به گزارش روز پلاس، بانوی لرستانی با همین شخصیت قوی است که توانسته سالها، تنها، شب و روز
با تریلی هجده چرخش به دل جاده بزند و به قول خودش در گردش اقتصاد مملکت
نقش ایفا کند. کسی که حتی گفتوگو کردن با او دلگرمی و اطمینان را به
همراه میآورد. او هر روز هموطنانش را هم از این اطمینان و دلگرمی بهرهمند
میکند.

با قانون مداری و رعایت اصول حرفهای و اخلاقی که باعث شده در
جشنواره ملی همپیمایی ایمنی رانندگان حرفهای کشور در فهرست 10 نفره برترین
رانندگان کشور فرار بگیرد. فرشته امروز را به تریلیش استراحت داده و در
منزل آرام و بیآلایش و البته باسلیقه و به قول خودش خانه مجردیاش در
شهر اندیشه به گفتوگو با ما نشسته است تا از حال و احوال برترین زن
راننده ماشین سنگین کشور بیشتر باخبر باشیم.تبعیضات خانواده بین فرزندان،
موتور محرکهای بود تا فرشته رؤیاهایش را به واقعیت بدل کند. خانوادهای
بیست و یک نفره و فرزندان قد و نیم قد، اجازه نمیداد پدر و مادر آنطور که
فرشته انتظار داشت به او توجه کنند و مهمتر از آن همیشه حق و برتری در
خانواده به پسران داده میشد. «تبعیضاتی که خانوادهها قائل میشوند دختران
را سرخورده میکند. خصوصاً که در شهرهای کوچکتر تعصباتی نیز وجود دارد. من
در کودکی هر موفقیتی کسب میکردم چون دختر بودم به چشم کسی نمیآمد و همین
نگاه باعث شد بیشتر دنبال علایقم باشم و توانایی خودم را ثابت کنم.» فرشته
از نوجوانی علاقه به رانندگی داشت و همیشه با این جملات که مگر دختر پشت
رل مینشیند؟ روبهرو میشد. با این حال آنقدر با ذوق و اشتیاق رانندگی
برادرها را تماشا میکرد و آنقدر در همان پارکینگ پشت ماشین و موتور پلیس و
اتوبوس برادرها نشست که خودش بیهیچ آموزشی رانندگی را یاد گرفت. «به هر
کاری که به ماشین مربوط میشد علاقه داشتم. حتی برای شست و شوی ماشین
برادرها وقت صرف میکردم.»این تمرینها خیلی سریع نتیجه داد و تا به سن
قانونی رسید گواهینامه گرفت و کارش را در یک آموزشگاه رانندگی بهعنوان
مربی آغاز کرد. این نخستین قدم در جاده پر پیچ و خمی بود که فرشته را با
خود برد. «دوست داشتم دانش فنی اتومبیل و همینطور مهارت رانندگیم از
هنرجویانم بیشتر شود و رفتم سراغ گواهینامه پایه یک.» افسرهای راهنمایی
رانندگی از تصمیم او بهعنوان نخستین زنی که در شهرشان چنین اقدامی کرده
حسابی استقبال کردند و در کمال تعجب و ناباوری دیدند که او در نخستین مرتبه
آزمون قبول شد. و اینطور شد که سال 80 فرشته، دختر قدرتمند و با انرژی که
بیست و پنج سال بیشتر نداشت پا در رکاب اسب پرشور جوانی گذاشت و بنا نداشت
پایین بیاید. تصمیماتش را یکی پس از دیگری بیآنکه مانعی در سر راهش ببیند
عملی میکرد. خیلی زود پرایدی را که با آن آموزش رانندگی میداد فروخت و
برای خرید یک ماشین سنگین ثبتنام کرد. درحالی که حتی یک نفر از اعضای
خانواده حاضر نشدند در این معامله ضامن او شوند. «یک میلیون و دو میلیون هم
که نبود 150 میلیون تومان، آن هم 15 سال پیش. تا اینکه یکی از دوستان که
جای برادرم را دارد حاضر شد ضمانت کند. و ماشین را خریدم.» لحظه تحویل
ماشین شروع جلب شدن توجهها به فرشته بود.«همه از اینکه من خودم ماشین را
گرفتم تعجب کردند. بسیار تشویقم کردند. سوت و کف زدند. اسفند دود کردند و
مرا از زیر قرآن گذراندند تا راهی خانه شوم» از همان بندرعباس که ماشین را
تحویل گرفت تا خرم آباد را یکسره پشت رل نشست. وقتی به خانه رسید هنوز
خانواده باور نمیکردند که آنچه به چشم میبینند واقعیت دارد و فرشته قرار
است بعد از این راننده تریلی 18 چرخ باشد. تریلی که از آن زمان به بعد
مهمترین جزء زندگیش شد و از قدیمیترین دوستانش. حتی زمانی که در حال کار
نباشد باز مدام در حال رسیدگی به ماشین، یا همان خانه دومش است و تا جایی
که بتواند و سر دربیاورد کارهای فنی و تعمیرات سادهاش را خودش انجام
میدهد.
