
به گزارش روزپلاس، رهبری و مدیریت دارای خصوصیتهای متفاوتی هستند. یک مدیر عالی بودن الزاما به معنای رهبری قوی بودن نیست. اما اکثر ما این دو عنوان را به جای یکدیگر به کار میبریم و تمایز شفافی بین آنها قائل نیستیم که همین مسئله ما را به اشتباه میاندازد. اما تفاوت رهبری و مدیریت در چیست؟
ممکن است فردی بتواند یک مدیر دقیق باشد که هر سازمانی با اعتماد کامل کنترل روند رسیدن به اهدافش را به او میسپارد و یا یک رهبر که میتواند الهامبخش و متحدکننده گروهی از افراد برای حرکت در مسیرهای ناشناخته و رسیدن به دستاوردهای بزرگ باشد. ممکن است گاهی هم نیاز به ترکیب ماهرانه این دو مهارت داشته باشد.
رهبری و مدیریت، در یک سری ویژگیهای شخصیتی مشترک و در بعضی ویژگیها متفاوتاند. آگاهی از تفاوت بین مدیریت و رهبری میتواند به درک بهتر نقش شما در سازمان و تقویت توانمندیهایتان در جهت استفاده حداکثر از پتانسیلها کمک کند.
با ما همراه باشید تا در این مقاله، شباهتها و تفاوتهای یک مدیر و یک رهبر را به طور شفاف بررسی کنیم. به شما کمک میکنیم که تلفیقی از نکات و ویژگیهای مثبت هر دو (رهبری و مدیریت) را در مواقع مناسب به کار ببرید.
تعریف رهبری و مدیریت
یک مدیر همیشه به دنبال این است که برای رسیدن به هدفی مشخص، چه کاری را با چه منابعی در چه زمانی انجام دهد تا بهترین نتیجه رقم بخورد. اما یک رهبر، افراد تیم را هدایت میکند، چشم انداز تعریف کرده(که ممکن است کاملا شفاف نباشد) و الهامبخش و انگیزه دهنده حرکت تیم است.
در ادامه با بررسی دو مفهوم زیر، تعریف مدیریت و رهبری را به طور دقیق برایتان شرح دادیم.
رهبری چیست؟
قدرت یک رهبر از توانایی او در کسب حمایت سایرین نشأت میگیرد. او از تاثیرگذاری خود جهت به چالش کشیدن قواعد جاافتاده و تشویق به نوآوری استفاده میکند. طبق گفته دراکر، رهبران گاهی جهت تحریک تغییرات، قوانین را تغییر میدهند.
پیتر دراکر به درستی این موضوع را تعریف میکند:
«تنها تعریف برای یک رهبر، فردیست که دارای پیرو است. کسب پیروان نیازمند تاثیرگذاری است، اما برای دستیابی به پیروان نباید صداقت خود را زیر پا گذاشت. البته رهبرانی نیز بودند که اصل صداقت را رعایت نکردند و ارزشهایی را در جامعه نهادینه کردند، اما این ارزشها ماندگار نبودند.»
رهبری ایجاد تغییرات مثبت و غیر خطی از طریق برنامه ریزی دقیق، چشم انداز و استراتژی است. توانمندسازی نیروی کار و تصمیم گیری تطبیق پذیر نیز از ویژگیهای حیاتی رهبری هستند.
اغلب، افراد جایگاه رهبری را با موقعیت یک فرد در یک سازمان مرتبط میدانند، اما رهبری ربطی به عناوین، جایگاه مدیریتی یا اهداف شخصی افراد ندارد. همچنین به ویژگیهای شخصیتی مانند خلاقیت بیشتر یا شخصیت کاریزماتیک نیز محدود نمیشود.
رهبری بیشتر شبیه یک فرآیند تاثیرگذاری اجتماعی است که تلاش دیگران را برای دستیابی به یک هدف مشترک به حداکثر میرساند. بنابراین موقعیت رهبری از نفوذ اجتماعی فرد ناشی میشود و رهبر برای دستیابی به نتایج مورد نظر خود به نیروی انسانی نیاز دارد. رهبر کسی است که همیشه ابتکار عمل را به دست میگیرد و تلاش زیادی برای تحقق چشم انداز شرکت میکند. این تنها دلیلی است که افراد شروع به پیروی از آنها میکنند.
