۰۸:۴۳ |  ۱۴۰۴/۰۸/۱۹
بررسی/

منازعه تمدنی ما و آمریکا/ نشانه‌های افول آمریکا در نظام بین‌الملل

انقلاب اسلامی الگویی نو از تمدن‌سازی اسلامی-ایرانی پدید آورد که در تقابل فکری و فرهنگی با تمدن غرب شکل گرفت و با تکیه بر مبانی اسلام، راهی تازه برای بازتعریف هویت و پیشرفت گشود.
کد خبر: ۳۴۵۴۳۱

منازعه تمدنی ما و آمریکا/ نشانه‌های افول آمریکا در نظام بین‌الملل

به گزارش روزپلاس، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال‌های اخیر با اشاره به وضعیت کنونی جهان غرب، تمدّن مادّی و غربی را در مسیر زوال و فرسایش دانسته و تأکید کردند که نشانه‌های این انحطاط به‌تدریج آشکار می‌شود؛ موضوعی که حتی اندیشمندان غربی نیز آن را تصدیق کرده‌اند. ایشان این روند را یکی از عوامل امیدبخش برای آینده تمدّن اسلامی توصیف می‌کنند: «امروز دنیای غرب در بن‌بست فکری و بن‌بست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال دموکراسی که اینها داشتند نمی‌سازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش اراده‌ی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئله‌ی مهدویّت و آینده‌ی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است.» ۱۴۰۱/۰۶/۱۲

همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» آبان‌ماه سال گذشته فعالیت خود را آغاز کرد و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما برگزار خواهد شد.

محورهای اصلی که در طول یکسال گذشته این همایش در نشست‌های مختلف داخلی و خارجی به آن پرداخته عبارتند از «چیستی تمدّن غرب و بایسته‌های شناخت آن، ماهیت استعماری غرب و سیر تطور تاریخی و انواع آن، راهبردها، راهکارها، روش‌ها و عوامل غرب در سلطه بر جهان، کشورهای استعمارگر و پیشینه استعماری آنها و مناطق تحت استعمار و سلطه آنان، انقلاب‌های ضد استعماری در جهان، ظرفیت‌های تمدّنی ایران در مواجهه با سلطه و استعمار غرب، راهبردها، راهکارها، روش‌ها و عوامل سلطه و استعمار غرب در ایران، دکترین مقاومت و نهضت‌های دینی ضد سلطه و استعماری در ایران، شخصیت‌های ضد سلطه و استعماری در ایران، انقلاب اسلامی، مبانی و راهبردهای استعمارزدایی و الگوی مقابله با نظام سلطه، ماهیت سلطه‌گری و استعماری رژیم صهیونیستی اسرائیل، ماهیت سلطه‌گری و استعماری آمریکا».

به همین مناسبت رسانه KHAMENEI.IR در پرونده «ما و غرب» در یادداشت زیر نگاهی به تحولات روابط ایران و آمریکا در چهار دهه گذشته و راهبردها و سیاست‌های دولت‌های مختلف ایالات‌متحده در مقابل ایران داشته است.

در سال‌های اخیر بحث افول آمریکا و بحران‌های داخلی و خارجی آن شدت گرفته و نقش ترامپ در این تحولات موردتوجه قرارگرفته است. بسیاری از پژوهش‌ها و تحلیل‌ها بر این نکته تأکید دارند که ترامپ گفتمان لیبرال-پسااستعماری غرب را کنار گذاشت و با ناسیونالیسم تند و رویکرد «اول آمریکا» توان و اعتبار جهانی ایالات‌متحده را تضعیف کرده است. ایدئولوژی ترامپ آکنده از ملّی‌گرایی قوم‌گرا، ضد جهانی‌شدن و پوپولیسم است؛ او تأکید می‌کند که آمریکا باید به‌جای توجه به مسائل جهانی به منافع هم‌وطنان خود وفادار باشد. به گفته کارشناسان، ترامپ عملاً از ارزش‌های لیبرالِ اصلی تمدن غرب فاصله گرفته و به ایدئولوژی نولیبرال-اقتدارگرا گرایش نشان داده است این رویکرد منجر به «فقدان هژمونی اخلاقی» آمریکا شده، به‌طوری‌که گفتمان او صراحتاً نژادپرستانه و تبعیض‌آمیز شده و چهره واقعی تمدن غرب را به تصویر کشیده است.

