
به گزارش روزپلاس، گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم- در 29 سپتامبر 2025، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، فرمان اجراییای را امضا کرد که هرگونه حمله مسلحانه به قطر را «تهدیدی برای صلح و امنیت ایالات متحده» تلقی میکند و تعهد به اتخاذ «تمام اقدامات قانونی و مناسب، از جمله دیپلماتیک، اقتصادی و در صورت لزوم نظامی» برای دفاع از منافع آمریکا و قطر را بر عهده میگیرد.
این فرمان، که سه هفته پس از حمله هوایی غافلگیرکننده اسرائیل به دوحه در 9 سپتامبر 2025 صادر شد، به عنوان اقدامی برای بازسازی اعتماد از دست رفته به ضمانتهای امنیتی آمریکا در برابر متحدان عربی خلیج فارس تفسیر میشود.
حمله اسرائیل به دوحه، که به عنوان «تروریسم دولتی» از سوی نخستوزیر قطر، شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، محکوم شد، در حالی رخ داد که ایالات متحده به طور فعال در مذاکرات آتشبس غزه میان اسرائیل و حماس واسطهگری میکرد و قطر را به عنوان کانال ارتباطی با حماس ترغیب کرده بود.
اما آیا فرمان اجرایی ترامپ میتواند اعتماد از دست رفته را بازگرداند؟ تحلیلگران تردید دارند.
زمینه حمله و تناقضات در موضع آمریکا
حمله اسرائیل به قطر در حالی رخ داد که دوحه، به عنوان متحد عمده غیرناتو (Major Non-NATO Ally) آمریکا از سال 2022 و میزبان پایگاه العدیده – بزرگترین پایگاه نظامی ایالات متحده در خاورمیانه – نقش کلیدی در دیپلماسی منطقهای واشنگتن ایفا میکرد.
این حمله، که به گفته مقامات قطری بدون هماهنگی با دوحه انجام شد، با ادعای اولیه دولت ترامپ مبنی بر بیاطلاعی از عملیات همراه بود. کاخ سفید در بیانیهای اعلام کرد که از تصمیم اسرائیل برای حمله به دوحه «غافلگیر» شده است.
با این حال، گزارش آکسیوس در 12 سپتامبر 2025 فاش کرد که نتانیاهو پیش از حمله با ترامپ گفتوگو کرده و رئیسجمهور آمریکا را در جریان برنامهریزی برای این عملیات قرار داده بود. این گزارش، که به نقل از دو مقام ارشد آمریکایی منتشر شد، نشان میدهد که ترامپ میتوانست با استفاده از نفوذ خود بر اسرائیل مانع حمله شود، اما چنین نکرده است.
این تناقض، که از سوی رسانههای غربی به عنوان نشانهای از «اهمال استراتژیک» واشنگتن تفسیر شد، اعتماد قطر به تعهدات امنیتی آمریکا را به شدت تضعیف کرد.
محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخستوزیر قطر، در گفتوگو با سیانان در 15 سپتامبر، این حمله را «توهینی به شراکت استراتژیک» با آمریکا خواند و اعلام کرد که دوحه در حال «بازنگری اساسی» در روابط امنیتی خود با واشنگتن است.
پیامدهای منطقهای
حمله اسرائیل به قطر نه تنها روابط دوجانبه دوحه و واشنگتن را متزلزل کرد، بلکه پیامدهای گستردهتری برای جایگاه امنیتی آمریکا در خلیج فارس داشت. گزارشهای متعددی در رسانههای آمریکایی از جمله نیویورک تایمز و والاستریت ژورنال هشدار دادند که این رویداد اعتماد کشورهای عربی خلیج فارس به ضمانتهای امنیتی ایالات متحده را به شدت کاهش داده است.
به گفته تحلیلگران، این شکاف راه را برای نفوذ رقبایی مانند چین و روسیه هموار کرده و به طور غیرمنتظرهای موقعیت ایران را در منطقه تقویت کرده است. برای مثال، والاستریت ژورنال در سرمقالهای در 20 سپتامبر نوشت: «عدم واکنش قاطع آمریکا به حمله اسرائیل پیامی خطرناک به متحدان خلیج فارس ارسال کرده که ممکن است آنها را به سمت شراکتهای امنیتی جایگزین سوق دهد.»
این تحلیل با تحولات منطقهای تأیید شد. به دنبال حمله، عربستان سعودی در اقدامی قابل توجه، پیمان دفاعی متقابل با پاکستان امضا کرد که این کشور را تحت چتر هستهای اسلامآباد قرار داد. این توافق، که به گفته بدر السیف، استاد تاریخ دانشگاه کویت، «نشانهای از تغییر محاسبات امنیتی در خلیج فارس» است، نشاندهنده نگرانی فزاینده کشورهای عربی از قابلیت اطمینان آمریکا به عنوان ضامن امنیتی است.
السیف در مقالهای در فارن پالیسی در 25 سپتامبر تأکید کرد که «اعتماد به ضمانتهای آمریکا به دلیل اولویت واشنگتن به روابط با اسرائیل، حتی به قیمت متحدان عرب، به شدت آسیب دیده است.»
این تحولات ضربهای مستقیم به اهداف سیاست خارجی ترامپ وارد کرده است. پیمانهای ابراهیم، که به عنوان دستاورد کلیدی او در دوره اول ریاستجمهوریاش جشن گرفته میشد، اکنون در معرض فروپاشی قرار دارد.
