مهمترین بخش های مصاحبه کاظم احمد زاده با تسنیم در ادامه می آید: قبلاً جوانی بود که فکر کنم کارش هم به ناکجاآباد رسید، یک بار او را به برنامه ماه عسل آوردند. یک جوان شاید 23ساله که بازیگر هم بود و از آن جهت که قبل از ماه رمضان سریالش مورد توجه قرار گرفته بود، او را به شبکه سوم آوردند و مجری ماه عسل، بعد کسی را گذاشتند تا با او مصاحبه کند که سن پدربزرگ او را داشت، یعنی من قسم میخورم که نوه آن آقا که از او مصاحبه شده بود از خود مجری بزرگتر بود، شما الآن به درایت و تدبر کسی که او را مجری برنامه کرده بود شک میکنید یا آن جوان؟ آن مجری که گناهی ندارد.بنده خودم را مجری نمیدانم اما حرفهای زیادی درباره اجرا دارم. قسم میخورم که این سخن من از تواضع نیست اما بدون شک میگویم که مجری چیزی که آقایان فکر میکنند نیست. بهنظر شما الآن هرکسی که چوبی دستش بگیرد و آن را تکان دهد رهبر ارکستر است؟ یا کسی که لباس تنش کند، هدفون در گوش خود بگذارد و پشت فانتوم بنشیند خلبان است؟ نه، پس قطعاً هرکسی هم که میکروفن دستش بگیرد مجری نیست، گزارشگر نیست، گزارشگر کسی است که برود و جوابش را بگیرد، آنقدر طرف را بهچالش بکشد که آن چیزی را که میخواهد از او بیرون بکشد، مجری کسی است که وقتی مینشیند بتواند بحث را بگرداند و بهاصطلاح سوار بحث باشد، من هیچگاه مجری ورزشی نخواهم بود، هیچوقت مجری بهداشتی نخواهم بود، حتی هیچ زمانی مجری برنامه سیاسی نخواهم بود چون در همه این زمینهها تخصص ندارم اما در کار خودم حرف برای گفتن دارم و در واقع میتوانم بگویم که در کار خودم چیزهایی بلد هستم.
چند روز پیش بازیگری در تلویزیون که خیلی به او علاقهمند هستم در برنامه حرفهای عجیب و خارج از عرفی میزد. مقصر این بازیگر نیست، در حدی مقصر است که به او بگویی "کاری که تخصصش را نداری انجام نده" ولی کسی که او را آورده مقصر اصلی است. اصلاً این کار صاحب ندارد، استانداردی ندارد، ما هیچ استانداردی نداریم.
- یکی از چهرههایی که من واقعاً شیفته او هستم آقای شهاب حسینی است. او قبلاً مجری بوده ولی در حرفه مجریگری هنوز وارد نشده بود، مجریگری یعنی زندگی کردن. من میگویم اگر بازیگری که در جایگاه بازیگری هم عالی بود بهسراغ مجریگری آمد، با تمام ارادتی که به آنها دارم، باید بگویم که آنان مجری نیستند و تنها نقش مجری را بازی میکنند، یک بازیگر کاراکترهای مختلفی را بازی میکند، پزشک میشود، خلبان میشود و... الآن هم نقش مجری را بازی میکند اما واقعاً مجری نیست، خب، حالا این جنایت در حق مخاطب را چهکسی انجام میدهد؟ زیرا مخاطب محکوم است که نگاه کند.منظورم این نیست که اجرا را به من بسپار، یا اینکه این فرد جای من را تنگ کرده باشد، اصلاً من هیچوقت نمیتوانم به آن شکل اجرا کنم، آنقدر در این دنیا خدا جایگاه قرار داده که هیچکس نمیتواند جای من را بگیرد. من هم نمیتوانم جای کسی را بگیرم پس از آمدن یک بازیگر یا مجری نه دردم میآید، نه میگویم چرا آمده، من میگویم؛ چرا این کار صاحب ندارد؟!