مدیریت چیست؟
مدیریت اساسا به انجام وظایف از پیش برنامه ریزی شده، به طور منظم و با کمک زیردستان اشاره دارد. یک مدیر مسئولیت کامل انجام چهار کارکرد اصلی مدیریت را دارد: برنامهریزی، سازماندهی، راهنمایی و کنترل. مدیران تنها در صورتی میتوانند رهبر شوند که مسئولیتهای رهبری را به اندازه کافی انجام دهند، از جمله مشخصکردن و ارائه ارزشهای سازمان، الهامبخشی و راهنمایی و تشویق کارکنان به ارتقاء به سطح بالاتری از بهره وری. اما متأسفانه همه مدیران نمیتوانند به این جایگاه دست پیدا کنند.
مسئولیت اصلی مدیران اغلب در شرح وظایف شغلی مشخص میشوند و زیردستان به خاطر عنوان یا جایگاه حرفه ای مدیران از آنها پیروی میکنند. تمرکز اصلی یک مدیر بر تحقق اهداف سازمانی است. آنها اغلب چیز دیگری را در نظر نمیگیرند. دارنده این عنوان شغلی، اقتدار و اختیار ارتقاء، استخدام یا پاداشدهی به کارکنان را بر اساس عملکرد و رفتار آنها دارد.
مدیران اطمینان حاصل میکنند که کارکنان مطابق استانداردها عمل کرده و قوانین را رعایت میکنند. آنها از برآورده شدن اهداف رهبران خود اطمینان حاصل میکنند. همچنین افرادی توانا و مسئولیتپذیر هستند، اما نقش آنها در سازمانها کاملا تابع قوانین است. مدیر فردی است که یک وظیفه مدیریتی را به دوش میکشد.
به طور کلی، مدیران موظفند از طریق برنامهریزی و تعیین بودجه، سازماندهی و استخدام کارکنان و همچنین حل و کنترل مسائل و مشکلات پیش آمده، اطمینان حاصل کنند که سازمان به اهداف مطلوب دست مییابد.
تفاوت مدیریت و رهبریرهبری و مدیریت دارای خصوصیتهای متفاوت و تمرکز متفاوتی هستند. ۹ فرق مدیریت و رهبری با ذکر مثال در شکل زیر نشان داده شده است.
۱. تمرکز بر اهداف و چشمانداز در مقابل تمرکز بر وظایفرهبران در راستای چشمانداز و اهداف شرکت خود جهتگیری میکنند. آنها
تصویر کلان (Big Picture) را در نظر داشته و ایدههای جدیدی را جهت تحقق چشماندازهای سازمان ایجاد میکنند. رهبران ممکن است در این مسیر گاهی قانونشکنی کنند.
مدیران استاد وظایف هستند. در حالی که چشمانداز سازمان برای آنها اهمیت دارد، کاملا طبق سیاستها عمل میکنند. مدیران ایدههای بزرگ را برای رهبران سازمان خود اجرایی میکنند.
۲. خلق ایده در مقابل اجرای آناز آنجا که رهبران همیشه در نوک پیکان نوآوری قرار دارند، باید سایر افراد را متقاعد کنند که ایدههای آنها ارزشمند هستند. به خاطر بسپارید، رهبران قدرت خود را از طریق تشویق سایرین، در جهت حمایت از خط فکریشان به دست میآورند.
از سوی دیگر، مدیران نباید ایدهای تولید کنند، زیرا نقش آنها اجرای ایدههاست. اگر فردی از مسیر رسیدن به اهداف منحرف شود، او را به مسیر باز میگردانند. کارکنان آنچه را انجام میدهند که مدیران برای آنها تعیین کردهاند.
۳. ریسکپذیری در مقابل به حداقل رساندن ریسکهایکی دیگر از تفاوت های مدیریت و رهبری ، شیوه نگرش آنها به تغییرات و راهکارهای جدید است. رهبران تسلط نسبتا بالایی به
مهارتهای مدیریت تغییر دارند. آنها معمولا از راههای جدید و ساختارهای تازه و ایدههای نو استقبال میکنند، حتی اگر به دستاورد منجر نشود. ریسک پذیری یکی از ویژگیهای شاخص رهبران است.
مدیران سعی دارند کنترل اوضاع و خطرات را زیر سلطه خود بگیرند و ریسک فرآیندها را به حداقل برسانند، که این تفاوت رهبری و مدیریت، بسیار حائز اهمیت است. آنها از این امر اطمینان حاصل میکنند که کارکنان وظایف خود را به نحوی که از آنها انتظار میرود، انجام میدهند. با بروز مشکلات، مدیران به منظور اصلاح سیاستها مشکلات را با رهبران در جریان میگذارند.
