به گزارش روزپلاس، مجال ناله کردن نیست که این روزها هزاران هزار ناله نامه نوشته شده که چه کارها انجام شده و نشده و چه کارها باید انجام شود ولی چاره خود ماییم که باد به غبغب انداخته ایم که حزب اللهی هستیم و با تاراندن مخالفانمان از اطرافمان وجدانمان راحت است وظیفه مان را به خوبی انجام داده ایم و از اهل کوفه نیستیم. با چند استوری فحاشی به بی بصیرت ها که کرکره عقل را داده اند پایین و حقیقت را نمیبینند هم به مدال های افتخارمان افزوده ایم.
این کلیپ حاج قاسم را حفظ شده ایم که آن دختر کم حجاب هم دختر من است، اما جمله بعدی را نمیخواهیم بشنویم که میگوید ارتباط حزب اللهی با کسی که دینش ضعیف تر است موضوعیت دارد! همین یک جمله را عمل کنیم کافی ست، به جای متهم کردن غیر همفکرانمان به اینکه دنبال هرزگی هستند راهی برای صحبت پیدا کنیم، زبان مشترکی بیابیم، نخواهیم قانعشان کنیم و با حس پیروزی از میدان بحث بیرون بیاییم، برد و باختی وجود ندارد، وقتی همدل نباشیم، همه اش باخت است!
به حرفمان گوش نمیدهند؟ ناسزا میگویند؟ مجال همدلی نمیدهند؟ پس دیگر باری به دوش ما نیست؟
چطور حاج قاسم توانست با آن هیبت حیدری و ریش و انگشتر عقیق دل ها را نرم کند؟ چطور به حرفش گوش میدادند و همین دهه هشتادی های به قول خیلی ها سرکش در تشییع جنازه اش اشک می ریختند؟ چطور ما نمیتوانیم؟
چون حاج قاسم ظاهر و باطن مسلمان واقعی بود، عالم و عامل بود و مردم را دوست داشت، به آیه و نفخت فیه من روحی ایمان داشت و روح خدا را در همه بدن ها میدید و به آنها عشق میورزید حتی اگر دوستش نداشتند، آنقدر که همه عمرش را برای امنیت آنها جنگید فارق از جنسیت و ملیت و مذهب و در نهایت همه دارایی اش که جانش بود را فدایشان کرد. ما میتوانیم اینگونه مردم را دوست داشته باشیم؟ ما میتوانیم هیچ باشیم و در برابر ناسزاها و بی مهری ها صبور باشیم و غرورمان مانع محبت کردنمان نشود؟ آیا ما مسلمان و مومن واقعی هستیم یا صرفا از اسلام ظاهر آن را چسبیده ایم و صرف اینکه ریش و چادر داریم برای خود حق قائل شده ایم که خود را برتر و مقرب تر از دیگران بدانیم؟ آیا آنقدر خصائص و صفات نیک داریم که اطرافیانمان دوست داشته باشند شبیه ما شوند؟ همانطور که دوست داران حاج قاسم کاپشن و پیراهن و انگشتر مانند او میپوشند و لذت می برند از حس شبیه او بودن ولو اندک ولو در ظاهر؟ آیا کسی در اطرافمان هست که با خود بگوید فلانی معرفت دارد، علم دارد، محبت دارد، در سختی دست مرا گرفته، قرض الحسنه داده و بی چشمداشت محبت کرده، پس شاید در عقایدش هم درست باشد و به حرف هایش گوش دهم؟
دخترکان پنج شش ساله را دیده اید که چادر میپوشند؟ اینها که فهمی از حجاب ندارند، چادر نمیفهمند چیست، تنها دلیلشان این است که شبیه مادرشان شوند، مادری که دوستش دارند و از نظرشان کامل ترین است و بنابراین میخواهند شبیهش باشند. آیا در نظر کسی انقدر خوب بوده ایم که دوست داشته باشد شبیهمان باشد؟ امر به معروف باید در همه جهات باشد اما حالا که معنایش برای ما فقط در موضوع حجاب تعریف شده، آیا قشنگ تر نیست اینگونه مردم را به حجاب دعوت کنیم، به جای تذکر و اخم و رفتارهایی که صرفا نفرت زاست و کوچکترین اثری ندارد..
در این قائله دنبال مقصر نباشیم که مقصر خود ماییم، حتی بین خودمان دل هایمان از هم دور است و به چشم می بینیم که کفار در کفرشان از ما در ایمانمان متحد تر هستند، قدم اول امر به معروف و اصلاح را باید از خودمان برداریم که اگر ما اصلاح شویم دومینو وار قاطبه جامعه اصلاح خواهند شد، و ما رسالتی در این موضوع داریم و وظیفه ای که آن دنیا از ما در مورد آن سوال خواهد شد، چرا وقتی شما را در تنها حکومت شیعه جهان متولد کردیم از یاری آن سر باز زدید و خودتان را گول زدید و حقیقت را ندیدید و از فرصتی که در اختیار شما قرار داده شد، آنطور که باید استفاده نکردید…