
به گزارش روزپلاس، امیر اهوارکی در یادداشتی براب صفحه «هنر روز» روزپلاس نوشت:
خلاصه داستان رسمی فیلم:
حضرت موسی رو بگو؛ همین دنیا که اومد، دادنش به آب. ماشالا نره غول شدین، پاتون اینجاس سرتون اونجا. وقتشه خودی نشون بدین…»
خلاصه داستان: ماجرای زندگی چهار کودک پرورشگاهی، با تأکید بر یکی از آنها به نام ابوالفضل (مهبد جهاننوش).
امتیاز: **** (عالی)
فیلم بچۀ مردم، نخستین ساختۀ محمود کریمی در سینما است که به تهیه کنندگی سید علی احمدی به ثمر رسیده. آنها در برنامۀ خندوانه نیز همکار بودند؛ کریمی سازندۀ برخی آیتمها بود و احمدی تهیه کنندۀ آن مجموعه در شبکۀ نسیم. فیلمنامه را خانم فائزه یارمحمدی نوشته که سابقهاش در نگارش سریالهایی مانند عشق کوفی و مستوران بوده است. فیلم، محصول مؤسسه بهشت امام رضا(ع) است.
بچۀ مردم بهترین فیلم جشنواره تا پایان روز سوم است؛ فیلمی قصهگو و ایرانی دربارۀ چند بچۀ پرورشگاهی که تا وقوع انقلاب اسلامی و سن نوجوانی، در آنجا میمانند و کسی آنها را به سرپرستی قبول نمیکند. قصه عمدتاً بر ماجراهای ابوالفضل آقاجانی (مهبد جهاننوش) تمرکز دارد. چهار بازیگر اصلی فیلم، ناشناختهاند و بازیگران مشهور فیلم، نقشهایی کوتاه دارند: امید روحانی، رضا کیانیان، بهروز شعیبی و سیامک صفری. بیشترین نقش فرعی، مربوط به گوهر خیراندیش است که در واقع مامان مهینِ بچهها بود و پس از بازنشستگی، ارتباط خود را با آنها قطع نکرد.
سبک بصری و روایی فیلم بچۀ مردم، یادآور آثار وس اندرسون است، مخصوصاً فیلم هتل بزرگ بوداپست (2014). قصه از منظر اول شخص، روایت شده. ما یک بچه سه ساله را میبینیم که به پرورشگاه آورده میشود و نام ابوالفضل را برایش انتخاب میکنند. روایت شبه فانتزی، با همراهی دکور زیبای پرورشگاه و رنگهای جذاب به کار رفته در فیلم، آن را به اثری زیبا و تماشایی تبدیل کرده است. و مهمتر از همه، قصۀ جذاب فیلم است که مخاطب را میکشاند. ابوالفضل به دنبال مادر خود میگردد و تنها سند او، یک عکس باقیمانده از کودکیاش است که دست مادرش نیز در آن دیده میشود!
نام زیبای فیلم، یادآور قصۀ کوتاه «بچۀ مردم» از جلال آلاحمد است که در مجموع داستان سه تار به چاپ رسیده. این قصه، یکی از بهترین و معروفترین آثار مرحوم جلال به شمار میرود و متن آن را میتوان در اینترنت خواند. ماجرای زنی که بعد از طلاق، مجبور میشود بچۀ سه سالهاش را سر راه بگذارد، چون شوهر دومش بچه را نمیخواهد. قصه اینطور شروع میشود:
«خوب من چه میتوانستم بکنم؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگه دارد. بچه که مال خودش نبود. مال شوهر قبلیام بود، که طلاقم داده بود، و حاضر هم نشده بود بچه را بگیرد. اگر کس دیگری جای من بود، چه میکرد؟ خوب من هم میبایست زندگی میکردم. اگر این شوهرم هم طلاقم میداد، چه میکردم؟ ناچار بودم بچه را یک جوری سر به نیست کنم. یک زن چشم و گوش بسته، مثل من، غیر از این چیز دیگری به فکرش نمیرسید. نه جایی را بلد بودم، نه راه و چارهای میدانستم. میدانستم میشود بچه را در شیرخوارگاه گذاشت یا به خراب شدهی دیگری سپرد. ولی از کجا که بچه مرا قبول میکردند؟»
در این فیلم، گوئیا که ما ادامۀ ماجرای قصۀ جلال را از منظر همان بچه میبینیم. پسری که گمان میکند مادرش او را در فروشگاه کورش، گم کرده ولی بعداً متوجه میشود که شوهر دوم مادرش، بچه را نمیخواسته. در اواخر فیلم، مادر هم به دنبال بچه گمشدهاش میگردد اما شرایط جدیدی پیش میآید که ابوالفضل نمیتواند و شاید نمیخواهد مادر را ببیند. او دیگر تنها نیست و گوئیا عضو یک خانواده بزرگ شده و به خوشبختی رسیده است. جالب توجه اینکه فیلمنامه بر اساس زندگی آقای اصلانی نوشته شده که نامش در تیتراژ پایانی ذکر شده است.
با این فیلم میتوان بسیار خندید و البته گریست. یکی از آن بچهها به نام منوچهر به جبهه میرود و شهید میشود. او بعد از انفکاک بچهها از پروشگاه، به زحمت پدرش را پیدا میکند و به مغازۀ جگرکی او را میرود. اما پدر هنوز هم از پذیرش او استنکاف میورزد. اما بالاخره او را به شاگردی در مغازهاش میپذیرد. تشییع کنندگان منوچهر، دوستان پرورشگاهی او و مدیر آن مرکز هستند که او را در غربت به خاک میسپارند. در آن هنگام، پدر منوچهر سعی دارد خودش را پدر شهید معرفی کند اما توسط دوستان منوچهر رسوا میشود.
این فیلم میتوانست به یک مینی سریال تبدیل شود. نسخۀ کنونی 118 دقیقه است و برای اکران عمومی مناسب نیست. میتوان برخی از قصههای فرعی فیلم را حذف کرد مانند نقش سیاوش چراغیپور به عنوان ساندویچ فروش در فروشگاه کورش که مادر را به هنگام رها کردن فرزندش میبیند و چند روایت دروغین برای ابوالفضل حکایت میکند که مخاطب میداند که همه آنها دروغ هستند.
پایان فیلم را نمیتوانم لو بدهم. فیلم را باید دید و از آن لذت برد. این فیلم زیبا، قابلیت آن را دارد که چند نوبت تماشا شود و مخاطبانش آن را به دیگران توصیه کنند. ان شاء الله که به زودی اکران شود و به فروش قابل توجهی برسد. فیلم بچۀ مردم، یک الگوی خوب از سینمای مطلوب و ایرانی است.