۴. تشویق کردن در مقابل دستور دادنبنابر مسئولیت مدیر نسبت به وظیفه خود، مرز بین مدیریت و رهبری در اینجا غیرشفاف است. در نهایت، رهبران کارکنان را تشویق به تفکر خلاقانه و دیدن تصویر کلان میکنند. آنها قادرند انگیزههای پنهان شده در پستوهای تاریک و دورافتاده ذهن افراد را بیدار کنند و آنها را با خودشان همراه و همهدف کنند.
مدیران معمولا اصولی شفاف در مورد جنبههای متفاوت محل کار خود دارند. آنها خروجی کارها را طبق مدلهای
ارزیابی عملکرد بررسی میکنند و بر اساس آن افراد را تشویق میکنند، ولی وظیفه اصلی آنها بیان نحوه مطلوب انجام کارها توسط آنهاست. مدیران افرادی هستند که برای یافتن بهترین راه انجام کار، به آنها مراجعه میشود.
۵. حرکت بر خلاف جریان در مقابل حرکت در جهت جریانرهبران نیازمند به چالش کشیدن وضعیت کنونی هستند، در غیر این صورت سازمان آنها با خطر رکود روبهرو میشود. آنها موارد جدید را جهت بررسی مؤثر یا غیرمؤثر بودن امتحان میکنند. رهبران به منظور همتراز کردن سیاستهای شرکت با چشمانداز آن فعالیت میکنند. اگر رهبران محافظهکارانه عمل کنند، احتمال درجا زدن کل تیم را افزایش میدهند که در بررسی تفاوت رهبری و مدیریت، این مورد نیز از نکات مؤثر در پیشرفت سازمان است.
از سوی دیگر، مدیران وضعیت کنونی را حفظ میکنند. آنها در اجرای اصول تعیینشده توسط رهبران به بهترین شکل ممکن وظیفه خود را انجام میدهند. اما مدیران نیز گاهی باید کارها را از روشهای متفاوتی انجام دهند تا بتوانند استعدادها و انگیزههای کارمندان را کشف کنند و فرآیندها را بهینهسازی کنند. اما باید این قانونشکنیها را به شیوهای متفاوت از رهبران انجام دهند.
۶. انگیزه دادن در مقابل تایید کردنمسیر رهبری کردن افراد، معمولا مسیر پرچالش و ناهمواریست که رهبران با توانایی چشمگیر خود در حفظ انگیزه افراد، به این موانع غلبه میکنند. به دلیل همین تفاوت ها در مسیر مدیریت و رهبری، انگیزه بخشیدن از جانب رهبر با یک مدیر کاملا متفاوت است. ممکن است یک رهبر تمرکز بیشتری بر فرآیند پیشرفت تیم در مسیر رسیدن به چشماندازها داشته باشد تا رسیدن به نتایج.
در صورتی که یک شرکت از چشماندازی شفاف برخوردار باشد، رهبر میتواند از آن به عنوان یک نقطه مشترک برای الهامبخشیدن به کارکنان استفاده کند.
اما همهچیز در جایگاه یک مدیر متفاوت است. وظیفه او حفظ انگیزههای لازم برای کارکنان تا رسیدن به هدف و نتیجه مطلوب است. بنابراین باید بتواند انگیزه فردی کارکنان را از انگیزههای سازمان برای رسیدن به اهداف تفکیک کند. یکی از چالشهای جدی مدیران، بیانگیزگی و بیتفاوتی کارمندان مشتاق پس از گذشت مدتی از اشتغال به کار آنهاست.
۷. قانونشکنی در مقابل تبعیت از قانون
رهبران باید جهت پیشرفت، در مورد قوانین سهلانگار باشند. قوانین اغلب برای ایجاد نوآوری، عاملی محدودکننده محسوب میشوند. این موضوع به این معناست که رهبران مکررا قوانین را میشکنند. زمانی که شرکت یا سازمانی در وضعیت بسیار بدی قرار داشته باشد، رهبران کاملا قوانین را نادیده میگیرند.
پیشرفت نهایی برای رهبران اهمیت دارد. اینکه کارمند با چه روشی آن را انجام میدهد، اختیاری است که یک رهبر به اعضای تیم میدهد.
اگر مدیری قصد حفظ شغل خود را داشته باشد، از استراتژیهای تعیینشده توسط افراد مافوق خود تبعیت میکند. سرپیچی و شکستن قوانین موقعیت آنها را تضعیف میکند و موجب از دست رفتن کنترل اوضاع میشود، که این امر منجر به تضعیف کل سازمان میشود.
۸. القای اعتماد در مقابل کنترل داشتن
زمانی که کسی شما را در قلمرویی ناشناس هدایت میکند، باید به میزان مشخصی به او اعتماد داشته باشید. یک رهبر قوی از درجه بالای توانایی در القای اعتماد جهت بردن افراد به مکانهای کاملا ناشناس برخوردار است.