ترامپ ارزش‌های «تمدن غرب» را در سخنرانی‌ها و سیاست‌های خود حول محور ایمان و خانواده تعریف کرده و به‌ندرت به ارزشهای کلاسیک لیبرال-دموکراتیک نظیر حاکمیت قانون، آزادی فردی یا حقوق بشر اشاره می‌کند. به‌عبارت دیگر، او «تمدن غرب» را بیشتر به معنای هویت مسیحی-ملّی و سنت‌های فرهنگی متصور می‌شود تا دموکراسی. هم‌زمان ترامپ و تیمش در عمل از لحن هانتینگتونیِ برخورد تمدن‌ها استفاده می‌کنند. آن‌ها ایالات‌متحده را در جنگ تمدنی با «افراط‌گرایی اسلامی» می‌بینند و تصور می‌کنند تمدن غرب در حال مبارزه با آن است. برای مثال، استراتژیست‌های ارشد او مانند «استیون بنن» بارها تصریح کرده‌اند که با اسلام رادیکال در جنگ هستیم. ترامپ مکرراً از بازگشت به دوران «طلایی» پس از جنگ جهانی دوم سخن گفته و رؤیای احیای جایگاه امپراتوری آمریکا را دنبال کرده است ترامپ شیفته این است که دوران اوج امپراتوری سابق آمریکا را بازگرداند ادعای الحاق گرینلند به آمریکا بخشی از تفکر وی در این راستا را نشان می‌دهد. به‌طور خلاصه، ترامپ با ایده‌پردازیِ بازگشت به «صلح از طریق قدرت» و تأکید بر پیروزی‌های گذشته نشان داده که یکی از ابعاد اصلی تفکر او، امپریالیسم نو و ملّی‌گرایی قلدرمآبانه است.

سیاست‌های ترامپ و افول آمریکا

سیاست‌های سخت‌گیرانه ترامپ در زمینه مهاجرت و نظم اجتماعی باعث افزایش بی‌سابقه دوگانگی در جامعه آمریکا شده است. همین نگاه منجر به سرکوب مخالفان و زیر سؤال بردن حقوق گروه‌های اقلیت شده است. در نظرسنجی‌های ۲۰۲۵ بیش از نیمی از آمریکایی‌ها ترامپ را «دیکتاتور خطرناک» می‌دانند که «باید محدود شود تا دمکراسی آمریکا را نابود نکند. همچنین پژوهش‌ها نشان می‌دهد اکثر شهروندان آمریکایی اعتقاد دارند ترامپ نحوه کارکرد دولت فدرال را بدتر کرده است. در عمل، اقدامات او از کنترل قضات تا کاهش اختیارات کنگره و محدود کردن رسانه‌های مستقل موجب «تمرکز قدرت در کاخ سفید» و تضعیف ساختار داخلی آمریکا شده است. درمجموع افزایش بی‌اعتمادی عمومی، قطبیت شدید جامعه آمریکایی و حتی تظاهرات گسترده مردمی علیه سیاست‌های ترامپ همه نشانه‌های آشکار افول مشروعیت داخلی حکومت ایالات‌متحده در دوره ترامپ به‌شمار می‌آیند.

ترامپ در اقتصاد عمدتاً به شعار «اول آمریکا» از طریق با اعمال تعرفه‌های سنگین بر واردات و کاهش هزینه‌های دولتی در زمینه‌های سلامت و آموزش عمل کرده است. در نظرسنجی‌ها اکثریت بزرگی از مردم آمریکا گفته‌اند این سیاست‌ها «بیش‌ازحد افراطی» بوده است به‌عنوان‌مثال ۶۰ درصد آمریکایی‌ها کاهش بودجه مراقبت‌های بهداشتی را افراطی می‌دانند و ۵۴ درصد نیز با افزایش تعرفه‌های تجاری موافق نیستند در کوتاه‌مدت شاید نرخ بیکاری کمی کاهش یافت، اما دیری نپایید که کسری بودجه عظیم، تورم بالا و وابستگی بیشتر به بدهی‌های ملّی، شکاف طبقاتی و نارضایتی عمومی را تشدید کرد. بسیاری از اقتصاددانان این سیاست‌ها را چرخه‌ای تقویت‌کننده فروپاشی اقتصادی آمریکا می‌دانند.

در عرصه بین‌الملل ترامپ، روابط خارجی آمریکا را به یک‌جانبه‌گرایی و تنش‌زایی سوق داد. او از پیمان‌های مهمی مانند توافق پاریس، توافق تجاری ترنس-پاسیفیک و برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) خارج شد و حتی وی از ناتو و سازمان‌های بین‌المللی انتقاد می‌کند. در دوره نخست ریاست‌جمهوری او موافقت‌نامه‌ها لغو و سازمان‌های چندجانبه ترک شدند، متحدان سرزنش و تعهدات دفاعی کاهش یا تهدید شدند. این سیاست‌ها به‌وضوح باعث کاهش نفوذ جهانی آمریکا شده است. بررسی‌ها نشان می‌دهد ترامپ قدرت نرم آمریکا را تضعیف و اتحادها و ائتلاف‌های بین‌المللی این کشور را خدشه‌دار کرده است. تنش‌های تجاری با شرکای اروپایی، تکیه بیش‌ازحد بر تحریم‌های یک‌جانبه و خروج از پیمان‌های بین‌المللی نشانه‌هایی از افول آمریکاست.

