۱۰:۴۲ |  ۱۴۰۴/۰۷/۱۷
گزارش/

بی‌رمق بودن «صددام» تلنگری برای فیلمسازهاست/ دهه شصت را رها کنید!

ناموفق بودن «صددام» می‌تواند تلنگری برای فیلمسازها باشد که دست از سر دهه شصت بردارند یا حداقل تا وقتی حرف تازه‌ای ندارند فیلمی نسازند، چون تاریخ مصرف بسیاری از این ایده‌های تکراری گذشته است.
کد خبر: ۳۴۲۷۸۳

بی‌رمق بودن «صددام» تلنگری برای فیلمسازهاست/ دهه شصت را رها کنید!

به گزارش روزپلاس، فاطمه آذربایجانی دانشجوی جامعه شناسی و فعال رسانه در یادداشتی به فیلم «صددام» پرداخته و دلائل بی کیفیت بودن کمدی های چندسال اخیر سینما را که به دوران دهه شصت می پردازند، بررسی کرده است.

در این یادداشت آمده است:

«صدرنشینی «نهنگ عنبر» و پس از آن «هزارپا» در گیشه سال‌های ۱۳۹۳ - ۱۳۹۷ و محبوبیت این فیلم‌ها، فتح باب جدیدی برای سینماگران بود و پس از آن سوژه «کمدی‌های دهه شصتی» جایگاه ویژه‌ای در سناریوهای سینمایی پیدا کرد اما روی دور تکرار افتادن و کم‌سلیقگی برخی کارگردان‌ها سبب شد که اندک‌اندک صدای خنده‌های کم‌تری از سالن‌های سینما برای این سبک از فیلم‌ها شنیده شود. در موارد بسیاری، اثر آن‌قدر برای خندان تلاش می‌کند که تعهد به تاریخ را در طراحی صحنه، دیالوگ‌ و شخصیت پردازی فراموش می‌کند و نتیجه‌اش هم می‌شود سردرگمی مخاطبی که سرد و بی‌حس سالن سینما را ترک می‌کند.

«صددام» به نویسندگی و کارگردانی پدرام پورامیری، داستان مردی (رضا عطاران) را روایت می‌کند که به‌دلیل شباهت ظاهری‌اش به صددام حسین، بدل او می‌شود و با همراهی یکی از نیروهای بعث (آزاده صمدی) مامور اجرای عملیات ویژه‌ای در تهران می‌شود. فیلم از همان آفت همیشگی یعنی فراموشی تاریخ در امان نمانده است. طراحی صحنه و لباس هیچ نسبتی با فضای آن سال‌ها ندارد و ضعف فاحشِ روایت در بازنمایی تهرانِ درگیر جنگ، تیر خلاصی است که مخاطب را از همراهی عمیق با این روایت ۹۹ دقیقه‌ای بازمی‌دارد.

«صددام» حتی در پرداخت درست به دم دستی‌ترین و شناخته شده‌ترین سوژه‌ این سبک هم ناکام است، شوخی با کمیته و گشت‌های ویژه از لحظات حساسیت برانگیزی است که در اکثر مواقع با سوگیری‌ها و بی‌انصافی‌هایش خنده زیادی دریافت می‌کند؛ ولی «صددام» در پرداخت به این سوژه هم ناتوان بود و برگ برنده‌ای را که می‌توانست به واسطه آن مخاطب را اندکی راضی در سالن نگه دارد، هم باخت. در همان سکانس‌های کوتاهی که نیروهای انتظامی و امنیتی حضور دارند (به جز سکانس میدان آزادی) در واقع هیچ پرداخت درخوری به این حضور نمی‌شود و این‌بار هم سوژه رها می‌شود.

شخصیت‌ها همان‌قدر که بی‌رمق و بی‌منطق آمدند، همان‌قدر هم ناقص و گنگ رفتند. شخصیت‌هایی که ما هیچ شناسنامه و زمینه‌ای از آنها نداریم و همان‌طور که از گذشته‌شان نمی‌دانیم، درباره سرنوشت‌شان هم بی‌اطلاع می‌مانیم. حتی شخصیت اصلی فیلم هم از این قائده مستثنی نیست، همان‌طور که هیچ توضیح دقیقی درباره زندگی گذشته و رابطه عاشقانه‌اش داده نمی‌شود، ما حتی به‌طور دقیق متوجه نمی‌شویم که این داستان چطور برای او شروع شد.

«صددام» در عشق هم شکست بدی خورد، یعنی همان‌قدر که در رسالت اصلی‌اش که خنداندن است ناتوان ظاهر شده، در فرعیات هم باخته و عشقِ میان صلاح (عطاران) و ثریا (پریناز ایزدیار) که می‌توانست حسی را در مخاطب روشن و او را با فیلم همراه کند سطحی و بی‌معنا آغاز می‌شود و همان‌قدر بی‌اثر پایان می‌پذیرد.

تعدد فیلم‌های این سبک در سال‌های اخیر و همچنین موفقیت آثاری همچون «فسیل» که برخی مخاطبان را چندبار به سینماها کشاند، نویسندگان را به تکرار بی‌پایانی رسانده که در نهایت آن، امروز به یک فقر ایده عجیب رسیده‌اند و فقط تکرار مکررات می‌کنند؛ از شوخی‌های اغراق‌آمیز با کمیته، ممنوعیت نوار و ویدئو، اعزام اجباری به جنگ، عشق یواشکی، کوپن و سهمیه و ... گرفته تا شوخی‌هایی با تگ جنسی که گاهی در چند فیلم بدون تغییر تکرار می‌شوند.

«صددام» را احتمالا نقطه اوج این تکرار باید دانست؛ فیلمی که آن مکررات را تکرار کرده و مخاطب را خسته با شوخی‌های منظوردارش خیلی کوتاه می‌خنداند و حتی عاشقانه‌هایش هم حسی را در مخاطب تکان نمی‌دهد. بهتر است «صددام» تلنگری برای فیلمسازها باشد که دست از سر دهه شصت بردارند، یا حداقل تا وقتی که حرف تازه‌ای برای گفتن ندارند اثری نسازند، چون تاریخ مصرف بسیاری از این ایده‌های تکراری گذشته و دیگر مخاطب را به خنده نمی‌اندازد و تنها دارند تاریخ را برای فروش‌های اندک‌شان زیر پا له می‌کنند.

اما چیزی مهم‌تر از نخندیدن هم وجود دارد، وقتی فیلمساز تاریخ را صرفاً بهانه‌ شوخی قرار می‌دهد و بی‌توجه به جزئیات و واقعیت‌های تاریخی، تصویری تحریف‌شده و بی‌جان از گذشته می‌سازد که هویت ندارد و صرفا برای خندیدن است (که این روزها نخندیدن است). نتیجه در وهله اول چیزی جز سطحی شدن داستان و مخاطب و سپس بی‌اعتمادی و دل‌زدگی‌اش نیست. سینما اگر قرار است تاریخ را دستمایه قرار دهد، باید همان‌قدر که حواسش به روی دور تکرار نیفتادن است به الزامات و واقعیت‌ها هم باشد. تاریخ نباید به کالایی مصرفی بدل شود که هر سوژه‌ای در آن جای بگیرد.

گزارش خطا
برچسب ها: سینما
ارسال نظر
نقد و سیاست