لذت متفاوت بودن
فرشته حالا چندسالی است که مسیر کارش را به تهران و شهرهای اطراف آن محدود
کرده. از معادن استان تهران بارسنگ را به شهرها و جادههای در دست ساخت
میبرد. «در کار ما همه چیز بستگی به زرنگی خودت دارد. من خودم روزها شده
است که 6 جا بار زدهام و آخرین بار را زدهام، با بار آمدهام خانه
خوابیدهام که صبح سریعتر بروم. میانگین روزی 12 ساعت در حال رانندگی هستم.
بجز ماههای محرم، صفر و رمضان و ایام مذهبی به شهر خودم میروم و ماشین
را به راننده میدهم.راننده خیلی منت بگذارد و دلش بسوزد روزی سه جا بار
میزند.» بازگشت فرشته به خرم آباد در ایام مذهبی هم دلیلی جالب توجه دارد.
فرشته افتخار اصلی خودش را قاری قرآن بودن میداند و علاوه بر اینکه قاری
است در هیأت خانمها مداحی هم میکند. میگوید مادرش همیشه آرزو داشته خدا
اولادی بهش دهد که صدای قرآنش در خانه به گوش برسد و از بین همه فرزندان
حتی بین فرشته و خواهر دوقلویش، این افتخار نصیب فرشته شده و معتقد است
وظیفه دارد این ایام در شهر خودش حضور داشته باشد و آنچه را از دین میداند
به همشهریانش عرضه کند. روزهایی هم که در تهران حضور دارد و کار نیست
بیشتر وقتش را صرف مطالعات دینی و مذهبی میکند.افتخاراتی که در این 15 سال
رانندگی کسب کرده هم اصلاً کم نیست «سال 86 تندیس نخستین راننده نمونه
سال کشور را گرفتم و بهعنوان نخستین همراه پلیس زن انتخاب شدم. چندبار
دیگر راننده نمونه سال کشور و لرستان شدم و امسال جزو ده چهره برتر ملی در
نخستین جشنواره همپیمایی ایمنی جادههای کشور بودم و نخستین تندیس را
گرفتم» این 10 نفر را داوران بنا بر میزان تخلفات و ثبت نشدن نمره منفی در
گواهینامه، سلامت کاری و اخلاق حرفهای انتخاب کردهاند. یکی از چیزهایی که
هنوز به او انگیزه میدهد همین نخستین بودن و تنها بودن است. اینکه کاری
را کرده که پیشتر هیچ زنی آن را انجام نداده انرژیاش را بیشتر میکند.
«شنیدهام که خانمهایی هستند که برای همراهی شوهرانشان سفر و رانندگی
میکنند با ماشین سنگین اما هیچ خانمی مثل من که خودش آغازکننده این شغل
باشد را ندیدهام، این متفاوت بودن برایم قشنگ است.»
زیرپا گذاشتن جادههای جهانی در آرزوی ترانزیت
علاقه و اشتیاق فرشته به رانندگی در آستانه چهل سالگی و دهه پنجم به
اندازه روز گرفتن گواهینامه پررنگ است. با اینکه این کار، زندگی او را از
مسیر معمولی خارج کرده، تشکیل خانواده نداده و حسرت تجربه حس مادری را بر
دلش گذاشته باز هم از انتخابش پشیمان نشده و اهداف بزرگتری هم در سر
دارد. «اینکه من الان اینجا ایستادهام اهمیت چندانی ندارد. مهم است که من
چطور با دست خالی، پشت خالی و مشت خالی بدون هیچ کمک و حمایتی با سختیهایی
که در کلام نمیآید خودم را به اینجا رساندم. من بسیار علاقه مندم راننده
ترانزیت باشم و در کشورهای دیگر با پرچم ایران و حجاب خودم، توانمندی زنان
ایرانی را در جادهها به رخ بکشم.»آرزویی که میگوید دیگر به تنهایی انجام
نمیشود و حمایت مسئولان را میطلبد. چرا که ترانزیت ماشینی با
استانداردهای جهانی میخواهد که فرشته توان خریدش را ندارد. آرزوی دیگر
فرشته هم کمی دست نیافتنی به نظر میرسد تأسیس آموزشگاه و شرکتی برای
بانوان راننده . اینکه چند دستگاه تریلی داشته باشم، به خانمهای علاقهمند
آموزش دهم و کاری میکردم که اگر در جامعه ما پنج هزار راننده ماشین سنگین
است حداقل پانصدتای آنان را زنان علاقهمند به این کار تشکیل میدانند.
