سالی که درست مثل اسمش چاهی انباشته از حوادث تلخ ریز و درشت شد. چاه سیریناپذیر ٩٥ حوادث ناگوار و تکاندهنده زیادی را در خود جا داد. فجایع امسال خیلی زود با تجاوز و قتل هولناک ستایش ٦ ساله رقم خورد و با مرگ تلخ سربازان وظیفه در نیریز ادامه پیدا کرد. اما سال ٩٥ هرچه جلوتر رفت تلختر شد. سوز آذرماه با حادثه خونین هفتخوان گره خورد تا یک ایران بغض کند.
سرمای دی هم با قتل عامها و کشتارهای مسلحانه خانوادگی رنگ خون به خود گرفت و آخرین روز دیماه هم که دیگر رنج ٩٥ کامل شد و بغض تهران ترکید. در ادامه نگاهی گذرا خواهیم داشت به تلخترین حوادث این کبیسه فجیع.
ماجرای ستایش
نخستین حادثه تکاندهنده سال ٩٥ با قتل ستایش قریشی رقم خورد. دختر ٦ ساله افغانستانی که پس از تجاوز و آزار و اذیت به طرز فجیعی به قتل رسید. عامل این حادثه هولناک امیر، پسر همسایه خانواده قریشی بود. نوجوان ١٧ سالهای که ظهر یکشنبه بیستم فروردینماه پس از ربودن ستایش در روستای خیرآباد ورامین و آزار و اذیت او، با چاقو به او حمله کرد و جانش را گرفت.
امیر برای از بین بردن جسد ستایش بدن بیجان دختر ٦ ساله را در اسید انداخت تا کاملا سوزانده شود. بعد از آن هم با دوستش تماس گرفت تا در انتقال جسد به او کمک کند، اما دوستش حادثه را بلافاصله به پلیس اطلاع داد و امیر دستگیر شد. خانواده قریشی پناهجوی افغانستانی مقیم ورامیناند و همین مسأله باعث شد تا این حادثه تکاندهنده بازتابها و واکنشهای زیادی از سوی مردم و مسئولان به دنبال داشته باشد. امیر از طرف دادگاه کیفری استان تهران به دوبار اعدام، پرداخت دیه و ٧٤ ضربه شلاق محکوم شد.
سربازان ٥-٠
دومین روز از تابستان ٩٥ هم خبر واژگونی یک اتوبوس کام همه را تلخ کرد. اتوبوسی که حامل سربازان پادگان آموزشی ٠٥ بود، به دره سقوط کرد و جان ١٩ سرباز وظیفه را گرفت.
ساعت ٤٥: ١٩ روز سهشنبه اول تیرماه، اتوبوسی که حامل سربازان لیسانسه پادگان «٠٥» کرمان بود، از ترمینال کرمان به مقصد اهواز حرکت کرد؛ اتوبوسی که هیچ وقت به مقصد نرسید. حوالی ساعت٢٠: ٠١ بامداد دوم تیرماه این اتوبوس در گردنه لایرز جاده سیرجان- نیریز به علت نامعلومی از مسیرش منحرف شد و به دره سقوط کرد. این سقوط وحشتناک منجر به مرگ و مجروح شدن همه مسافران این اتوبوس شد. این سربازان برای مرخصی ١٠ روزه به خانههای خود میرفتند. آنها قرار بود پس از آن خودشان را به یگانهای خدمتی معرفی کنند. در آن اتوبوس علاوه بر سربازان ٣ راننده و شاگرد و هشت مسافر قاچاق هم حضور داشتند.
پرونده پرحاشیه «پزشک تبریزی»
متناقض و مبهم؛ کمخبر اما پرحاشیه. پروندهای با سوالهای بیجواب؛ با جزییاتی ناقص و سربسته. دو مرگ مشکوک و سه نفری که تا دم مرگ رفتند و برگشتند. همه عضو یک خانواده بودند، یک خانواده ٦ نفره. خانوادهای سرشناس در تبریز. چند غذای سمی جان ٥ نفر از اعضای این خانواده را نشانه گرفت و فیلمی که نشان میدهد این غذاها توسط نفر ششم این خانواده تهیه شده است. یک تازهعروس و یک مادربزرگ پیر قربانیان این مسمومیت غذایی مشکوک. پدر، مادر و پسر کوچک خانواده با اقدامات بهموقع پزشکی زنده ماندند تا سرنوشت این پرونده جنایی را با چشم خود ببینند.
اما نفر ششم این خانواده. کسی که همه نگاهها به سوی او بود. اصلا این پرونده به دلیل حضور او خیلی سر و صدا کرد. او نه تبهکار است، نه سارق و نه مجرمی سابقهدار. او از یک خانواده شناختهشده با حرفهای مقدس و مورد احترام است. (ع .ص) پزشک معروف تبریزی. همان پزشکی که از یکسال پیش با نسخههای عجیبش حسابی در فضای مجازی معروف شد. پزشک خوشخط و خیّری که نسخهنویسی و تجویزهای او در شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخید. تجویز صدای شجریان و شهرام ناظری برای چند بیمار، نسخه محرمانه به داروخانه برای کمک به بیماران نیازمند و فعالیتهای سیاسی او؛ همه اینها به ظاهر برای مبری شدن از هر جرمی کافی است. چه برسد به قتل اعضای خانواده. اما این پرونده مشکوک و مستندات آن، آرامآرام نگاهها را به سوی او برد تا مهمترین و تنها متهم این پرونده پزشک معروف تبریزی باشد.
