به گزارش روزپلاس؛ زمانی که فیلم «مغزهای کوچک زنگ زده» در نخستین نمایشی فستیوالی خود در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد از سازندگان این اثر پرسیده شد چرا ساختار و نحوه پرداختن فیلم به جغرافیای زیستی طبقات فرودست اجتماعی، شبیه فیلم «شهرخدا» از فرناندو میرلیس است؟
این پرسش طرح شده برآمده از نقد تطبیقی است به اثر فوق کاملا وارد است اما چون این اثر و آثار مشابه چند سال اخیر سینمای ایران درباره طبقات فرودست، از حیث مضمون و فرم ناخواسته با «شهر خدا» مقایسه میشوند، پرسش قابل تاملتر این است، آیا این تصویر ساختگی است؟
سریال «یاغی» که در همان جغرافیا ساخته شده و این روزها بشدت مورد توجه قرار گرفته است، زمینه پاسخ دادن به این پرسش را فراهم میکند. «شهر تهران» در سریال یاغی یکی از شخصیتهای مهم و اساسی سریال است. عدم روابط متعادل میان شهر و روستا در ایران همانند اغلب کشورهای در حال توسعه است.
تهران مثل سایر کلان شهرهای مدرن کشورهای صنعتی دچار شهرنشینی شتابان شده و حالا مختصات زیستی که محمد کارت در سریال یاغی ارائه میدهد با حاشیه ریو(شهر ریو) که در فیلم دست خدا میبینیم، تفاوت چندانی ندارد.
آنچیزی که سبب لذت مخاطب در خودآگاهش میشود و با آن ارتباط برقرار میکند روایت و داستان است. اما در ناخودآگاه از جغرافیای غیرتصنعی و کاملا واقعی در متن اثر لذت میبرد. تهران در این سریال یکی از شخصیتهای اصلی است که کاراکترهای دیگر در نسبت با آن ساخته شدهاند. وقتی تقسیمبندیها و مرزبندی سیاهی به شکل صحیحی ارائه میشود، دیگر نمیتوان آنرا متهم به سیاهنمایی کرد.
در چند قسمت از این سریال مخاطب با نسبت شمال شهر، جنوب شهر، سفید و سیاه، عشق و نفرت مواجه است اما در قسمتهای بعدی این معادله تغییر میکند و جنوب خاکستری در برابر شمال سیاه قیام میکند.
تهران در سریال یاغی شبیه شهر ریو در شهر خدا شخصیت مجازی نمایش محسوب میشود با گذشت و بررسی بیشتر فرودستنمایی اجتماعی سریال کاملا بومی و ایرانی است.
پس از ابد و یک و روز و «مغزهای کوچکزده» این تصویر از طبقه فرودست و جامعه شهرنشینی در تولیدات سینمایی گسترش یافت و محمدکارت این تصویرسازی را از طبقات پایین دستی تبدیل به مولفه بصری خود میکند.
سریال یاغی از حیثت تصویرسازی و نمایش طبقه فرودست دچار یک دگردیسی مضمونی عجیب میشود. زمانی در سینمای فارسی سرشاخههای قدرت فردی و اجتماعی محدود به شمایل کلاه مخملی میشد و این مدل همچنان امتداد داشت و حتی در سریال قورباغه تصویر واضحتری از کلاهمخملیهای امروزی را میتوان مشاهده کرد، با این تفاوت که صرفا ظاهر مشابهی ندارد اما از هر نظر به یکدیگر شباهت دارند.
در جمعبندی نشانهها باید اشاره کرد سریال یاغی از دو جنبه دچار دگردیسی نمایشی میشود. نخست تصویر دقیقی از بافت طبقات فرودست ارائه میدهد و این جنبه را در ارزیابی سریال باید مد نظر قرار داد که زیست طبقات فرودست اجتماعی به کلاهمخملیهای دیروزی و امروزی رایج در آثار فارسی شباهت ندارد. در متن سریال اتفاق به شدت قابل اعتنایی رخ داده که باید پایهگذاری این سنت را به فال نیک گرفت.
شخصیتسازی سریال با طبقه اجتماعی مد نظر مولفان تناسب بسیار دقیقی دارد. نکته مهمتر این است که کارگردان برای بافت شهری مد نظرش و برای نسبت آن با طبقات فرودست در نوع کادربندیهای دوربینش، سعی در ساختن شناسنامه دارد تا مخاطب ایرانی را غرق لذت کند.
یکی از مسائلی که در طول این سریال بشدت توجه مخاطب را جلب میکند توجه تکنیکال به سکانسهای ورزشی این سریال است نوعی مستندنمایی ظریف در آن مستتر است تا تماشاگر علی شادمان را در مقام یک ورزشکار باور کند.
دلایل محبوبیت سریال یاغی را باید از جنبه فنیتری مورد بررسی قرار داد. تقریبا 85 درصد آثار سینمایی و سریالهای تلویزیونی که در استودیوهای هالیوودی تولید میشوند ریشه اقتباسی دارند.
یکی از دلایلی مهمی که موجب محبوبیت سریال «یاغی» شده ریشه اقتباسی این سریال است. یاغی بر اساس کتاب سالتو ساخته شده است و روایتی درباره پسری به نام سیاوش است که در یکی از محلخهای فقیرنشین پایتخت روزگار میگذارند.
او زندگی سختی را پشت سر گذاشته اما مهمترین علاقهاش «کشتی» است اما به دلیل مصائب مالی نمیتواند تمرینات مرتبی داشته باشد و بدون هیچ امکاناتی خودش را به مسابقات منطقهای میرساند و موفق میشود مهمترین حریف خود را شکست دهد. در آنجا دو مرد مرموز به نام سیامک و نادر با دیدن استعداد فوق العاده سیاوش او را انتخاب میکند و از او حمایت میکنند.
در متن کتاب تصویر دقیق و عالمانهای از اقشار فرودست اجتماعی به تصویر کشیده میشود و مسئله استعدادهای هدر رفته ورزشکارانی که پشت دربهای فقر گرفتار شدهاند، برجسته میشود.
در مورد ساخت این سریال باید به این مهم اشاره که زمینههای اجتماعی متنوع اقلیتهای اقتصادی و روی نادیده گرفته اقشار فرودست به شدت مورد ارزیابی قرار می دهد.
یکی از ویژگی های سالتو که در سریال یاغی بازتاب زیبایی دارد این است که مرزهای کلیشهای میان قهرمانان و ضدقهرمانان کمرنگ میوشد کافیست به قسمت ششم سریال توجه کنیم در سکانسی که «بهمنخان» و گروه اراذل متصل به برادرش به گاراژ خاکی «اسی قلک» (امیر جعفری) میروند.
تا قبل از این سکانس برخورد، تصویر بسیار خاص و قدیسواری را از بهمنخان سریال یاغی ارائه شده است اما ناگهان او از یک شخصیت کاملا دوستداشتنی کمی تغییر موضوع میدهد و مشخص میشود میان او و داییهای «ابرا» «نامزد جاوید» و حتی خود اسیقلک تفاوت چندان وجود ندارد و او نیز مانند سایرین یک ابرشرور است که مایههای شرارت درونی خود را حفظ کرده و سعی میکند شبیه یک قدیس است.
یاغی روزهای موفق را در میان علاقهمندان فیلم و سریال پشت سر میگذارد چون قائل به قصهگویی است و شخصیتسازی داستانش را ساده و جذاب توصیفمیکند و این روند موفقیت با انتشار هر قسمت افزایش پیدا میکند.