همه شواهد حکایت از آن دارد که ترامپ با ایدئولوژی پوپولیستی-ملّی‌گرایانه خود و اعمال سیاست‌های داخلی و خارجی افراطی، هم در باورهای فرهنگی و «ارزش‌های غربی» تحولی بنیادین ایجاد کرده و هم بسترهای اقتصادی و سیاسی آمریکا را تضعیف نموده است. بسیاری تحلیلگران معتقدند ظهور ترامپ خود نشانه‌ای از افول نسبی آمریکا بوده و اقدامات او این روند را شتاب بخشیده است بحران بدهی، نارضایتی عمومی، تضعیف دمکراسی و ازهم‌گسیختگی ائتلاف‌های جهانی، همه از پیامدهای مستقیم دوران ترامپ قلمداد می‌شوند که به خالی شدن تدریجی جایگاه آمریکا در نظام بین‌الملل منجر شده است.

منازعه هویتی-تمدنی ایران و آمریکا

با مرور تحولات روابط ایران و آمریکا در چهار دهه گذشته، بررسی راهبردها و سیاست‌های دولت‌های مختلف ایالات‌متحده، مواضع و اظهارات مقامات رسمی و نخبگان سیاسی و همچنین تحلیل رخدادهای مهم، می‌توان دریافت که تقابل میان دو کشور، تمدنی و هویتی است؛ تقابلی که ریشه در هویت اسلامی و انقلابی جمهوری اسلامی ایران از یک‌سو و در هویت مبتنی بر لیبرال‌دموکراسی نظام سلطه از سوی دیگر دارد. ایالات‌متحده از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، این انقلاب و سیاست‌های برخاسته از آن را تهدیدی برای خود تلقی کرده و در طول ۴۵ سال گذشته، تمام توان و سیاست‌های خود را برای تضعیف و مهار انقلاب اسلامی به کار گرفته است. این سیاست‌ها در قالب طیفی از اقدامات سخت‌افزاری تا جنگ نرم و هوشمند ادامه یافته و تاکنون نیز با اشکال و ابزارهای گوناگون دنبال می‌شود. درواقع محور اصلی تقابل ایران و آمریکا، گفتمان انقلاب اسلامی است؛ گفتمانی که منافع آمریکا را در سطح منطقه‌ای و جهانی به چالش کشیده است. به‌بیان‌دیگر، مشکل آمریکا با «ایران» به‌عنوان یک کشور نیست، بلکه با «روح و هویت انقلابی» حاکم بر آن است؛ هویتی که ایران را به رقیب فکری و ایدئولوژیک اصلی نظام لیبرال‌دموکراسی غرب تبدیل کرده است.

از منظر نظری، هویت هر جامعه بر پایه مجموعه‌ای از ارزش‌ها و هنجارهای دینی، فرهنگی، سنتی و آیینی شکل می‌گیرد. بر اساس این ارزش‌ها، منافع ملّی و فراملّی تعریف شده و از دل آن نقش‌ها، سیاست‌ها و راهبردها تعیین می‌شود. بنابراین، اگر قرار باشد سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران از منظر آمریکا، دگرگون شود، ابتدا باید ارزش‌ها و هنجارهای بنیادین آن تغییر یابد. آمریکا طی سال‌های پس از انقلاب، تلاش خود را بر همین محور متمرکز کرده است؛ یعنی تغییر در نظام ارزشی جامعه ایرانی تا از این طریق، مسیر تحولات و منافع جمهوری اسلامی را دگرگون سازد.