سوء قصد یا تسویهحساب خانوادگی یا... معلوم نیست. اما هرچه هست پزشکی قانونی علت فوت دو نفر از اعضای خانواده این پزشک را مسمومیت با سم فسفین اعلام و وجود این سم در غذاها را هم تأیید کرده است. مقامات قضائی تبریز هم از صدور قرار مجرمیت برای «پزشک تبریزی» خبر میدهند. پرونده این پزشک عمومی که چند ماهی در بازداشت به سر میبرد درحال تنظیم برای ارسال به دادگاه است.
داغ هفتخوان
در نخستین جمعه آذرماه سال ٩٥، یکی از خونبارترین حوادث ریلی تاریخ کشور به وقوع پیوست. آدینه سیاهی که ٤٨ نفر زندهزنده در آتش سوختند و خاکستر شدند. روزی که بغض ایران ترکید. عقربههای ساعت چنددقیقه مانده به ٨ صبح را نشان میداد که قطار مسافربری تبریز- مشهد با قطار سمنان- مشهد در حوالی ایستگاه هفتخوان برخورد کرد. انفجار و حریق گسترده چند واگن قطار تبریز به مشهد را فراگرفت. زبانههای آتش به سرعت به کوپههای مسافری سرایت کرد و مسافران از همه جا بیخبر را یکی، یکی سوزاند و با خود برد. البته مقصر صبح شوم ایستگاه هفتخوان، خیلی زود ازسوی هیأت ویژه بررسی این سانحه معرفی شد. این کمیته یک نفر را مقصر اصلی حادثه اعلام کرد؛ متصدی مرکز کنترل تهران- مشهد در ایستگاه شاهرود! یعنی غفلت یک نفر باعث از دست رفتن جان ٤٨ نفر شد تا مردم آذربایجان را سیاهپوش و یک ملت را داغدار کند. البته به دستور مقامات قضائی ٤ نفر دیگر هم در این ارتباط دستگیر شدند.
تلخترین حادثه سال
و اما پلاسکو تلخترین حادثه سال ٩٥؛ شاید هم تلخترین حادثهای که تاکنون تهران به خود دیده است. آتشی که از پلاسکو زبانه کشید و داغی که بر دل مردم این شهر نشست. آتش و آوار پلاسکو ١٦ مرد آتش را با خود برد تا امروز تهران با حسرت دیوارهای بتنی چهارراه استانبول را نگاه کند که معراج مردان بیقرار آتش شد.
سیام دیماه ٩٥ آخرین پنجشنبه پلاسکو بود. آخرین روز عمر این برج آهنی ٥٥ ساله. ساختمان پیری که زمانی به تنهایی آسمان تهران و خاورمیانه را خراش میداد، در این روز آتش گرفت، سوخت، فروریخت و آوار شد. ١٦ آتشنشان و ٤ شهروند عادی را بلعید تا ساختمانی که خاطره شیرین تهرانیهای دهه ٤٠ بود، با ریزشش تلخترین حادثه چندسال اخیر پایتخت را رقم بزند.
«بهمن» در بهمن
بهمن امسال پر«بهمن» بود. از کوهستانهای برفی کردستان و سردشت تا مبارکآباد آبعلی از دشت هویچ لواسان تا دشت مشا دماوند «بهمن» خیلیها را با خودش برد.
شنبه نهم بهمنماه، ١٦ نفر از اهالی روستای بیوران علیا سردشت شبانه از روستا بیرون زدند تا از بیراهه به سمت مرز عراق بروند. میخواستند جنس را روی کولهایشان به شهر بیاورند اما بهمن آمد و «شیرزاد» و «آکام» و «علی» و «هیوا» را با خودش برد تا به جای پول، مرگ نصیبشان شود. در این حادثه دلخراش علاوه بر مرگ ٤ نفر از کولبران منطقه، ٦نفر هم راهی بیمارستان شدند تا سفر این گروه از کولبران روستای بیوران علیا پایانی زود و تلخ داشته باشد. پنجشنبه ١٤ دیماه هم به دنبال بارش سنگین برف و بوران و سقوط بهمن در جاده آبعلی، تعداد زیادی خودرو زیر خروارها برف مدفون شدند. در این حادثه دو مسافر و محمدعلی طلوعی مقدم راهدار، مدیر راهداری شهرستان پردیس کشته شدند.
جسد راننده کامیون مفقود شده در این حادثه هم پس از ١٧ روز در بالکن یکی از ویلاهای دره مبارکآباد پیدا شد. یک روز پس از حادثه مبارکآباد، ٤ کوهنورد قزوینی در دشت هویج لواسان گرفتار بهمن شدند. در این حادثه کمال کمال اهرامبافان و جلیل عباس زاده زیر خروارها برف مدفون شدند. با وجود تلاشهای صورتگرفته هنوز جسد کمال پیدا نشده است.
شهروند