قدرت مدیران در تواناییشان در برخورداری از کنترل کامل نهفته است. نیازی نیست برای انجام کارهایی که به شما محول شده است از مدیر خود خوشتان بیاید یا به او اعتماد داشته باشید. مدیران برای انجام وظیفه خود به نحو احسن نیازمند کنترل بوده و انتظار آن را دارند.
۹. پرورش نوآوری در مقابل محول کردن وظایف
رهبران ایدههای جدید و تفکر آزاد را پرورش میدهند، زیرا این موارد از اهداف آنها حمایت میکند. رهبران میدانند اگر بتوانند افراد را تشویق به خلاقیت کنند، قدرت ذهنی تجمعی گروه میتواند نوآوری بیشتری را تولید کند. در چنین گروههایی قدرت ذهنی تیم به مراتب افزایش پیدا میکند و نوآوری و ایده پردازیهای جدیدی رخ میدهد.
این ویژگی رهبران، نشان میدهد که چطور یک رهبر باعث میشود دیگران بیشتر آرزو کنند، بیشتر به دنبال یادگیری باشند و به دستاوردهای بیشتری برسند. این یکی از اسرار مهم کمپانی بزرگ گوگل است که عده زیادی را مشتاق کار کردن در این شرکت میکند. اسرار دیگر مدیریت و رهبری در شرکت گوگل را در کتاب گوگل چگونه کار میکند از زبان اریک اشمیت؛ با ۱۵ سال تجربه در سمت مدیر اجرایی گوگل بشنوید.
مدیران تفکر آزاد را اگر مستقیما در راستای اهداف نباشد، تشویق نمیکنند. زیرا در این صورت آنها قادر به برآورده کردن انتظارات شرکت نخواهند بود. اما این به معنی غیرقابل تغییر بودن روش انجام کارها تحت نظارت یک مدیر نیست. مدیران میتوانند با به کار گرفتن راهکارهایی خلاقیت کارمندانشان را تقویت کنند و ایدههای بزرگی از دل این فرآیند بیرون بکشند.
10.مدیر تقلید می کند اما رهبر منحصر به فرد استتفاوت مدیریت و رهبری در نحوه شناخت آن ها از خود است. رهبر کاملا به خودآگاهی و شناخت از خود رسیده است. او می تواند با راه اندازی کسب و کار، یک برند شخصی و منحصر به فرد برای خود بسازد. مدیر مدام در حال تقلید از رویه ها و روش های مدیران قبل از خود است. او فقط در تلاش است نقش مدیریت را بدون هیچ مشکلی بازی کند.
شباهت مدیریت و رهبریبهترین مدیران، مدیرانی هستند که بتوانند افراد را رهبری کنند. نقش رهبر و مدیر در سازمان معمولا نقش جدایی نیست. در واقع با وجود اینکه با هم تفاوت دارند، اما مکمل هم هستند. در سازمانهای بزرگ مدیران ارشد معمولا دارای مهارتهای رهبری هستند و وظایف خاص مدیریتی بر دوش مدیران میانی است.
رهبری یکی از وظایف مدیریت است. یک مدیر اگر بخواهد نتیجه خوبی بگیرد، بایستی مدیریت رهبرگونه داشته باشد و با استفاده از رهبری مهارت تاثیرگذاری بر کارمندان و ایجاد محبوبیت را داشته باشد تا کارمندان را برای انجام وظایفشان به خوبی هدایت کند.
تفاوت رهبر با مدیرتقاوتهای رهبر با مدیر را میتوان در قالب یک جدول به صورت زیر بیان کرد:
جنبه |
رهبر |
مدیر |
تعریف |
فردی که الهامبخش و راهنمای دیگران است. |
فردی که منابع را برنامهریزی، سازماندهی و کنترل میکند. |
تمرکز |
بر چشمانداز و آیندهنگری |
بر فرآیندها و کارهای روزمره |
هدف |
ایجاد تغییر و نوآوری |
حفظ ثبات و کارایی |
منبع قدرت |
کاریزما، الهامبخشی و نفوذ شخصی |
جایگاه و ساختار سازمانی |
سبک ارتباطی |
الهامبخش، ترغیبکننده |
دستوری و رسمی |
ریسکپذیری |
بالا؛ تمایل به تغییر و تجربههای جدید |
پایین؛ تمرکز بر کنترل و کاهش خطر |
نحوه تأثیرگذاری |
ایجاد انگیزه و الهامبخشی |
مدیریت منابع و اجرای قوانین |
رویکرد به افراد |
اهمیت به توسعه و توانمندسازی افراد |
تمرکز بر عملکرد و وظایف کارکنان |
دیدگاه زمانی |
بلندمدت |
کوتاهمدت |
نمونه |
رهبران بزرگی مانند گاندی یا استیو جابز |
مدیران در سازمانها و شرکتها |
این تفاوت ها نشاندهنده این هستند که رهبر و مدیر هر دو نقشهای حیاتی دارند، اما دیدگاه و روشهای آنها در هدایت گروه یا سازمان کاملاً متفاوت است.
