امیر اهوارکی در صفحه «هنر روز» روزپلاس نوشت: در خلاصه رسمی داستان آمده اقتباسی از کتاب «زیبا صدایم کن» نوشتۀ فرهاد حسنزاده که توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است، اما داستان این است که خسرو (امین حیایی) از آسایشگاه روانی میگریزد تا روز تولدشانزده سالگی دخترش زیبا (ژولیت رضاعی) را در کنار او باشد.
امتیاز: * (ضعیف)
فیلم، عملاً ربطی به آن کتاب ندارد و فیلمساز به آن بهانه، یک فیلم سیاسی ساخته! کانون پرورش، زیر مجموعۀ وزارت آموزشوپرورش است و سازمان انتشارات آن نیز همچون کتب درسی مدارس، ملاحظات مختلف علمی، ادبی، روانشناسی و غیره را لحاظ میکنند. و لذا والدین، میتوانند با آسودگی خاطر کتابهای کانون را برای فرزندانشان خریداری کنند و از بابت محتوای آنها، نگرانی نداشته باشند.
بنده اگر به جای مدیران کانون پرورش فکری بودم، به سینماگری که دو سال قبل در مقام تهیه کنندۀ فیلم جنگل پرتقال، جشنواره فجر را تحریم کرد و اجازه نداد که بسیاری از عوامل فیلم در کاخ جشنواره حضور یابند، اعتماد نمیکردم. فیلم جنگل پرتقال، محصول نهادی دولتی و بهانۀ جناب صدر عاملی، فوت مهسا امینی!
فیلم زیبا صدایم کن، نشان میدهد که آقای صدرعاملی برای همکاری مشترک اینچنینی قابل اعتماد نیست. او همان روند فیلمهای قبلی و شخصیاش را ادامه میدهد؛ از دختری با کفشهای کتانی (۱۳۷۷)، من ترانه پانزده سال دارم (۱۳۸۰) تا فیلم سال دوم دانشکده من (۱۳۹۶). و اکنون متأسفانه زیبا صدایم کن، به یک فیلم سیاستزده و گاها با نگاه تمسخر به قوانین تبدیل شده است. یکی بر سر شاخ و بن میبرید...
سوال اینجاست؛ آیا کانون نظارتی بر این فیلم داشته و محتوای آن را تماما تایید میکند؟! کارگردان به صراحت بعد از کنفرانس مطبوعاتی به راقم گفت که ما نگاهی آزاد به این قصه داشتهایم و تا حدود ۲۰% وامدار آن کتاب هستیم!
گندمنمایی و جو فروشی!
نام سه نویسنده در تیتراژ آمده است: آرش صادقبیگی، میلاد و محمدرضا صدر عاملی (فرزندان کارگردان). جناب صادقبیگی در کنفرانس مطبوعاتی گفت که نگارش فیلمنامه از مهر ۱۴۰۲ تا دقیقاً یک سال بعد که فیلمبرداری شروع شد، ادامه داشت و حتی در حین ساخت، فیلمنامه تکمیل میشد!!! اگرچه نسخههای اولیه فیلمنامه قاعدتاً به مدیران کانون ارائه شده است اما مسئولان کانون پاسخ دهند که آیا متن نهایی، به بهانه ضیق وقت، از نظارت کانون خارج شده است؟
بگذارید چند سکانس از فیلم را مثال بزنم تا معلوم شود که آیا این فیلم به درد مخاطبان کانون پرورش میخورد یا نه؟
۱- در سکانس ابتدایی، زیبا دختر شانزده ساله به دادگاه آمده تا «حکم رشد» بگیرد بلکه بتواند قرارداد اجاره ببندد و برایش کارت عابر بانک صادر شود. چند نوبت در طول فیلم با نقد و تمسخر از «حکم رشد» یاد میشود!
۲- در سکانس دوم، مسئولان تیمارستان با خسرو (پدر زیبا) صحبت میکنند و علیرغم اصرار خسرو، به سلامتش رضایت نمیدهند. بعد از فرار او، در طول فیلم مشاهده میکنیم که خسرو از برادر مغازهدارش خلیل (مهران غفوریان) و بسیاری از افراد دیگر، سالمتر است. یعنی کنایه زدن فیلمساز که برخی مجانین رها شده و افراد سالم را در تیمارستان حبس شده اند!
۲- خسرو (امین حیایی) در عقب اتومبیل خانم آژیر (ستاره پسیانی) پنهان شده و از تیمارستان میگریزد. او در حین رانندگی، با شوهرش تلفنی صحبت میکند. سخن که به اتاق خواب میرسد خسرو ماشین را میکوید و خود را لو میدهد و میگوید که نمیخواست بقیه صحبتها را بشنود!
۳- اتومبیل گشت ارشاد و دستگیری دختران بدحجاب، باعث ترافیک شده است. خسرو، ناگهان اتومبیل را میدزدد و در خیابان مجاور توقف نموده دختران را رها میکند! ناگهان یک دسته بزرگ از پرندهها از مقابل اتومبیل پرواز میکنند!
۴- تأکید چند باره جناب فیلمساز بر حجاب، پوشیدن مقنعه برای مدرسه و خلع آن در بیرون
۵- تأکید بر تابلوی داروخانهای که نامش «شیر و خورشید» است
موضوع این است که جناب فیلمساز با بودجۀ بیت المال و بودجه کانون پرورش فکری ، برخی مسائل را نقد و یا تمسخر میکند و خود را مدافع حقوق کودکان و نوجوانان و نسوان میشمارد اما حاضر نیست یک جمله در حمایت از ۳۰ هزار زن و بچۀ فلسطینی بگوید. حالا پیدا کنید پرتقال فروش را.