبارک به دنیا آید. ابراهیم به این فرزند که جد پیامبر اکرم محسوب میشد، بسیار محبت داشت. حسادت ساره بجنبید و اسماعیل و هاجر را از خانه بیرون کرد. ابراهیم(ع) عصبانی شد اما به این مسئله رضایت داد و آن دو را طبق دستور خداوند، در بیابان حجاز سکنی داد؛ گوئیا که این گنج باید در جایی خلوت مخفی میشد تا زمان ظهور رسول اکرم(ص) برسد.
چند روز بعدتر به وقت تشنگی اسماعیل که کودکی دو ساله بود، به اذن خدا چشمهای برای او جوشید که بعدها به چاه زمزم تبدیل شد و قبایلی در آنجا منزل کردند. محبت ابراهیم به پسرش باعث میشد که بسیار به نزد او آمد و شد نماید. پس خداوند دستور داد که او را ذبح کند تا از این محبت افراطی که نزدیک بود به شرک گراید، خلاص شود. و ابراهیم(ع) از پسرش دل کند و خداوند آن محبت نزدیک به گناه را از دل او ستاند.
پس به پاداش این ذبح بزرگ، اسحاق را از ساره به او عطا فرمود و سرزمین پربرکت فلسطین را به نسل او داد. اسحاق، یعقوب را آورد و یعقوب دوازده پسر؛ یوسف و برادرانش. گوئیا حسادت ساره به هاجر، به برادران یوسف ارث رسیده بود. آنها وقتی فهمیدند که یوسف به خواست خداوند، وصی پدرشان خواهد شد قصد قتل او را کردند. به هر حال خداوند میان آنها اختلاف افکند تا یوسف زنده بماند. وقتی یوسف که وزیر مختار مصر شده بود، خودش را در سفر سوم برادران، به ایشان معرفی کرد، آنها لب و دندان میگزیدند که چرا به خواست خداوند گردن ننهادهاند. زیرا که قبلاً فضل و کمال او را که مصری میپنداشتندش نزد پدرشان ستوده بودند. آنها فهمیدند که خداوند، بلای قحطی را نازل کرد تا یوسف را به پادشاهی برساند و رزق آنها را در دست او قرار دهد. پس به ناچار به مصر کوچ کردند و در صدد توبه برآمدند و از پدرشان یعقوب خواستند تا نزد خداوند برایشان شفاعت کند.
خداوند تعالی، جرم برادران یوسف را بخشید اما آنها باید جزای دنیوی آن گناه را پس میدادند. عقوبت آنها اینطور شد که چهار نسل در مصر بمانند بلکه خدای تعالی، پیامبری بفرستد تا نسل آنها را به فلسطین برگرداند.
این موضوع در تورات کنونی مذکور است. وقتی که خداوند زمین فلسطین را به ابراهیم عطا میفرمود به او خبر داد که فرزندانت به زودی از این زمین تبعید خواهند شد و من آنها را در پشت چهارم به اینجا باز خواهم آورد:
يقين بدان كه ذريّت تو در زميني كه از آنِ ايشان نباشد غريب خواهند بود و آنها را بندگي خواهند كرد و آنها چهار صد سال ايشان را مظلوم خواهند داشت. و بر آن امتي كه ايشان بندگان آنها خواهند بود من داوري خواهم كرد و بعد از آن با اموال بسيار بيرون خواهند آمد ... و در پشتِ چهارم بدينجا خواهند برگشت [سفر پيدايش 15/ 13 تا 16].
حدود 1400 قبل از میلاد مسیح، وقتی حضرت موسی(ع) بنیاسرائیل را از مصر خارج کرد، نخستین دوران تبعید و عقوبت بنیاسرائیل تمام شده بود. و خداوند آنها را «یهود» نامید، زیرا موسی(ع) ایشان را مانند گلهای «روانه» و «هدایت» فرمود.