تفاوت رئیس و مدیرتفاوت های رئیس با مدیر را میتوان در قالب جدول زیر بیان کرد:
جنبه |
رئیس |
مدیر |
تعریف |
فردی که جایگاه بالاتری در سلسلهمراتب سازمانی دارد و دستورات را صادر میکند. |
فردی که منابع و فرآیندها را برای رسیدن به اهداف سازمانی برنامهریزی و سازماندهی میکند. |
منبع قدرت |
جایگاه و عنوان رسمی |
توانایی برنامهریزی، سازماندهی و هدایت |
تمرکز |
بر اعمال قدرت و اجرای دستورات |
بر بهینهسازی فرآیندها و دستیابی به اهداف |
رویکرد به کارکنان |
ممکن است کارکنان را تحت فشار قرار دهد و کمتر به تعامل توجه کند. |
بر تعامل، توسعه کارکنان و انگیزش تمرکز دارد. |
نحوه ارتباط |
غالباً دستوری و بالا به پایین |
تعاملی، گاه بالا به پایین و گاه مشارکتی |
هدف اصلی |
حفظ کنترل و اقتدار |
مدیریت منابع و ارتقاء کارایی |
سبک رهبری |
معمولاً اقتدارگرا |
میتواند اقتدارگرا، مشارکتی یا تفویضی باشد |
دیدگاه زمانی |
کوتاهمدت؛ حل مشکلات فوری |
میانمدت تا بلندمدت؛ برنامهریزی و پیشبینی |
ریسکپذیری |
اغلب کم؛ تمایل به حفظ وضعیت موجود |
میتواند متعادل باشد، بسته به شرایط |
نمونه وظایف |
تصمیمگیری نهایی، کنترل مستقیم |
برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی و نظارت |
این جدول نشان میدهد که رئیس و مدیر هر دو نقشهای مهمی دارند، اما رویکرد و وظایف آنها با یکدیگر تفاوت دارد. رئیس بیشتر بر اقتدار و دستوردهی متمرکز است، در حالی که مدیر نقش اجراییتر و عملیاتیتری دارد.
نمونه رفتارهای ناخوشایند رؤسارئیس یا کسی که توانایی هدایت و الهام بخشیدن به یک تیم کاری را دارد میتواند حس رقابت و تمایل به پیشرفت را در کارکنان سازمان ایجاد کند. بدترین کاری که یک رییس انجام میدهد زمانیست که به شما نگاه میکند و سرش را به علامت نارضایتی تکان میدهد بهجای اینکه به شما اعلام کند که چه کاری را اشتباه انجام دادهاید و چگونه باید آن مشکل را حل کنید.
یکی دیگر از رفتارهای ناخوشایند رئیس ها اینست که مسیرهای کاری مشخصی به کارمندان ارائه نمیکنند و هر فرد از نحوه دستیابی به اهداف اطلاع چندانی ندارد.
و اما بدترین رفتاری که رئیس ها دارند این است که هیچ گونه راهنمایی و پیشنهادی در کار ارائه نمیکنند. به محض اینکه کاری اشتباه انجام شد، تمام تقصیرها را به گردن کارمند میاندازند. درست مانند کاری که بعضی از والدین با فرزندانشان انجام میدهند. وبدون اینکه راه را به کودک نشان دهند از او انتظار راه رفتن دارند!
هر فردی در جایگاه سرپرستی میتواند به یک رییس و رهبر فوقالعاده تبدیل شود بهشرطی که
مهارتهای رهبری را یاد بگیرد.
اینفوگرافیک زیر 2 نوع شیوه رهبری را باهم مقایسه میکند.
مدیر باشیم یا رهبر؟شما برای کارمندان خودتان چه نقشی ایفا می کنید؟
اینکه مدیر باشید یا رهبر بستگی به موقعیت، شرایط و اهداف شما دارد. هر دو نقش در سازمانها ضروری هستند، اما انتخاب بین آنها به عوامل مختلفی بستگی دارد. در ادامه، ویژگیها و شرایطی را که ممکن است شما را به سمت مدیریت یا رهبری سوق دهد، بررسی میکنیم:
چرا مدیر باشیم؟
- اگر کارایی و ثبات برای شما اولویت دارد.
