
به گزارش روزپلاس، علی اکبر ولایتی مشاور بینالملل رهبرانقلاب در گفتوگویی گفت: با وجود دستاوردهایی که تمدن غرب در برخی حوزهها از خود بهجا گذاشته، باید توجه داشت که عمر تفکر و تمدن سازمانیافته آن، در بهترین حالت، بیش از ۲۵۰۰ سال نیست. بخش قابل توجهی از این تمدن تازهپا، حدود ۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح آغاز شد و با وجود دستاوردهایی که گاه تحسینبرانگیز است، نقاط تاریکی نیز در تاریخ آن دیده میشود که قابل چشمپوشی نیست.
یکی از نمونههای بارز این تاریخ تهاجمی، شخصیتی است به نام اسکندر مقدونی؛ جوانی که در ۳۲ سال عمر کوتاهش، یکی از خونبارترین یورشهای تاریخ را رقم زد. او با لشکرکشی به شرق، هرچه در مسیرش بود را نابود کرد: از سوزاندن تخت جمشید و آتش زدن اوستا کتاب مقدس زرتشتیان گرفته تا قتل و غارت گسترده و حرکت تا مرزهای هند. پس از مرگ زودهنگام او در هند، یکی از فرماندهانش در مصر حکومتی تشکیل داد و کوشید چهرهای قدیسگونه از او بسازد.
متأسفانه برخی مورخان اسلامی، تحت تأثیر نوشتههای یونانی و مصری، روایتهای نادرستی از اسکندر ارائه دادند و او را با شخصیت قرآنی «ذوالقرنین» یکی دانستند. در حالیکه بررسی دقیق آیات قرآن و ویژگیهای ذوالقرنین نشان میدهد که این دو هیچ انطباقی با یکدیگر ندارند.
اجازه بدهید به دلایل ناهماهنگی میان اسکندر و ذوالقرنین بپردازیم، چون این بحث برای ما مسلمانان بسیار مهم است:
۱. ذوالقرنین مردی مؤمن و خداجوی بود، در حالیکه اسکندر، شخصیتی جهانگشا با انگیزههای قدرتطلبانه داشت.
۲. ذوالقرنین در برابر فساد میایستاد و تمدنساز بود، اما اسکندر با آتش زدن پایتختها و ویرانسازی فرهنگها، نام خود را در تاریخ با خون و نابودی گره زد.
۳. قرآن، ذوالقرنین را نماد عدالت، دانش و مهربانی معرفی میکند، در حالیکه اسکندر را حتی مورخان غربی نیز به بیرحمی و جاهطلبی میشناسند.
با نگاهی واقعبینانه به تاریخ جهان درمییابیم که تمدن مشرقزمین، نه تنها از نظر قدمت، بلکه از نظر عمق فرهنگی، معنویت، علم و اخلاق، در جایگاهی رفیعتر از غرب قرار دارد. غرب، هرچند در چند قرن اخیر رشد چشمگیری در صنعت و فناوری داشته، اما پیشینهی فرهنگی و ریشههای معنویاش، با آنچه در خاورزمین وجود داشته و دارد، قابل مقایسه نیست.