در راه فلسطین، کتاب تورات یعنی دستور العمل زندگی در فلسطین به آنها داده شد. خداوند در تورات، دو نوبت دیگر به یهود فرصت داد تا مؤمنانه در فلسطین زندگی کنند. و این همان شرط مهمی بود که به ابراهیم(ع) گفته بود، وگرنه خداوند آنها را از این زمین مقدس، اخراج خواهد کرد. حضرت یوشع جانشین موسی(ع)، قوم را به فلسطین داخل فرمود و حدود چهارصد سال بعد، حضرت سلیمان معبدی برای عبادت خدا در اورشلیم بنا نمود. هنوز سیصد سال نگذشته بود که یهودیان در معبد سلیمان، بتهایی گذاشتند و پرستیدند و نوزادان خود را برای آنها، ذبح کردند.
عقوبت اول خداوند، با حملۀ بخت النصر در سال 586 قبل از میلاد به انجام رسید. پادشاه بابل، به هوای نفس خود بر یهودیان شورید و معبد سلیمان را آتش زد و بسیاری از یهودیان را کشت و عدۀ اندکی را به شهر خود برد. و این، دومین دوران تبعید یهود بود که فقط 48 سال طول کشید. با فتح بابل به دست کورش در سال 538 قبل از میلاد، یهودیان به فلسطین بازگشتند. اما تا قریب یکصد سال، نه معبدی برای عبادت داشتند و نه توراتی که به آن عمل کنند. حضرت عزیر در سال 444 قبل از میلاد این دو مهم را به انجام رسانید و معبدی برای عبادت خدا ساخت.
حضرت عیسی(ع) آخرین پیامبر یهود، آمده بود تا نسبت به پایان دوران زندگی یهود در سرزمین فلسطین هشدار دهد. اگر آنها به مواعظ آن حضرت گوش گرفته و توبه میکردند زندگانی آنها ابدی میشد. آنگاه میتوانستند تا زمان ظهور اسلام در آنجا بمانند و سپس به حضرت رسول اکرم بگروند. اما کاهنان یهود، قصد قتل عیسی(ع) را کردند. خداوند تعالی آن حضرت را به طریقی عجیب نجات داد و یهودای خائن را به بالای دار فرستاد در حالیکه چهرۀ او به مانند عیسی شده بود. سه روز بعد، عیسی(ع) ظاهر شد و همه دانستند که علمای یهود، قصد پیامبر خدا را کرده بودند.
کاهنان طرد و رسوا شدند ولی دست نکشیدند و طی چهل سال آینده به قتل حواریان اقدام کردند. آنگاه بود که عذاب دوم و نهایی خداوند از طریق رومیان بر آنها نازل شد و در سال 70 میلادی قتل عام وسیعی در اورشلیم رخ داد. به طوریکه یک میلیون نفر در آن کشته شدند و به حکومت یهود در فلسطین برای همیشه پایان داده شد.
يهوديان حقيقي و با انصاف، معتقدند كه آنچه بر قوم يهود در اين دو نوبت رفته است همه از سر عدالت خداوند تعالي بوده است و اجداد ايشان به قضاي خداوند كه عین عدل بوده از فلسطين رانده شدهاند. حتی هر کسی که عقوبت شده معادل گناهش بوده است (نگا. ارمیاء 15/ 2).
جالب توجه است كه هر دو خرابي معبد اورشليم، در نوزدهم ماه آب رخ داده است؛ اولي در سال 586 ق.م. به توسط سپاه آشور و دومي در سال 70 م. به توسط سپاه روميان.