زمانی که باید روی برنامهریزی، سازماندهی، و کنترل منابع تمرکز کنید.
وقتی وظیفهتان مدیریت عملیات روزانه و اطمینان از اجرای وظایف مشخص باشد.
اگر باید قوانین و استانداردها را به طور دقیق پیاده کنید.
وقتی نیاز به کاهش ریسکها و جلوگیری از خطاهای احتمالی وجود دارد.
مدیر بودن به معنای این است که شما برای حفظ نظم و بهرهوری سازمانی تلاش میکنید. اگر عاشق ساختاردهی، نظارت، و مدیریت کارها هستید، مدیریت برای شما مناسب است.
چرا رهبر باشیم؟
- اگر علاقهمند به الهامبخشیدن و ایجاد تغییرات مثبت هستید.
وقتی میخواهید به دیگران انگیزه دهید و آنها را برای دستیابی به چشماندازهای بزرگتر ترغیب کنید.
اگر نیاز به ایجاد نوآوری و تغییرات راهبردی در سازمان دارید.
زمانی که روی توسعه مهارتهای افراد و توانمندسازی آنها تمرکز دارید.
اگر توانایی تحمل ریسکهای بیشتر و مدیریت شرایط ناشناخته را دارید.
رهبر بودن به معنای این است که شما به افراد کمک میکنید تا فراتر از اهداف کوتاهمدت عمل کنند و به موفقیتهای بزرگتر دست یابند.
مدیر باشیم یا رهبر؟ یا هردو؟در دنیای امروز، مدیران موفق باید رهبرانی خوب نیز باشند. بسیاری از موقعیتها به افرادی نیاز دارند که هم مهارتهای مدیریتی (برنامهریزی، سازماندهی و کنترل) و هم ویژگیهای رهبری (الهامبخشی و ایجاد چشمانداز) را داشته باشند.
ترکیب مدیریت و رهبری:
- به عنوان مدیر، ساختار و ثبات ایجاد کنید.
به عنوان رهبر، تیم خود را برای رشد و نوآوری هدایت کنید.
بین وظایف اجرایی و ارتباطات انسانی تعادل برقرار کنید.
رهبری بهتر است یا مدیریت؟همانطور که احتمالا متوجه شدهاید، تفاوتهای آشکاری میان رهبران و مدیران وجود دارد، ولی رهبری و مدیریت مکمل یکدیگر هستند. این ویدئو دلیل ارتباط نزدیک آنها با یکدیگر را توضیح میدهد.
رهبران ریسکپذیر، نوآور و تغییردهنده شرایط هستند.
مدیران حافظین قانونمند وضعیت کنونی هستند. این به آن معنا نیست که یکی از این دو به دیگری برتری دارد.
شرکتها برای عملکرد درست و رو به جلو به مدیران و رهبران نیاز دارند. فقدان مدیریت سازمانها را با خطر عدم تطابق و برآورده نشدن اهداف مواجه میکند. فقدان رهبری میتواند منجر به رکود و نیروی کار ناامید شود. در زمینه قدرت، رهبران و مدیران ممکن است در دو سوی متضاد یک طیف قرار گیرند، ولی هردو عضو یک تیم هستند. یک رهبر میتواند چشماندازی بزرگ داشته باشد، ولی بدون مدیرانی که راه رسیدن به این چشماندازها را ترسیم کنند، هیچ هدفی محقق نخواهد شد.
گرچن اسپریتز نویسنده کتاب چگونه رهبر مثبتی باشیم، معتقد است یک رهبر واقعی میتواند خود و افراد سازمان را به سوی دستیابی به سرافرازی و برتری هرچه بیشتر هدایت کند. او در کتاب خود با استفاده از تحقیقات مدرن و دیدگاههایی نو، چگونگی دستیابی به این امر را توضیح میدهد و به تمام رهبران شجاعت لازم برای اعمال این تغییرات هرچند کوچک اما با نتایجی بزرگ را میدهد. خلاصه نکات کاربردی این کتاب را میتوانید در بوکاپو مطالعه کنید.
تعادل بین رهبری و مدیریت را هدف قرار دهید
مرز تعادلی خوبی بین رهبری و مدیریت وجود دارد. در برخی موارد، به فردی نیاز دارید که هردو نقش را به صورت جدی اجرا کند. یک مدیر ارشد میداند چه زمانی تفاوت رهبری و مدیریت را به نسبت بیشتر یا کمتر اعمال کنند.