- تنها جایی که جای خودش خوب نشسته عادل فردوسیپور است. آقای خیابانی، رضا جاودانی، همه در جای خودشان استاد هستند، حالا اگر بخواهید استانداردها را در نظر بگیرید مثلاً استانداردهای آقای فردوسیپور و یا هر مجری دیگری را در نظر بگیرید، مجری باید به دوربین نگاه کند، زیرا اجرا قانون دارد. نمیشود که شما هم با مخاطب صحبت کنی و هم با فردی پشت سرت، استاندارد اجرا این است که با مخاطب حرف بزنی با پشت سر چهکار دارید؟
- منِ احمدزاده شاید خیلی وقتها اجرایم استاندارد نباشد یا تند تند حرف بزنم یا کلمات را بخورم. برای همین میگویم فردوسیپور استثناء است. در اجرای فردوسیپور تایم بگیرید در کل پلاتوی دهدقیقهای یک دقیقه هم مردم را نگاه نمیکند، پس چرا برنامهاش میگیرد؟ چون کار دست کاردان افتاده، چون تک تک سلولهای فردوسیپور فوتبال است برای همین برنامهاش میگیرد.
من در برنامهای با فردوسیپور شوخی کردم گفتم که "دیوید بکهام رفته ازدواج کند خانواده عروس از شما تحقیقات کردند؟"، منظورم این بود که تو آنقدر اطلاعات داری. عادل فردوسیپور صبح تا شب با فوتبال است قد، دور کمر، همه چیز فوتبالیستها را میداند. چهکسی گفته این استاندارد اجراست اما صحبتی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. وقتی میگوید "عجب گلی زد" با تمام وجودش میگوید. وقتی آقای خیابانی و دیگر مجریان ورزشی گزارش میکنند هم همین گونه هستند اما چرا بهقول شما یکی میشود سلبریتی؟ باید در هر عرصه آدم پیدا کرد.
- مخاطب ما بسیار هوشمند است بنابراین اجرا خیلی سخت شده. یک روز واقعاً میشد با یک بازی و یا با یک کلامی مخاطب را گول زد ولی الآن آنقدر مخاطب هوشمند شده که همه چیز را میفهمد. دکوپاژ را میفهمد، میزانسن و حرکت را میفهمد. پس خیلی برای مخاطب برنامه اجرا کردن سخت شده است، بنابراین کار هر کسی نیست، بیاید کار خودش را انجام بدهد.
- باید مسئولین تلویزیون به من بگویند، "شما بیست سال پیش جشن رمضان را راه انداختی و سالی آنقدر هزینه شده، چند ده میلیارد برایت خرج کردیم تا شدی احمدزاده، یعنی چه که برای اجرا نمیآیم؟"، اما اصلاً چنین چیزی وجود ندارد. میگویی "نمیخواهم برای اجرا بیایم"، میگویند: "نیا". من میخواهم بگویم که این متولی نیست.
- من خودم با برنامه نود بسیار مشکل دارم اما آن را رانت نمیگویم. من میگویم روی اصولش باشد. الآن در دنیا طرف سی و پنج سال دارد برنامه اجرا میکند، اما عرضه دارد ستاره و سلبریتی میسازد و از آن استفاده میکند. ما اینجا سلبریتی میسازیم بعد او را ذبح میکنیم. چند ده میلیارد باید خرج کنی تا یک شجاعیمهر دیگر بسازی. چند ده میلیارد تومان باید خرج کنی تا یک محسن روشنپژوه بسازی. چند ده میلیارد تومان باید خرج کنی تا یک حسن سلطانی بسازی. در تمامی عرصههای مختلف این سرمایهسوزی است. من میگویم "اگر میخواهد آسیبی هم به شجاعیمهر برسد تو باید سینه سپر کنی و بگویی که خرج کردم، پول دادم حالا تو میخواهی زیرش بزنی".
