به گزارش روزپلاس؛ فیلم آتابای، پنجمین ساختۀ نیکی کریمی در مقام کارگردان است. جناب حجازیفر، علاوه بر بازی در نقش آتابای، فیلمنامه را نیز بر اساس طرحی از نیکی کریمی نوشته است. فیلم، به زبان آذری ساخته شده و همراه با زیرنویس به نمایش درمیآید.
خلاصه داستان (خطر لو رفتن خط داستانی)
آتابای (هادی حجازیفر) از تهران به روستای زادگاهش در نزدیکی خوی میآید و کسانی را که مسبب خودسوزی و مرگ خواهرش فرخلقا بودهاند، مؤاخذه میکند. ظاهراً علت خودکشی، ازدواج دومِ شوهر وی بوده است. یحیی (جواد عزتی) دوست آتابای که به تازگی همسرش مرده است، خبر میدهد که به فرخلقا علاقه داشته و حتی بعد از ازدواج اجباری او، ارتباطش را با فرخلقا حفظ کرده است. در صحبتهای آنها معلوم میشود که علت خودسوزی خواهر آتابای این بوده که یحیی میخواسته ازدواج کند و دیگر نمیتوانسته فرخلقا را ببیند!
خط دیگر داستانیِ فیلم، این است آتابای در دوران تحصیل در دانشگاه تهران، به دختری به نام سیمین علاقه داشته و به او نرسیده اما هنوز بر سر عشق دوران جوانیاش باقی مانده و ازدواج نکرده است. و حالا آتابای، همان دختر (سحر دولتشاهی) را ناگهان (!) در روستای خودشان میبیند، که به سرطان مبتلا شده است. عشق دوران جوانی، در قلب آتابای دوباره زنده میشود.
نقد و نظر
امیر اهوارکی در یادداشتی برای صفحه ی «هنر روز» روزپلاس نوشت: قصۀ اصلی فیلم، پیرامون شخصیت فرخلقا و خودسوزی او میچرخد؛ ماجرایی که قبل از شروع فیلم رخ داده و مخاطب در دیالوگها از آن باخبر میشود. مشکل در این است که خانم کارگردان، هیچ تصوری از شخصیت فرخلقا به تماشاگرانش نمیدهد. آقای هادی حجازیفر به عنوان فیلمنامهنویس و نیکی کریمی به عنوان کارگردان، دست به دست هم دادهاند تا گرهافکنی و گرهگشایی، صرفاً در دیالوگها انجام شود. گوئیا سازندگان، از انواع بیان سینمایی مانند فلاشبک یا فلاش فوروارد غافل بودهاند. به هر حال در سینما، اصالت با تصویر است و صدا و دیالوگ، فرع آن محسوب میشوند.
همچنین بخش عشقی فیلم، یعنی ماجرای عاشق شدن آتابای (کاظم) به همکلاسیاش نیز در نریشن و برخی دیالوگها مطرح میشود. مخاطب فقط در زمان حال، سیمین (سحر دولتشاهی) را میبیند که سرطان گرفته و برای خرید یک باغ با پدرش به این روستا آمدهاند؛ آن هم به طور کاملاً تصادفی (!) همین باغی که خواهر آتابای در آن خودسوزی کرده. واقعاً چنین تصادف شاخداری را چطور میتوان توجیه کرد؟! یک روستا از میان 37 هزار روستای کشور؛ و یک باغ از میان میلیونها باغ در ایران!
مشکل دیگری که فیلم را تا حد بیانیۀ یک حزب سیاسی تنزل داده، افراط در تفکرات فمینیستی است. آنطور که از نشست مطبوعاتی فیلم هویدا شد، هادی حجازیفر فیلمنامه را مطابق سلیقۀ نیکی کریمی نوشته است. او اتودهایی زده و چند خط داستانی را پیش گرفته اما به مذاق خانم کریمی خوش نیامده است. سپس خانم کارگردان، حجازیفر را به این قصه هدایت کرده و نهایتاً فیلمنامه نوشته شده. سؤال این است که چرا خانم کریمی، فمینیسم افراطی را در پشت یک نفر دیگر، پنهان کرده است؟
هادی حجازیفر با آن سابقه و لاحقهاش در فیلمهای جنگی، چه مناسبتی با این قصه دارد؟ دربارۀ اینکه او از کار کردن با خانم کریمی چه نفعی برده، در پایان سخن خواهیم گفت. میخواستم بگویم که به هر حال، موضوع مشترک در شصت بازی نیکی کریمی در سینما و پنج فیلمی که کارگردانی کرده، فمینیسم است. نیکی کریمی به همراه تهمینه میلانی، فاطمه معتمد آریا و باران کوثری، چارپایۀ سینمای فمینیستی ایران محسوب میشوند.
