
به گزارش روزپلاس، پس از پایان یک روز کاری و خسته کننده به منزل میرسیم، تصمیم میگیریم تا گرم شدن شام کمی بر روی کاناپه دراز بکشیم تا خستگی را از تنمان دور کنیم؛ در همین حین به سراغ تلفن همراهمان میرویم تا پیامهایی که از صبح در صفحات مجازیمان به ما ارسال شده است را چک کنیم. با باز کردن اولین صفحه، پایمان را در ساحل دریای تصاویر رنگارنگ و موضوعات متنوع فضای مجازی میگذاریم. هنوز شاممان کامل گرم نشده است که ما در همان دریای بی انتها، در حال غرق شدن هستیم و به قدری در اسکرول کردن اینستاگرام گیر افتادهایم که فقط گرسنگی و بوی شام گرم شده میتواند ما را از غرق شدن نجات دهد. غذا آماده میل کردن است. از سر جای خود بلند میشویم و احساس میکنیم حتی بیشتر از قبل خسته شدهایم؛ در همین زمان است که امکان دارد از خودمان بپرسیم: (من که استراحت کردم، پس چرا بیشتر خسته شدم؟) در این گزارش میخواهیم به این سوال پر تکرار و مهم جواب بدهیم.
شاید در ابتدا با خودتان فکر کنید که دلیل خستگی این است که در طی روز بسیار کار کردهاید و یا ذهنتان از بالا و پایین کردن افکارهای مختلف خسته شده است، ولی تنها دلایل این نیست. مثلاً من در حالی که مشغول نوشتن این مطلب بودم، با افراد مختلفی صحبت و تاریخ مصاحبههایم را با دیگران هماهنگ کردم، به پیام دوستانم برای برنامه هفته آینده جواب دادم و فهمیدم فعالیتهای کلاسهای آموزشی ام را انجام ندادهام. اما میدانم تمام این خستگیها با یک استراحت بیست دقیقهای و یا حتی پانزده دقیقهای میتواند جبران شود؛ پس دقیقاً چه تفاوتی بین این استراحت با استراحت بیست دقیقهای همراه با تلفن همراه وجود دارد که بعد از آن با خستگی بیشتری مواجه میشویم؟
نام این خستگی که با حالت سرگیجه و گاهی اوقات با فراموش کردن موضوعات و البته چشم درد به سراغمان میآید و در اکثر مواقع هم، همان اندک حوصله مان را برای یک صحبت دوستانه با افراد مورد علاقه مان از ما میگیرد؛ خستگی دیجیتال است.

استفاده از سه نیرو به صورت همزمان
شاید بپرسید این خستگی دیجیتال چگونه ایجاد میشود؟ دقیقاً زمانی که شما در تمام روز جسمتان را خسته کردهاید. حالا به سراغ ذهنتان می روید و یک فرسودگی عصبی را با تعامل بسیار زیاد با تلفن همراه برای ذهنتان ایجاد میکنید؛ آن هم، با به کار بردن هم زمان سه نیروی اصلی که موجب خستگی میشود. اولین نیرو مورد استفاده، «توجه» است: در شبکههای اجتماعی دائماً بین محرکهای مختلف جابهجا میشویم، چون اعلانها مدام ما را به سوی خود میکشند (یک پست را لایک میکنید، بعد تبلیغی ظاهر میشود و توجه شما را به خود جلب میکند.) دومین نیرو «استنباط» است: ما تکههایی از داده میبینیم که کامل نیستند، پس باید این فضاهای خالی را خودمان پر کنیم. مثلاً میبینیم کسی به سفر رفته و با فکر اینکه چگونه به سفر رفته است شروع میکنیم به گمانه زنیهای متفاوت (حتماً پولدار است) یا (چقدر خوش میگذراند). این پر کردن جایهای خالی، ذهنمان را بسیار خسته میکند و آخرین نیرو «هیجان» است: وقتی احساساتمان پی در پی برانگیخته میشود فارغ از مثبت و منفی بودن آن، بسیار خسته میشویم. ما با حضور مداوم در شبکههای اجتماعی مقایسههای اجتماعی زیادی انجام میدهیم؛ به دیگران حسادت میکنیم، یا از دیدن جمع دوستانی که ما در آن نیستیم، دلگیر میشویم. به همین دلیل است که شبکههای اجتماعی به سرعت ما را خسته میکنند چون هر سه نیروی بالا را در کمترین زمان به اوج خود میرسانند.

آیا شما هم درگیر خستگی دیجیتال هستید؟
حالا از کجا بفهمیم درگیر خستگی دیجیتال شدهایم؟ این سوال یکی از مهمترین سوالهایی است که باید برای شناخت این موضوع به علائم آن دقت کنیم؛ همه چیز برایتان تکراری به نظر میرسد. گاهی اوقات رگههایی از افسردگی را در خود میبینید اما نه آن قدری که برای دیگران هم مشخص باشد؛ گاهی نیز حالتان خوب است اما باز هم نه به آن شدت که واقعاً حال خوبی داشته باشید. شاید شما هم برای مقابله با این احساسات تصمیم گرفته باشید کتاب و یا روزنامهای بخوانید، اما عمر این تمرکز چند دقیقهای کوتاه است و به سرعت بی حوصله میشوید و دوباره به سمت تلفن همراهتان باز میگردید. گاهی اوقات یک پیام را چندین بار میخوانید تا دقیقاً متوجه منظور پیام شوید یا هنگامی که صبحها پس از خوابیدن به مدت کافی بیدار میشوید، بازهم خستگی را در وجودتان احساس میکنید.
در بسیاری از مواقع روز شما با همراهی احساس اضطراب آغاز میشود؛ نه اتفاق خاصی افتاده و یا قرار است بیافتد و نه رویداد مهمی در پیش دارید. اما این احساس اضطراب شما را تا پایان روز رها نمیکند. در همین حین برای سرکوب کردن این احساس خستگی و اضطراب دوباره به سمت تلفن همراهتان می روید حتی با اینکه از نگاه کردن به صفحه روشن تلفن همراه خسته شدهاید اما گویی چاره دیگری ندارید و در همین شرایط است که میتوان گفت شما در چرخه بی انتها خستگی به دام افتادهاید.
با خواندن این علائم ممکن است با خودتان بگویید این خستگی دیجیتال شبیه به افسردگی میماند؛ نکته مهم این است که اگر خستگی دیجیتال احساس دائمی برای شما باشد و توجهی برای بهبود و رفع آن نکنید، امکان تبدیل شدن این خستگی به بیماری افسردگی بسیار زیاد است.

