
روزپلاس - ملیحه اسناوندی: با جمعی از اهالی فرهنگ و رسانه همراه شدم، برای رفتن به مراسم رونمایی از تقریظ رهبری بر کتاب «معبد زیر زمینی»؛ کتابی راجع به مقنی کاربلد یزدی که در حفر قنات استاد بود و متبحر.
شجاعت و دستان و بازوان پر تلاشش شهره مردم بود و اندیشه های بلندش هنوز چشمه سار روستاست. درست مثل همان موقع ها که مقنی کار قصه ما به عمق چند ده متری زمین می رفت و با سلام و صلوات آب را از سرچشمه به مردم میرساند و اما مهارت مثال زدنی حاج غلامحسین این بار باعث شد که در دفاع مقدس مامور شود به کارگشایی از مشکل فرماندهان عملیات فتح المبین.
موضوع این کتاب طبق فرمایش رهبری تازه و مبتکرانه است، بماند که من تا قبل از تقریظ رهبری، کتاب را نخوانده بودم اما به واسطه توجه رهبری به این رمان، کتاب برایم خواندنی شد. جذابیت داستانی و قلم خوب نویسنده باعث شد دوروزه کتاب را بخوانم.
پنجشنبه صبح به سمت یزد راهی شدیم، چشم هایم را بخاطر خستگی بسته بودم اما خواب به چشمانم نمی آمد، خوش صحبتی دوستان هنری مان باعثش بود. از هرچه بخواهی حرف میزدند، از کتاب، اوضاع امروز جامعه، جشنواره های فجر و کم کاریهای عرصه فرهنگ با وجود تذکرات چند باره حضرت آقا و ... گهگاهی هم به جاده خاکی میرفتند و بحث ها را به سیاست می کشاندند.
از شهر خشتی، چهل دقیقهای تا روستای رکن آباد فاصله داشتیم.
به روستا که رسیدیم، مراسم شروع شده بود ،مردم شور و شوق زیادی داشتند،کودکان و نوجوانان لباس های یک رنگ پوشیدند و میزبان مراسم تقریظ رهبری برای کتاب شهیدشان شدند.
اهالی روستا می گفتند شهید رعیت بعد از این همه سال برکت آورده است. حال و هوای روستا تغییر کرده ، جوانان گوشهی کار ها را گرفتند و رنگ و لعابی به روستا دادند. روستا مرمت شده و بازسازی های خوبی در آن انجام گرفته.
زنان روستا با سینی چای دم در به استقبال آمده بودند و ما را مهمان چای و قندشان کردند. اصرار داشتند به خانه شان برویم، بماند که ما هم بدمان نمی آمد اما وقت کم بود و مراسم شروع شده بود.
حسینیه بزرگ بود و چند طبقه، خودم را به طبقه بالا رساندم. از بالا حضور مهمانان ویژه را رصد کردم و نیم نگاهی داشتم به ردیف اول جهت اخذ مصاحبه؛ از رییس مجلس گرفته تا نمایندگان، مقامات استانی، خانواده و همرزمان شهید.

گ کنار بانوان روستا چند دقیقهای نشستم. اسم و رسمم را پرسیدند و من هم از میزان شناخت شان از حاج غلامحسین سوال میکردم. افتخارشان این بود که مراسم در روستایشان برگزارشده و بانی این مراسم هستند و میزبان بزرگان.
احساس غرور داشتند و از ۷۳شهیدی که فدای کشور کردند سخن می گفتند. از روزهایی میگفتند که قنات برایشان منبعی مهم به شمار می رفت و زندگی روزانه شان به این قنات ها وابسته بود و البته که همین میزان قنات بهترین نشان برای وجود دلیرانه مقنی هایی بود که زندگی را شاهکارانه در دل کویر به جریان می انداختند. نجابت زنان و دختران شهر را اینجا می شود دید و حس کرد.
اواسط برنامه بود، نتوانستم در جایم بند شوم، به گپ و گفت کوتاه با زنانی که از بالا مشغول دیدن تقدیر مسیولین از نویسنده و همسر شهید رعیت بودند بسنده کردم و به خیابان آمدم.
منتظره خروج شخصیت ها از حسینیه بودم که چند کودک و یک زن به سمت ماشین حامل رییس مجلس آمدند.
خواستههایشان را با رئیسمجلس محمدباقر قالیباف مطرح کردند رییس مجلس خواستهها را با حوصله شنید و اجابت کرد و به برخی که تاکنون به زیارت امام رضا(ع) نرفته بودند، وعده سفر مشهد داد.
خودم را به قالیباف رساندم، ترجیح اش صحبت با مردم بود و به من گفت مصاحبه بماند وقتی دیگر؛ بعد از آن پیرمردی آمد و از مشکلات اقتصادی اش گفت که به گمانم آن هم با قول پیگیری رییس مجلس و گرفتن مشخصات از پیرمرد، ختم به خیر خواهدشد.
وقتش است بروم داخل حداقل حواشی پایانی مراسم را داشته باشم. حال و هوای حسینیه نشان می دهد که قطعا بیش از ۲۰۰سال قدمت دارد. از حال و هوای مردم روستا و جایگاه ویژه ای که در حسینیه به شهدا اختصاص داده اند و نمایه محرم که در حسینیه قد علم کرده بود می توان فهمید که مردم این سامان بیشترین بنای مذهبی را دارند.
پایان مراسم هم کلام با هم رزم های شهید شدم، مقنی کارانی که نماد سخت کوشی اند و همت شان روزی موجب آبادی ده و روستا بوده، دلتنگ بودن و البته شکر گذار. از رعیت به نیکی یاد میکردند و او را مایهی افتخار روستا می دانستند.
اما دنیا، یزد ایران را به قنات هایش میشناسد، یکی از عجیب ترین ساخته های دست انسان که هنوز در امتداد زندگی مردم که پای خشت و گل شان ایستادند، پابرجاست. قنات هایی که با دستان پررنج مقنی هایی ساخته می شد تا روزی آب، مهر مادرمان به جانمان حیات دهد.
و اما در عملیات فتح المبین شهید رعیت مقنی و همراهانش این بار در لباس رزم، جان بر کفن تونلی را برای رسیدن به دشمن حفر میکنند.
مقنی هایی که این بار نه در شهر خود، بلکه در دفاع مقدس قلب دشمن را نشانه می گیرند و باز هم برای وطن بسم الله می گویند و در لباسی دیگر با خاک ها عشق بازی میکنند و به کشور حیات دوباره می دهند.
در پایان مراسم، چشمم به دست نوشته رهبری برای کتاب معبدزیرزمینی افتاد؛ نکته ی قابل تامل از زبان ایشان که توجه به آن می تواند زمینه نوشتن چندصد کتاب شود. رهبری اینگونه نوشتند که "این رمان تازه و مبتکرانه است، نگارش آن هم شیرین و جذاب است. پرداختن به بخشهای حاشیهئی ولی مهم و تاثیرگذار دفاع مقدس کار لازمی است که نویسندهی این رمان شیوا از عهدهی آن برآمده است."
هنوز آنقدر روشنی و زیبایی از دوران دفاع مقدس وجود دارد که باید کتاب های زیادی آراسته شوند و نمونه بودن مردهای بزرگ روستا را به رخ اهل دل بکشند که نیکند و نیکویی را می شناسند.