هنر نیکی کریمی در فیلم آتابای، این است که توانسته دو جین موضوعات فمینیستی و خلاف شرعهایی را در فیلمش بچپاند، و این کار از عهدۀ هر سینماگری برنمیآید. به هر حال، فیلمساز سعی کرده که برای این مطالبات فمینیستی، قصههایی بتراشد که البته موفق هم نیست.
یک نکتۀ تازۀ فمینیستی در فیلم آتابای هست، که البته یک سال قبلتر در فیلم بنفشۀ افریقایی (مونا زندی/ 1397) با بازی فاطمه معتمد آریا، رونمایی شده بود و آن حضور چند مرد در زندگی یک زن است! فیلم آتابای بعد از آنکه تعدد زوجات را تمسخر میکند، در کمال تعجب همین مسئله را برای فرخلقا مجاز میشمارد! تقریباً در اواسط فیلم، یحیی (جواد عزتی) راز خود را به آتابای میگوید که فرخلقا در دوران پس از ازدواج همچنان با او ارتباط داشته است. و ادامه میدهد که فرخلقا خودش را آتش زد چون من ازدواج کردم! و حالا فیلمساز، با عزادار کردن یحیی و مرگ همسر او در قصه، به نوعی میخواهد انتقام مرگ فرخلقا را از یحیی بگیرد. چنانکه در دیالوگ یحیی هم آمده است.
فیلم آتابای را میتوان در یک جمله، مرثیهای برای فرخلقا دانست؛ زنی که هم شوهر داشته و هم فاسق!
نگارنده این متن در کنفرانس خبری آتابای در جشنواره فجر، به این موضوع که فیلم سعی دارد آن را تئوریزه کند، اعتراض کرد. جناب حجازیفر ادعا کرد که چنین قصه و آدمهایی در واقع وجود دارند. نگارنده قبول نکرده و متذکر می شود که در آذربایجان، مردسالاری غلبه دارد و این قبیل بیغیرتیها اصلاً در آنجا نیست. سپس خانم کریمی به سخن درآمده، اقرار کرد که این قصه، جزو آرزوها و اسطورههایش بوده است

اگر دقت کنید، قصۀ فیلم هیچ مناسبتی با خطۀ آذربایجان ندارد. شاید اگر قصه در نقطه ای دیگر اتفاق میافتاد برای درک این فیلم فمینیستی، بهتر بود. اما کارگردان سعی کرده بذر اصلاحشدۀ این افکار را در سرزمین آذربایجان بکارد. زیرا که آمار مردسالاری در آنجا، هنوز هم بالا است. و علت انتخاب زبان آذری برای فیلم، همین بوده که در آذربایجان راحتتر پذیرفته شود. اگر هادی حجازیفر فیلم «موقعیت مهدی» را بعد از آتابای به آذری ساخت، برای آن بود که شهیدان باکری و رزمندگان لشکر عاشورا، به این زبان تکلم میکردند. اما شخصیتهای تخیلی فیلم آتابای که در فمینیستیترین شهرهای کشور هم قابل پذیرش نیستند، چرا باید به آذربایجان بروند و به آذری تکلم کنند؟!
چه میگویم؟ حتی در فیلمهای اروپایی یا هالیوودی نیز وقاحت به اینجا نرسیده که زنی را که همزمان شوهر و فاسق دارد، مظلوم جلوه دهند و برایش مرثیه بسرایند. این فیلم نشان میدهد که برای مطالبات فمینیستها نمیتوان پایانی متصوّر بود.
در قانون مدنی ایران، دیگر چیزی از حقوق مردان باقی نمانده که زنان فمینیست آن را به نام خود نزده باشند. اما حالا مطالبات جدید آنها است که در فیلم آتابای مطرح میشود. اول اینکه مردانی مانند یحیی (جواد عزتی)، نباید ازدواج کنند. زیرا زنانی مانند فرخلقا شاید هوس کنند که با ایشان سر و سرّی داشته باشند وگرنه ممکن است خودشان را بسوزانند. دوم اینکه اگر مردی مانند آتابای به زنی عاشق شده و به او نرسیده است، باید در تمام عمرش به آن عشق وفادار باشد. مبادا که گذار آن زن در آخر عمر، به روستای این مرد بیفتد، به احتمال یک در 37 هزار روستا در ایران!! در این روزگار.