تولد خستگی دیجیتال
تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که چگونه خستگی دیجیتال را برای خود بوجود میآورید؟ جواب این است که دقیقاً زمانی که برای استراحت چند دقیقهای بر روی کاناپه، با خودتان تلفن همراهتان را هم میبرید، با وجود خستگی، به مغزتان این پیام را میفرستید که الان وقت خواب و استراحت نیست و در نتیجه جسم و ذهن خود را از یک استراحت کوتاه اما دلچسب محروم میکنید و علاوه بر آن یک نوع دیگری از خستگی را به ذهنتان تحمیل میکنید. نکته بسیار مهم این است که ما برای نشستن پشت میز در یک دفتر و خیره شدن به صفحه رایانه تکامل نیافتهایم، پس مغز نمیداند به خودش بگوید که خسته است و از طرفی نیز ما میتوانیم بیوقفه از خودمان کار بکشیم، اما این خستگی بهتدریج انباشته میشود، و ناگهان احساس میکنیم انگار کامیونی از روی ما رد شده است.

اگر مبتلا هستید، این بخش برای شماست
اگر تمام این مطالب برای شما آشنا است و مدتی میشود که با خستگی دیجیتال دستوپنجه نرم میکنید، نمیخواهم راهحل کلیشهای «کنار گذاشتن تلفن همراه» را برایتان تکرار کنم. در عوض، چند راه ساده اما بسیار مؤثر برای کنترل این احساس را باهم مرور میکنیم: اول از همه، به این فکر کنید که چطور میشود از این همه جابهجایی بیپایان در روز کمی کاست، منظورم فقط جابهجایی فیزیکی نیست. ما مدام از یک فضا به فضای دیگر پرت میشویم. گاهی از یک پلتفرم به پلتفرم دیگر، از زوم به اسکایپ، از تلگرام به واتساپ. هر بار باید دنبال جوابی برای پیام بگردیم، تنظیمی را تغییر دهیم، و ناخودآگاه ذهنمان خسته میشود. گاهی وسط تمرکز روی کاری، پیامی میرسد، تماسی گرفته میشود، ایمیلی باز میکنیم و ناگهان رشتهی فکریمان پاره میشود. بازگشت به آن نقطه تمرکز قبلیمان دقیقاً مثل بالا رفتن از سربالایی خسته کننده است. گاهی هم از دنیای کار به دنیای دیگری مثلاً خانه پرت میشویم؛ مشغول انجام وظیفه در محل کارمان هستیم که پیام مدرسهی فرزندمان میرسد، یا کسی تماس میگیرد. این رفتوبرگشتهای میان دنیای شخصی و کاری، خستهکنندهتر از هر چیز دیگرند. پس اگر ضروری نیست، این نوع جابه جایی را به حداقل خود برسانید.
فقط بنویس!
گاهی بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم، این است که هیچ کاری نکنیم. نه پادکستی گوش دهیم، نه به پیامی جواب بدهیم. فقط بنویسیم. هرچه در ذهنمان میچرخد، بی سانسور و بی ترتیب، روی کاغذ بیاوریم. این نوشتن شبیه بیرون کشیدن نخهای گرهخورده از ذهن است.
تلفن همراه؟ نه؛ ممنون
یک تمرین ساده دیگر این است که چند لحظه بدون تلفن همراه زندگی کنید. موقع غذا خوردن، یا وقتی با دوستی در حال حرف زدنید. گوشی را عمداً جا بگذارید. باور کنید هیچ اتفاق مهمی نمیافتد. اما در عوض، شما با تمام وجود در آن لحظه حاضر هستید. یا به جای اسکرول کردن بیپایان در فضای مجازی، دنبال یک چیز خاص بگردید. مثلاً فقط دستور پخت یک غذای جدید، همین. در این دنیای مجازی بیانتها، تمرکز روی یک چیز ساده، مثل قایق کوچکی است که شما را از غرق شدن نجات میدهد. و در آخر، بدنتان را فراموش نکنید. حداقل پانزده دقیقه در روز حرکت کنید؛ آشپزی کنید، نرمش کنید، چیزی خلق کنید حتی اگر فقط نقاشی سادهای با مداد رنگی باشد. خلق کردن، بهترین راه بازگشت به زندگی است.
این یک حقیقت است که ما نمیتوانیم تکنولوژی را از زندگی حذف کنیم، اما میتوانیم یاد بگیریم چگونه با آن صلح کنیم بهجای اینکه با آن بجنگیم و انرژی خود را در این درگیری از دست بدهیم و یا حتی مغلوب آن شویم، میشود از آن برای رشد و یادگیری خود استفاده کرد. فقط کافی است کمی آگاهتر زندگی کنیم.