از آنجا که ایالات‌متحده به‌خوبی دریافته است فشارها و تحریم‌های سخت‌افزاری قادر به تغییر اندیشه و آرمان انقلاب اسلامی در ایران نیستند، در سال‌های اخیر رویکردی بنیادین‌تر را در پیش‌گرفته و با طراحی برنامه‌های کلان، بر تضعیف هویت انقلابی متمرکزشده است. در دهه پنجم انقلاب، راهبرد اصلی آن کشور نفوذ در پایه‌های فکری و دگرگون‌سازی ماهیت این هویت است. هرچند پدیده نفوذ امر تازه‌ای نیست، اما اکنون با دقت و تمرکز بیشتر، ارزش‌ها و مبانی فکری انقلاب را هدف قرار داده است. هدف نهایی این تلاش‌ها، دگرگونی در بنیان خواسته‌ها، باورها و ارزش‌های مردم، تغییر در انتخاب‌ها و ترجیحات اجتماعی، و درنهایت، استحاله‌ی ماهوی نظام – حتی بدون دگرگونی در ساختار ظاهری آن – است. به‌بیان دیگر، ایالات‌متحده در دهه پنجم انقلاب اسلامی، با تمرکز ویژه بر تحولات درونی جامعه ایران، در پی تغییر فضای فکری و فرهنگی کشور است و می‌کوشد از طریق جریان‌سازی و تأثیر بر درک و ذهنیت مردم و مسئولان، گفتمان انقلابی را به حاشیه رانده و زمینه را برای پیگیری منافع بلندمدت خود در ایران فراهم آورد.

در همین راستا، آمریکا مجموعه‌ای از ابزارهای نفوذ را به‌کار گرفته و ضمن بهره‌گیری از اهرم‌های مادی همچون تحریم و فشار اقتصادی، سعی دارد در ساختارهای حکومتی و غیردولتی اثر بگذارد. در سطحی عمیق‌تر، هدف آن نفوذ گفتمانی است؛ روشی بلندمدت و تأثیرگذار که بر تغییر در طرز تفکر، نظام ارزشی و عناصر سازنده هویت سیاسی و فرهنگی کشور متمرکز است. در این نوع نفوذ، به معنای اجتماعی، شبکه نیروها و روابط متقابل میان آن‌ها توجه ویژه می‌شود و نگاهی فراتر از ساختارهای رسمی در پیش‌گرفته می‌شود. نفوذ گفتمانی به‌تدریج در میان‌مدت و بلندمدت، ذهنیت‌ها را شکل می‌دهد و به رفتار و کنش اجتماعی جهت می‌بخشد؛ و در صورت موفقیت، اثراتی ماندگار و عمیق در جامعه هدف بر جای می‌گذارد. به‌طورکلی، آمریکا در سطح کلان به دنبال ایجاد چنین تغییر بنیادینی در جامعه ایرانی است تا مفاهیم محوری گفتمان اسلامی و انقلابی ملت ایران را در سال‌های آینده دگرگون سازد.

اما در مقابل انقلاب اسلامی بنیان‌گذار شکل‌گیری مدلی جدید از تمدن‌سازی اسلامی-ایرانی است که در تقابل فرهنگی و ایدئولوژیک با تمدن غرب به ظهور رسید. در این تحولات، اصول و مبانی فکری اسلام به‌مثابه «جریان تمدن‌ساز» معرفی شد و نظام جمهوری اسلامی خود را الگویی برای مقابله با کاستی‌های تمدن غرب معرفی کرد. از یک‌سو تفکراتی چون عدالت‌محوری، معنویت‌گرایی، خانواده‌محوری، امت‌گرایی، کرامت انسان و عقلانیت توحیدی در تفکر انقلابی مردم ایران برجسته شده است و از سوی دیگر مفاهیمی نظیر مردم‌سالاری دینی، دیپلماسی مقاومت، استقلال‌طلبی و نیز «الگوی حکمرانی اسلامی» در برابر ساخت تمدن غربی مطرح و مورد تأکید قرارگرفته‌اند. این ظرفیت‌ها مرتبط با کاستی‌های تمدن آمریکا و غرب نظیر سکولاریسم، لیبرالیسم افراطی، بحران خانواده و مشروعیت مطرح می‌شوند. به‌بیان‌دیگر، نظام جمهوری اسلامی خود را پاسخی تمدنی به «نقاط ضعف» تمدن غرب می‌داند. با این تفاسیر مقابله ایران و آمریکا هویتی- تمدنی است و به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب «اختلاف آمریکا و جمهوری اسلامی نه یک اختلاف تاکتیکی و موردی، بلکه اختلافی ذاتی است» که ناشی از خصومت راهبردی و تضاد ماهیتی مبتنی بر تضاد ارزشی دو نظام فکری اسلامی و استکباری است. مقابله این دو گفتمان متخاصم که بخشی از مقابله حق و باطل است دارای لوازمی است که مهمترین آن تقویت ساخت قدرت داخلی و تحکیم مؤلفه‌های قدرت ملّی و به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی «علاج بسیاری از مشکلات و مصونیت بخشی به کشور فقط از راه قوی شدن و قوت مدیریتی، علمی، نظامی و انگیزه» است.

گزارش خطا
برچسب ها: آمریکا ایران
ارسال نظر
نقد و سیاست