با اين اوصاف، يهود بارها قصد تجديد بناي معبد را نمودند و حتي در سال 363 م. موفق شدند امپراطور روم يعني يوليانُس را بر اين امر برانگيزند. چنانكه مستر هاكس نويسنده قاموس كتاب مقدس در مدخل «اورشليم» اينطور نوشته است:
اما در زمان سلطنت يوليانُس مرتد، بعضي از قوم يهود فراهم شده خواستند كه هيكل را ثانياً بنا كنند. لكن زلزله و خوارق عادات بسياري واقع شد ايشان را از كار باز داشت. بعضي را گمان چنان است كه اين مطالب مخصوصاً از جانب خدا واقع شد تا ايشان را از انجام اين عمل باز دارد. زيرا كه قصد آنها در بناي هيكل اين بود كه قول مسيح را تكذيب نمايند. و اَميانُس مِرسِلينُس كه يكي از فيلسوفان و مورخ یوليانُس بود در خصوص بناي هيكل بدين طور مينويسد «در وقتي كه يبيوس و والي شهر [اورشلیم] با كمال شوق و نهايت شعف در اتمام بناي هيكل ساعي بودند ناگاه زبانههاي آتش مكرراً از ميان بنياد به طور وافر بيرون آمد به حيثيتي كه عملهجات را ياراي نزديك شدن نبود و به تدريج آتش بالا گرفت تا مباشرين و عمله آن كار را كليتاً ترك نموده فرار كردند». و يوحناي دهن طلايي نيز مينويسيد كه معاصرين او شهادت دادند بر آنكه بناي هيكل براي وسايط فوق در عهدۀ تعويق افتاد.
و در همان كتاب قاموس در مدخل «هيكل» اينطور آمده است:
ولي چون كارگران مشغول كندن اساس بودند آتشي از ميان مغاك بنها برآمده اسباب اضطراب عملهها گرديد. آتش و دود و گرد و غبار به طوري بر دمان غلبه نمود كه آن محل را تاريكي فرا گرفته از كار بازماندند. و چون خواستند مجدداً به كار مشغول شوند به قوت و قدرتي غيبي ممنوع گشتند و ناچار اسبابهاي خود را به زمين انداخته در نهايت يأس فرار نمودند و فعلاً محل هيكل مسجد قبۀ الصخره ميباشد.
در نتيجۀ اين واقعه، يوليانس امپراطور در همين سال در سن 32 سالگي، پس از دو سال زمامداري از دنيا رفت.
از سخن يوحناي زرین دهان در فوق استنباط ميشود كه يهوديان قصد داشتند كه تجديد بناي معبد را به دفعات ديگر نيز پي بگيرند. برخي منابع مسيحي و انگليسي زبان، كه اين واقعه را ذكر كردهاند از سكوت علماي يهود و نويسندگان ايشان در خصوص اين واقعه كه در چندين تاريخ معتبر آن عصر آمده است، اظهار شگفتي كردهاند.
وقتی در قرن نوزدهم هرتصل ایدۀ بازگشت به فلسطین و تشکیل حکومت یهود را مطرح کرد، مخالفان بسیاری داشت. بسیاری از علمای یهود بر این باور بودند که چاه یهود خشکیده است و ما نمیتوانیم با ریختن آب در آن، خود را فریب دهیم و آن را جوشان بنماییم. به هر حال قوم یهود یک استعداد و ارث اجدادی به سمت شرارت دارد، به طوریکه بدعتها را فوراً میپذیرد. و بدعت صهیونیسم نیز همینطور در میان آنها ریشه دواند.
وقتی خاندانهای ثروتمند یهود نتوانستند فلسطین را از حاکم عثمانی بخرند، به مدد انگلستان و دول اروپایی، جنگ اول جهانی را برای تقسیم آن کشور به راه انداختند و بر فلسطین مسلط شدند. و شد آنچه شد. نطفۀ شوم اسرائیل در سال 1948 شکل گرفت.
خود یهود بهتر از هر کس دیگر میداند که خداوند تعالی، بر آنها غضب کرده است. وگرنه دو نوبت معبد مقدس خود را که به دست انبیاء بنا شده بود، به دست نابودی نمیسپرد. دل صهیونیستها پرالتهاب است، به مانند دزد یا قاتلی که منتظر است تا به دست عدالت بیفتد و محاکمه شود. و این زمان، چندان دور نیست.