زنانی که تعدادشان هم کم نیست و روزی نیست که او در سفرها با آنان برخورد
نکند و ازش راهنمایی نخواهند.
به زنان بها نمیدهند
البته که اهداف فرشته فقط رانندگی و ترانزیت نبوده و نیست «اینکه ذوق و
شوقم هیچ وقت از بین نمیرود به خاطر این است که به اهدافم برسم. قرار نیست
همه خانمها راننده تریلی شوند یا من تا آخر عمر این کار را ادامه دهم.
بلکه میخواهم نشان دهم که در جامعه ما این زنان توانمند، این استعدادها
وجود دارد، چرا نباید بتوانند به علایقشان برسند؟ جامعه باید قدر خانمها
را بداند. اما متأسفانه درهمه جا آقایان در اولویت هستند و ارزش و اعتبار
برای ایشان قائل میشوند.»
به گواه حرفهای خود فرشته، جامعه تا اینجا خیلی هم با او بد تا نکرده
است و مردم همیشه مشوق او بودهاند. «زمانی که بارم تانک (تانکر سوخت) بود.
از بندرعباس به ساری، از بندر امام به تهران و شهرهای دیگر مدام در سفر
بودم. و در تمام این سفرها مردم تشویقم کردهاند و بارها از ماشین پیادهام
کردهاند تا عکس بگیرند. زمان بار زدن هم همین که میبینند که در بین صد
ماشین یک خانم وارد شده آقایی و لطف میکنند بار مرا زودتر میزنند که به
شب برنخورم.»
رانندههای امروزی، بدون دستمال یزدی
اما صحبت از سختیها که میشود فرشته هم مثل غالب همکاران رانندهاش دل
پردردی دارد و شروع میکند به فهرست کردن هزینههای ماشین و دخل و خرجی که
به یکدیگر نمیخورد «این کار درآمد ماهیانه که رویش حساب کنی ندارد. من
امروز میروم شرکت و میبینی وضعیت اقتصادی کشور به هم خورده و تا یک هفته
بار نیست، زمانهایی که بار نیست خیلی سخت میگذرد. جامعه باید تصورش را از
رانندهها تغییر دهد و گذشت آن زمان که از راننده یک شخص با دستمال یزدی
دور گردن و ویژگیهای خاص متصور میشدیم. الان بخشی از گردش اقتصاد کشور
دست همین رانندههاست و باید به او بها دهند. امکانات رفاهی برای
خانوادههای رانندهها که بیشتر سال تنها هستند و شوهرانشان در کنارشان
نیستند وجود ندارد. من بعد از 15 سال هنوز مستأجرم چرا که قسط ماشین و
عوارض و هزینههای ماشین و استهلاک بسیار زیاد است. درآمد آنقدری نیست که
جبران کند. من البته همه اینها را پیشبینی میکردم .» بجز مسائل مالی این
کار خطرات دیگری هم دارد و فرشته هم کم با آنها مواجه نشده، یکی از
سختترین لحظاتش را در همین جاده اندیشه به پرند گذرانده است. «شب شده بود و
من بار میزدم سمت پرند. جاده را اشتباه رفتم. آمدم دنده عقب برگردم، از
آینه سطح زمین را پر از گیاه میدیدم و گمان کردم مسیر خاکی است غافل از
اینکه زیر این گل و گیاهها خالی است. همینطور که عقب میآمدم تریلی ماشین
داخل چاله عمیق افتاد و کابین ماشین در حالی که من هنوز پشت فرمان بودم
بالا رفت و در ارتفاع چند متری متوقف ماند و من همینطور آن بالا گیر کرده
بودم. تا اینکه مردم آمدند و کمک کردند و با جرثقیل ماشین را بیرون آوردند.
مردمی که آنجا بودند گفتند فقط یا حسینی که بالای ماشین نوشتی کمکت کرد و
گرنه هر لحظه ممکن بود ماشین کله شود و تمام!»
منبع: ایران بانو