بلومبرگ گزارش میدهد که کشورهای امضاکننده این پیمان، از جمله امارات و بحرین، انگیزه کمتری برای ادامه همکاری با اسرائیل دارند و حتی ممکن است توافقهای موجود را بازنگری کنند. عربستان سعودی، که امید میرفت به این پیمان بپیوندد، پس از حمله به قطر، مذاکرات عادیسازی را متوقف کرد.
اجلاس دوحه نیز خواستار توقف توافقهای عادیسازی شد و اسرائیل را به عنوان «تهدیدی برای امنیت منطقه» محکوم کرد. این عقبگرد، رویای ترامپ برای ایجاد یک جبهه متحد عربی-اسرائیلی علیه ایران را تضعیف کرده و به جای آن، منطقه را به سمت قطببندیهای جدید سوق داده است.
در عین حال، این بحران درهای جدیدی را به روی رقبای جهانی آمریکا گشوده است. گزارشهای سیانان و لسآنجلس تایمز نشان میدهد که کشورهای خلیج فارس، که سرمایهگذاریهای کلانی در اقتصاد آمریکا دارند، اکنون به چین و روسیه به عنوان جایگزینهایی برای همکاریهای اقتصادی و امنیتی نگاه میکنند.
به عنوان مثال، عربستان سعودی اخیراً قراردادهای انرژی و زیرساختی گستردهای با پکن امضا کرده و امارات مذاکراتی با مسکو برای همکاریهای نظامی آغاز کرده است. این چرخش، که نتیجه مستقیم کاهش اعتماد به واشنگتن است، میتواند نفوذ آمریکا در منطقه را به طور دائمی کاهش دهد. حتی محکومیت حمله توسط شورای امنیت سازمان ملل، که با حمایت آمریکا همراه بود، نتوانست خشم کشورهای عربی را فرو بنشاند، زیرا آنها این اقدام را «بسیار دیرهنگام» توصیف کردند.
در نهایت، حملات اسرائیل به قطر نه تنها یک شکست دیپلماتیک برای آمریکا بود، بلکه چالشی اساسی برای جایگاه استراتژیک این کشور در خاورمیانه ایجاد کرد. برای ترامپی که وعده بازگرداندن «عظمت» به سیاست خارجی آمریکا را داده بود، این بحران لکهای ماندگار به شمار خواهد رفت مگر اینکه اقدامات قاطعی برای بازسازی اعتماد در میان متحدانش در منطقه انجام دهد.
چالش بازسازی اعتماد
فرمان اجرایی ترامپ، که به عنوان اقدامی نمایشی برای بازسازی اعتماد توصیف شده، با موانع ساختاری و سیاسی متعددی مواجه است. برخلاف معاهدات الزامآور که نیازمند تصویب سنا هستند، این فرمان فاقد نیروی قانونی دائمی است و به گفته استیون کوک، تحلیلگر شورای روابط خارجی، «بیشتر یک ژست سیاسی است تا تعهدی پایدار.»
کوک در مصاحبهای با بلومبرگ در 1 اکتبر خاطرنشان کرد که «قطر به عنوان متحد غیرناتو از حمایتهای امنیتی قابل توجهی برخوردار بود، اما حمله اسرائیل نشان داد که این وضعیت در برابر اولویتهای استراتژیک آمریکا با اسرائیل شکننده است.»
علاوه بر این، عدم اقدام آمریکا علیه اسرائیل پس از حمله – مانند تحریم یا فشار دیپلماتیک – به تردیدها دامن زده است. جان آلترمن، مدیر برنامه خاورمیانه در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی (CSIS)، در تحلیلی در 2 اکتبر استدلال کرد که «حتی اگر آمریکا از حمله بیاطلاع بود، عدم واکنش قاطع به متحد غیرناتوی خود نشاندهنده ضعف در تعهدات امنیتی است که نمیتوان با یک فرمان اجرایی جبران کرد.»
آیا بازسازی اعتماد ممکن است؟
تحلیلگران معتقدند که بازسازی اعتماد به ضمانتهای امنیتی آمریکا در خلیج فارس به دلیل سابقه حمله و اولویتهای استراتژیک واشنگتن دشوار است. کریستین اولریشسن، پژوهشگر موسسه بیکر دانشگاه رایس، در گفتوگو با الجزیره در 30 سپتامبر اظهار داشت: «فرمان اجرایی ترامپ تلاشی برای مدیریت بحران است، اما نمیتواند واقعیت را تغییر دهد که آمریکا به اسرائیل اجازه داد به یک متحد کلیدی حمله کند. این پیام به سایر کشورهای خلیج فارس این است که حمایت آمریکا مشروط و قابل خدشه است.»
به گفته السیف، «خلیج فارس دیگر نمیتواند به وعدههای آمریکا اکتفا کند. فرمان اجرایی ممکن است برای قطر اطمینانبخش باشد، اما برای منطقهای که شاهد نفوذ فزاینده چین و روسیه است، کافی نیست.»
در نهایت، فرمان اجرایی ترامپ، هرچند گامی برای ترمیم روابط با قطر است، نمیتواند شکاف عمیق ایجادشده توسط حمله اسرائیل و تناقضات در موضعگیری آمریکا را به طور کامل پر کند.
همانطور که آلترمن تأکید میکند: «اعتماد مانند شیشه است؛ وقتی میشکند، حتی اگر تعمیر شود، ترکها باقی میمانند.»
برای کشورهای خلیج فارس، این ترکها ممکن است به بازنگری اساسی در روابط امنیتی با آمریکا منجر شود، در حالی که رقبای جهانی و منطقهای آماده پر کردن این خلأ هستند.