پیشگویی سقوط اسرائیل
رهبر معظم انقلاب قریب هفت سال پیش، در خطاب به صهیونیستهایی که گفته بودند با توافق هستهای، ما تا 25 سال آینده را آسوده هستیم، چنین فرمود: «شما 25 سال آینده را نخواهد دید.» (بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم، 18 شهریور 1394) با این محاسبه، فقط هجده سال به زوال قطعی اسرائیل باقی مانده است. اما ان شاء الله، سقوط اسرائیل از این هم نزدیکتر خواهد بود.
طبق احادیثی که از معصومین علیهم السلام در ذیل سورۀ قدر نقل شده، حکومتهای ظالم بیش از هزار ماه نخواهند پایید. هزار ماه برایر است با 83 سال و 4 ماه.چنانکه در خصوص حکومت بنیامیه رخ داد و در عصر ما، دربارۀ کمونیسم به وقوع پیوست که بیش از 74 سال دوام نیاورد (91-1917 م.). اکنون از زمان تشکیل رژیم اشغالگر قدس یعنی 15 آوریل 1948 میلادی (= 26 اردیبهشت 1327 شمسی)، دقیقاً 74 سال میگذرد. یعنی فقط 9 سال تا سقوط اسرائیل باقی مانده است. اما باز هم نزدیکتر.
حدود دوازده سال پیش، بعضی از پیشگویان غربی سال 2025 را زمان سقوط اسرائیل محاسبه کرده بودند. اما بعداً، برخی از آنها بر سال 2022 میلادی تأکید داشتند. در جهان اسلام نیز شنیدم که یکی از پیشگوها از حدود پانزده سال قبل، سال 1444 هجری را برای زوال اسرائیل گفته بود. اگر این سخنان، درست باشند، با جمع این دو پیشگویی، ان شاء الله به یک بازۀ زمانیِ «پنج ماهه» خواهیم رسید: 8 مرداد (اول محرم 1444 هجری) تا 10 دی 1401 شمسی (آخرین روزِ سال 2022 میلادی).
ألیس الصبح بقریب؟
در تفاسیر روایی قرآن، در ذیل تفسیر آیۀ سوم از سورۀ قدر، بیش از ده حدیث از ائمۀ معصومین نقل شده است که مقصود از آن هزار ماه که شب قدر از آنها برتر شمرده شده، هزار ماه تاریک حاکمان جور، یعنی حکومت بنیامیه است. البته باید توجه کرد که این پیشگویی امامان معصوم را باید «تأویل» سورۀ قدر دانست، نه «تفسیر» آن. در اینجا دو حدیث کوتاهتر را نقل میکنیم. حدیث مفصلتری در این باره وجود دارد که برای مطالعۀ آن، به مقدمۀ صحیفۀ سجادیه (بندهای 49 تا 62) رجوع فرمایید.
الف. نقل است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: دربارۀ کلام خداوند عزّوجلّ که «خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، مقصود سلطنت بنی امیّه است. شبی از [امامت] امامی عادل، بهتر است از هزار ماه حکومت بنی امیّه.