چه زمانی از تواناییهای رهبری استفاده کنیم
درجهی امکان استفاده شما از تواناییهای رهبری وابسته به نیروی کار و نحوه فعالیت شرکت شماست. اگر چشمانداز و هدف تیم برای اعضا شفاف باشد، احتمالا آنها توسط یک رهبر الهام و انگیزه میگیرند.
یک مدیر ارشد، برای تکیه بیشتر بر ویژگیهای رهبری باید بتواند به آگاهی کامل کارکنان از سیاستهای شرکت و تبعیت از آنها اعتماد کند. اگر دائما باید اعضای تیم خود را برای انجام وظایف ساده مدیریت کنید، تشویق برای تفکر آزاد در این شرایط دشوار خواهد بود.
زمانی که یک تیم از افرادی متعهد تشکیل شده باشد که نقش خود را درک میکنند، شما از آزادی عمل بیشتری برخوردار خواهید بود. آنها قادر به مدیریت نوآوری و خلاقیت هستند، در حالی که مسئولیتهای خود را نیز انجام میدهند. زمانی که یک رهبر قادر به گفتگو با کارکنان در مورد سیاستهای شرکت باشد، میتوانند با یکدیگر ایدههای جدید ایجاد کنند.
چه زمانی نقش مدیریت را ایفا کنیم
زمانی که در شغلی جدید هستید، نیازمند فردی هستید که نحوه انجام کارها را به شما بگوید. زمانی که اعضای تیم شما تازه وارد هستند، وجود مدیر یک ضرورت مطلق محسوب میشوند. مدیران میتوانند در درک نحوه انجام کارها به نحو احسن به کارکنان کمک کنند. مدیران همچنین از توانایی درکِ میزان قابلیتهای کارکنان برخوردارند.
آنها میدانند که محول کردن مسئولیتهای بسیار زیاد میتواند اثری منفی بر عملکرد و روحیه کارکنان داشته باشد و با درک نحوه فعالیت و واکنش هر فرد به استرس از بهرهوری کارکنان محافظت میکنند. سازمانها همیشه جهت کمک به کارکنان در رویارویی با عدم قطعیتهایی که در کار آنها روی میدهد، نیازمند مدیران هستند.
مدیر فردی است که میتواند نحوه انجام کار را به شما نشان دهد. او جهت برآوردهسازی انتظارات شرکت توسط کارکنان، ابهام و رمز و راز در کار را از بین میبرد.
سازمانها جهت رسیدن به پتانسیل کامل خود نیازمند مدیران و رهبران هستند. شما نمیتوانید یکی از این دو مورد را بدون دیگری در اختیار داشته باشید. اداره یک شرکت متشکل از فقط رهبران مانند نگهداری گلهای از گربه (کاری عبث و غیرممکن) است. استفاده از مدیران جهت اداره امور به معنی انجام امور بسیار زیاد است، ولی شما هرگز پیشرفت نخواهید کرد.
سبک های مدیریت و رهبری
انواع مدیریت و رهبری در ۴ دسته اصلی قرار میگیرند که شما در نهایت میتوانید سبک مدیریت خودتان را متناسب با شخصیت و نوع سازمان و کسب و کارتان پیش بگیرید.
این چهار دسته عبارت است از:
سلطه گرا
این سبک مدیریتی، سرتاسر با استرس یا تنفر کارکنان نسبت به مدیریت همراه است. روابط کاری در این مدل سبک مدیریت معمولا ضعیف است و کنترل و نظارت شدیدی روی کارکنان وجود دارد. اعضای تیم در این نوع سبک باید از دستورات پیروی کنند و مدیر تنها با دادن پاداش کار تیم را تایید میکند.
متقاعد کننده
سبکهایی که از مدیریت و رهبری متقاعد کننده استفاده میکنند، علاوه بر اینکه ویژگی سلطه گر را دارند، به جای اجبار کارکنان، برای انجام کاری، از سوال پرسیدن استفاده میکند. مثلا اگر بنا باشد در مورد تغییر روند کاری فردی تصمیم گیری شود، مدیر متقاعد کننده، ابتدا با اعضای تیم در این مورد صحبت کرده و کارمندان میتواند با روشهای متقاعد سازی، به مسئولیتشان پایبند میمانند.