سخن آخر در این بخش این است که فیلم آتابای، یک کپی ناقص از فیلمهای روزی روزگاری در آناتولی (2011) و خواب زمستانی (2014) ساختۀ نوری بیلگه جیلان است. نیکی کریمی به این فیلمساز ترکیهای علاقه وافر دارد و کاملاً تحت تأثیر اوست. یادم هست حدود ده سال پیش در نظرسنجی بهترین فیلمهای تاریخ سینما در ماهنامۀ فیلم، نیکی کریمی پنج فیلم برتر خود را نام برده بود که سه عنوان از آنها، متعلق به آقای بیلگه جیلان بود! چنانکه خانم کریمی ابایی نداشت که حتی در کنفرانس خبری فیلم آتابای، از تأثیر پذیری و دوستیاش با این کارگردان بگوید. اما همانقدر که فیلمهای جیلان واقعنما است، فیلم آتابای تقلبی و باسمهای جلوه میکند. و شاید روزی کاشف به عمل آید که انتخاب آذربایجان و زبان آذری برای فیلم آتابای، قربةً إلی الجیلان بوده است. و مگر چه ایرادی دارد که جناب بیلگه جیلان بتواند فیلم آتابای را بدون زیرنویس ببیند و مردم ایران با زیرنویس؟!
اندر احوال آقای فیلمنامهنویس و خانم کارگردان، یا جفت شدن در با تخته
فیلمنامه آتابای را هادی حجازیفر بر اساس طرحی از نیکی کریمی نوشته است. ایدۀ اولیه فیلمنامه، از قصۀ «عشق و کاهگل» از مجموعه داستان فصل نان (1357) نوشتۀ علیاشرف درویشیان آمده است. ماجرای یک نوجوان کچکار روستایی که به دختری به نام پریسا که به ییلاق آمده، علاقهمند میشود اما خوف دارد که ابراز کند چون خودش را در شأن آن دختر نمیبیند. نوجوان باحیای آن قصه، در این فیلم به جوانی پرخاشگر به نام کاظم (آتابای) تبدیل شده که بیست سال پیش در دانشکده معماری، به دختری تهرانی علاقهمند شد، گذشتهای که در دیالوگ و نریشنها مرور میشود. کاظم به دلیل روستایی بودنش نتوانسته به معشوقش برسد. یحیی دوست بیسواد آن نوجوانِ قصۀ درویشیان، در فیلم آتابای با همین نام یحیی حضور دارد (جواد عزتی).
اولین مسئله در خصوص آقای حجازیفر و خانم کریمی این است که این دو نفر چطور همکار شدند. اولی، بارها در نقش شهید و رزمنده و بسیجی، بازی کرده بود و دومی در نقش یکی از روشنفکرترین بازیگران و سینماگران. حجازیفر در جلسه مطبوعاتی فیلم در جشنواره فجر سخنی به این مضمون گفت که برای شکستن جوّ کاذبی که برخی سینماگران در اطرافش ایجاد کرده بودند، او باید به این فیلم تن میداد!
جالب است اگر بدانید که نیکی کریمی از سالها قبل تاکنون، یکی از درگاههای مهم ورود به سینما بوده است. حتی آقای حاتمیکیا نیز بعد از اینکه دو فیلم بوی پبراهن یوسف (1374) و برج مینو (1374) را با او کار کرد، کمکم در سینمای ایران پذیرفته شد.
جوایز سینمایی
فیلم آتابای، نامزد پنج جایزه از جشنواره فیلم فجر شد که هیچکدام را به دست نیاورد.
اما آتابای در چهاردهمین جشن انجمن منتقدان (که 24 اردیبهشت 1401 بدون حضور اعضاء برگزار شد)، پنج جایزه از کل سیزده جایزۀ منتقدان را دریافت کرد، از جمله سه جایزه اصلی را: بهترین فیلم (نیکی کریمی)، بهترین فیلمنامه (هادی حجازیفر) و بهترین کارگردانی (نیکی کریمی)، همچنین بهترین موسیقی (حسین علیزاده) و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (جواد عزتی) را. چهار عنوان، در هر دو جشنواره مشترک بود. فقط نامزدی بهترین فیلمبرداری فجر، در جشن انجمن منتقدان به جایزۀ بهترین فیلمنامه تبدیل شد. چیزی که البته به یک شوخی میماند! یک فیلمنامه بدون سر و ته با پرشهای فراوان که اغلب قصهاش در گذشته و در دیالوگها میگذرد!
این جوایز به صورت رأیگیری از اعضای انجمن منتقدان انجام میشود. جوایز اردیبهشت امسال، مربوط به فیلمهای ساختهشده در سالهای 98 و 99 بودند. هیچکدام از انتخابهای بنده به عنوان یکی از اعضای انجمن منتقدان، فیلم آتابای نبود. به نظر بنده، آتابای علاوه بر قصۀ بیرمق و کمجانش که مخاطب را خسته میکند، موضوع مشمئزکننده و شدیداً فمینیستی و ضد مرد دارد. مضافاً که چیز خارق العادهای در کارگردانی اثر دیده نمیشود. حتی بازی هادی حجازیفر هم که در فیلمهای دیگر غالباً خوب است، در اینجا به حد متوسط هم نمیرسد. ظاهراً خود او هم نقش آتابای را باور نداشته است.