-ما مجری داریم که بازیگر است و در یک روز 25 میلیون تومان میگیرد و حالا دو تا یا سه تا ضبط میکند. اینکه میگویم معمولی است یعنی تازه سلبریتی آنچنانی هم نیست اما به یک مجری بزرگ چقدر میدهند، مجریای که برنامه زنده هم اجرا میکند، برنامه زنده هم آنقدر از انسان انرژی میگیرد که وقتی تمام میشود انگار دوتا کامیون آجر خالی کردهای، برای یک مجری معمولی خیلی بخواهند پول بدهند دویست تومان سیصد تومان نهایتاً پانصد تومان است.- وظیفه توی مدیر، ساختن مجری است. چند تا مجری کودک تا به حال ساختید؟ چندتا مجری معارف ساختید؟ چندتا مجری اجتماعی پرورش دادهاید که مردم از آنها حرف بپذیرند و باورشان کنند. عموپورنگ و عموهای فیتیلهای را باور دارند اما شما سی و هفت سال انقلاب را در نظر بگیرید چقدر مجری کودک تربیت کردهایم؟ الآن عموهای فیتیلهایها هرکدام پنجاه سالشان شده تا کی باید لباس بچهگانه بپوشند یا مثلاً عموپورنگ یا عمو مهربان.
- وقتی فردی در ورزش دغدغه دارد و همه چیزش ورزش میشود او طبیعتاً موفقتر است، مثلا من دغدغههای خانوادگی دارم، د غدغههای اجتماعی دارم، من و خانوادهام معروف هستیم به دغدغههای مرتبط با محیط زیست، مثلاً من دیشب رفتم خرید، مغازهدار میداند که من نایلون استفاده نمیکنم، خریدم را با دست میگیرم و یا از خانه کیسه میبرم. میخواهم بگویم دغدغهام جزء زندگی من شده است، بنابراین چنین موضوعی برای من اهمیت دارد لذا اگر راجع به آن هم حرفی بزنم و یا برنامهای اجرا کنم به دل دیگران خواهد نشست و آن را میپذیرند. من میگویم افرادی که دغدغهمند این موضوعات هستند راجع به این موضوعات هم بسازند.
- 38 سال است مملکت دست ماست، آموزش و پرورش دست ماست، علوم تربیتی داریم، رسانه دست ماست همه چیز دست ماست. تلویزیون را روشن میکنیم روانشناس است. خاموش میکنیم روانشناس است. روانشناس و جامعهشناس میتوانند جامعه را درست کنند بهشرطی که استفاده درست از این جامعهشناس شود، جامعهشناس باید پشت من برنامهساز باشد، باید همه پلیبکهای من را تست کند، او سؤال به من بدهد و اتاق فکر من باشد، نه اینکه من بنشینم خودم فکر کنم. بهنظرم جامعهشناس نباید جلو باشد بلکه باید پشت من قرار بگیرد، در برنامه معارفی هم باید همین طوری باشد معمولاً دو روحانی دینشناس باید پشت سر من باشند.
- من از اشخاص دوگانهسوز هستم، هیچ کس نمیداند من پرسپولیسی هستم یا استقلالی یا چپی هستم و یا راستی، اینها ربطی به کاری که میکنم ندارد، من کار خودم را انجام میدهم و برای کسی نسخه نمیپیچم. محال است که من برنامه بروم و کسی بالای سرم نباشد. الآن که شش نفر حواسشان به من هست این گونه است، اگر نباشند که همه برنامهها را نابود میکنم.
- به هر حال نباید به اینجا میرسیدیم که این آمار طلاقمان باشد. الآن یک طرح برنامه هست از سال 1390 آخر 90 تمامش کردم هنوز نتوانستم آن را بسازم، موقعیتش را ندیدم، دغدغههایم در این طرح است و من هفت سال است با این دغدغهها میخوابم و بیدار میشوم. شب ساعت یک خوابیدم، پنج صبح از فکر و خیال این طرح ــ که نه به بار است و نه به دار ـت بیدار شدم. هفت سال است در این کیف دارد خاک میخورد و طرحی هم نیست که قابلیت کاسهبشقاب را داشته باشد یعنی اسپانسر برایش پیدا کنیم، زشت است که اسپانسر بگیریم که ستاره مربع با این تراکنش.