مشاورهای
در سبک مدیریت و رهبری به این شیوه، با وجودی که تصمیم گیری اصلی بر عهده مدیر است، اما ارتباطی دو طرفه بین مدیر و اعضای تیم وجود دارد. معمولا با جلسه گذاشتن و پرسیدن نظرات کارمندان قبل از تصمیمگیریها، اعضای تیم را نیز در فعالیتهای بزرگ شرکت میدهند.
مشارکتی
در سبک مدیریت و رهبری به شیوه مشارکت، مدیر، قدرت و اختیار را میان اعضای تیم برقرار کرده و مسائل را با کارمندان بررسی کرده و همراه با آنها به یک تصمیم میرسد.
معرفی کتاب مدیریت و رهبری
اگر میخواهید بدانید که چه زمانی از قدرت مدیریت و روحیه رهبری خود در کسب و کارتان استفاده کنید، لیستی از بهترین کتاب های مدیریت و رهبری را در این بخش آوردیم که میتواند قدم سبزی برای بهتر شدن باشد. بوکاپو نیز برای راحتی شما عزیزان مرجع کاملی از خلاصه کتاب های مدیریتی و رهبری را برایتان آماده کرده است. برخی از این کتابها شامل موارد زیر است:
کتاب مدیر اثر بخش
پیتر دراکر؛ نویسنده این کتاب را به عنوان «پدر علم مدیریت مدرن» میشناسند. او در این کتاب از گروهی از مدیران یاد میکنند که از آنها خواسته شد برای مدتی در مورد شیوه مدیریت و زمان کار کردنشان یادداشت روزانه تهیه کنند. بعد از بررسی نتایج این کار، متوجه شکاف عمیق بین تصورات خود و واقعیت شدند. بنابراین همه مدیران در درجه اول باید قاتلهای زمان خود را بشناسیم تا بتوانیم یک مدیر یا رهبر موثر باشیم. اما این تنها فاکتور مهم برای تبدیل شدن به یک مدیر اثربخش نیست! دراکر درباره نحوه گرفتن تصمیمات قاطع، راهکارهای تقویت مهارتها و شیوه صحیح تمرکز بر نقاط قوت کارمندان نیز نکات طلایی برای ارائه دارد .
کتاب ۲۱ قانون انکارناپذیر رهبری
رهبری کردن امری ذاتی نیست بلکه مهارتی اکتسابی است. جان سی مکسول در این کتاب توضیح میدهد که چگونه موفقیتهای شما در پیروی دیگران از شما مؤثرند و چرا قدرت، شجاعت و وفاداری در جلب احترام پیروانتان فاکتورهای مهمی هستند بنابراین اگر قصد تیمسازی دارید، مرور ۲۱ قانون انکارناپذیر رهبری به درک عمیقتر شما از تفاوت رهبری و مدیریت کمک میکند.
کتاب صراحت بیان برای مدیران
بهترین رئیس، رئیسی رک و راست است و این شیوه را کیم اسکات؛ مدیر عاملی با تجربه که در شرکتهای مشهوری همچون توییتر، دراپ باکس و گوگل کار کرده است، به خوبی توضیح میدهد. یک مدیر یا رهبر تاثیرگذار، میداند چه وقت و چگونه با بیانی شفاف و روشن، کارمندانش را از سردرگمی نجات دهد، به آنها انگیزه دهد یا بازخواستشان کند.
سوالات متداول
تفاوت مدیریت و رهبری چیست؟
یک مدیر، برای رسیدن به هدفی مشخص، با در نظر گرفتن منابع موجود تصمیم میگیرد چه کاری در چه زمانی و توسط چه کسی به انجام برسد تا بهترین نتیجه حاصل شود. اما یک رهبر، چشماندازی تعیین میکند و با کسب حمایت افراد تیم تلاش میکند انگیزه لازم برای رسیدن به آن چشمانداز را به افراد بدهد.
مدیریت بهتر است یا رهبری؟
به تناسب موقعیت و اهداف، نیاز است یکی از این دو نقش، پررنگتر از دیگری ایفا شود. گاهی بهتر است از قدرت مدیریت برای پیشبرد اهداف بهره گرفته شود و گاهی مانند رهبری آگاه و دلسوز در کنار اعضای تیم ناهمواریهای مسیر را پشت سر گذاشت.
بزرگترین فرق میان مدیر و رهبر چیست؟
نوع ارتباطی که رهبر با اعضای تیم و مدیر با کارمندان برقرار میکند. رهبران افراد را پیرو و همراه خود میکنند و در کنار آنها حرکت میکنند، اما مدیران به عنوان مقام بلندپایهتر، برای کارمندان اهداف تعیین میکنند، منابع لازم را در اختیار آنها میگذارند و عملکردشان را بررسی میکنند.