رَوَى الشَّيْخُ شَرَفُ الدِّينِ رَحِمَهُ اللهُ فِي كِتَابِ تَأوِيلِ الآيَاتِ الْبَاهِرَةِ بِإسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أبِي بَصِيرٍ عَنْ أبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَيْرٌ مِنْ ألْفِ شَهْرٍ هُوَ سُلْطَانُ بَنِي اُمَيَّةَ وَ قَالَ لَيْلَةٌ مِنْ إمَامٍ عَدْلٍ خَيْرٌ مِنْ ألْفِ شَهْرٍ مِنْ مُلْكِ بَنِي اُمَيَّة. (بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۹۶ ــ تأویل الآیات الظاهرة، ص ۷۹۱)
ب. از امام صادق(ع) روایت شده است که پیامبر اکرم (ص) خوابی دید که بنی امیه بعد از وفات او، بر منبرش بالا میروند و مردم را گمراه نموده، به قهقرا میبرند [همچنین نگا. شجرۀ ملعونه در قرآن: إسراء/ 60]. پس غمگین و اندوهناک صبح کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: «ای رسول خدا! چرا تو را غمین و اندوهناک میبینم»؟ فرمود: «ای جبرئیل! من امشب در خواب دیدم بنی امیّه بعد از من، بر منبرم برآیند و مردم را گمراه میکنند و از راه، به عقب میکشند». فرمود: «قسم به آن که تو را بهراستی به پیغمبری فرستاده این چیزی است که من بر آن آگاه نشدم». پس به آسمان بالا رفت و درنگی نشد که با چند آیه از قرآن فرو آمد که پیغمبر را بدان تسلّی داده گفت: «به ما خبر ده، اگر سالیانی آنها را از این زندگی بهرهمند سازیم. سپس عذابی که به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید، تمتع و بهرهگیری از دنیا برای آنها سودی نخواهد داشت!» (شعراء/ 205 تا 207)، و همچنین این آیات را نازل فرمود: «إنَّا أنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ ما أدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ ألْفِ شَهْرٍ» (قدر/ 1 تا 3). خداوند تعالی، شب قدر را به پیغمبرش (صلی الله علیه و آله) داد که بهتر از هزار ماه پادشاهی بنی امیّه است.
أحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أحْمَدَ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى الْقَمَّاطِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ رَأى رَسُولُ اللهِ ص فِي مَنَامِهِ بَنِي اُمَيَّةَ يَصْعَدُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ يُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَأصْبَحَ كَئِيباً حَزِيناً قَالَ فَهَبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ يَا رَسُولَ اللهِ مَا لِي أرَاكَ كَئِيباً حَزِيناً قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ إنِّي رَأيْتُ بَنِي اُمَيَّةَ فِي لَيْلَتِي هَذِهِ يَصْعَدُونَ مِنْبَرِي مِنْ بَعْدِي وَ يُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَقَالَ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً إنَّ هَذَا شَيْءٌ مَا اطَّلَعْتُ عَلَيْهِ فَعَرَجَ إلَى السَّمَاءِ فَلَمْ يَلْبَثْ أنْ نَزَلَ عَلَيْهِ بِآيٍ مِنَ الْقُرْآنِ يُؤْنِسُهُ بِهَا قَالَ أ فَرَأَيْتَ إنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ ما أغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ وَ أنْزَلَ عَلَيْهِ إنَّا أنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ ألْفِ شَهْرٍ جَعَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ لِنَبِيِّهِ ص خَيْراً مِنْ ألْفِ شَهْرِ مُلْكِ بَنِي اُمَيَّةَ.
(الکافی، ج ۴، ص ۱۵۹ ــ من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۱۵۷ ــ تهذیب الأحکام، ج ۳، ص ۵۹ ــ همچنین در تفاسیر نور الثقلین و البرهان)
. نگا. جیمز هاکس، قاموس كتاب مقدس، مدخل «آب»
. Flavius Claudius Julianus (331 – 363)
. Ammianus Marcellinus (330 – 400)
. Ammianus Marcellinus, Roman History, Volume II, Book 23, Chap 1-2, Translated to English by John C. Rolfe, London: Bohn, 1862, PP. 317-320
See this link: http:/ / www.ccel.org/ ccel/ pearse/ morefathers/ files/ ammianus_23_book23.htm#C1
. John Chrysostom (347 – 407). Chrysostom means "golden-mouthed”
. Philip F. Esler‚ The early Christian world‚ 2 vols.‚ Routledge‚ 2000‚ vol 1‚ p. 102