استاد دانشگاه زندگی خود را به بداخلاقی اش باخت/شوهر:314سکه و نصف خانه و ماشینم را به او می دهم

کد خبر: ۵۷۵۹
تاریخ انتشار:۰۴ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۵ - 25 August 2016
ایران نوشت:اسمش «نسترن» بود. زنی 38 ساله، تحصیلکرده و مدرس دانشگاه. وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده ایستاد، بارها اعلام کرد همسرش را دوست دارد. اشک ریخت و التماس کرد. اما شوهرش«نادر»؛ مصمم بود که از قطار زندگی مشترک پیاده شود. انگار در خم یک پیچ تند دستگیره ترمز را ناگهان کشیده بود.


آنها درست 6 سال و 10 ماه پیش پای ورقه‌های عقدنامه را امضا کرده بودند. هر دو تحصیلات عالیه داشتند و در یک همایش علمی همدیگر را دیده بودند. نادر پرسیده بود: «چرا اسم شما را نسترن گذاشتند؟» و در جواب شنیده بود «گل نسترن، یعنی آرزو و همدلی» و نادر همانجا قول داده بود اگرنسترن به درخواست ازدواجش جواب مثبت دهد، به تمامی آرزوهایش جامه عمل بپوشاند.

آن روز نخستین بار بود که نادر به شعبه 276 دادگاه خانواده مجتمع ونک آمده بود. اما نسترن هفته قبل هم آمده بود، زمانی که به جای همسرش با وکیل او روبه‌رو شده بود. به هر حال قاضی «غلامرضا احمدی» خواسته بود نادر شخصاً در دادگاه حاضر شود.
او مدیرعامل یک شرکت محصولات شیمی بود. مردی 42 ساله که بر خلاف معمول اغلب مدیران کت و شلوار بر تن نداشت و ترجیح داده بود با شلوار کتان و پیراهن بلند و کفش ورزشی به دادگاه بیاید. مردی بود با قامت متوسط، چهره‌ای معمولی و سکوتی سنگین که در صورتش به چشم می‌خورد. خیلی شمرده حرف می‌زد، اما در صدایش قدری اضطراب حس می‌شد.نسترن در خانواده‌ای متوسط بزرگ شده بود. مانتو و روسری تیره‌ای بر تن داشت و بر خلاف معمول مثل استادان دانشگاه عینک به چشم نداشت.
قاضی احمدی ابتدا به مرد گفت درباره دادخواستش مبنی بر «عدم تفاهم در زندگی مشترک و مقدور نبودن ادامه زندگی مشترک» توضیح دهد.
نادر پاسخ داد:«جناب قاضی، موضوع کاملاً واضح است. وکیلم هم هفته گذشته به شما توضیح دادند.»قاضی که انتظار داشت مرد توضیح بیشتری دهد، گفت:«معمولاً بیشتر متقاضیان طلاق به این موضوع اشاره می‌کنند، اما گویا همسر شما موافق خواسته شما نیست. پس لطفاً دقیق‌تر توضیح بدهید.»
 نادر صدایش را صاف کرد و ادامه داد:«آقای قاضی؛ در ماه‌های اول ازدواج خیال می‌کردم بهترین انتخاب را داشته ام، اما بتدریج به این باور رسیدم که ایشان به درد زندگی مشترک نمی‌خورند. شاید خصوصیات خوبی هم داشته باشند، اما من تحمل توهین‌ها و تحقیرهای همسرم را ندارم، ضمن اینکه درتمام این هفت سال زندگی مشترک بارها از انتخاب خودم پشیمان شده ام...»
زن حرف همسرش را قطع کرد و گفت:«من گاهی عصبانی بوده‌ام و چیزی گفته ام. اما بعد پشیمان شده‌ام و معذرت خواسته‌ام. غیر از این است؟»
مرد بلافاصله پاسخ داد:«بله معذرت خواهی کرده ای. اما چرا از اول بی‌دلیل و با دلیل توهین می‌کنی که بعدش بخواهی معذرت خواهی کنی؟ مثلاً شما استاد دانشگاه هستی. خانم عزیز؛ گاهی یک کلمه حرف بی‌مورد ممکن است در زندگی و آبروی یک نفر تأثیر زیادی داشته باشد.»
مرد همان‌طور که رویش را از نسترن برگرداند، گفت:«آقای قاضی، من از زخم زبان‌ها و تحقیرهای ایشان خسته شده ام. بارها عصبی شده ام، اما یکبار هم به ایشان توهین نکرده ام. حتی یک بار از دست رفتارهای همسرم خودکشی کرده ام.»
زن دوباره وسط حرف همسرش پرید و گفت:«من هم خودکشی کرده ام. می‌خواستم در احساس تو شریک شوم. اما تو هرگز مرا درک نکردی...»
همان موقع قاضی احمدی، حرف زن و شوهر را قطع کرد و آنها را به آرامش دعوت کرد. چند جمله‌ای در نکوهش خودکشی گفت و از آنها دعوت کرد ضمن گذشت و صبوری، به یک مشاور خانواده یا روانشناس مراجعه کنند.
او معتقد بود این دلایل ارزش به هم زدن یک زندگی مشترک آن هم برای زوج تحصیلکرده و موفق را ندارد. اما نادر تأکید کرد که هرگز پایش را به مطب هیچ روانشناسی نخواهد گذاشت. زن از او خواست حداقل به مشاور خانواده مراجعه کنند. باز هم مرد به طلاق اصرار کرد و گفت تصمیمش را گرفته است. زن طوری که همسرش نشنود به قاضی گفت: «شوهرم خیلی لجباز است، تو را به خدا اگر می‌شود او را از تصمیمش منصرف کنید.»
 قاضی احمدی سعی کرد مرد را از تصمیمش منصرف کند. حتی وکیل مرد هم تمایلی برای متارکه این زوج نداشت، اما حرف نادر یکی بود. در نهایت قاضی به مرد گفت: «از آنجا که شما دادخواست طلاق داده اید همه حق و حقوق قانونی همسرتان از جمله مهریه 314 سکه‌ای، اجرت المثل ایام زندگی، نفقه مدت عده و نیمی از اموالتان را باید بپردازید. آیا قادر به پرداخت آن هستید؟»
 نادر بلند گفت:«بله» و این بله، انگار مثل پتکی بر سر نسترن فرود آمد. لحظاتی بعد بغضش ترکید و صدای هق هق گریه‌اش اتاق دادگاه را پر کرد. بسرعت سمت همسرش رفت، دستش را گرفت وآن را بوسید. زانو زد و به پایش افتاد، حتی دست به داخل کیفش برد و بسته کادو پیچی را بیرون آورد و به همه نشان داد. بعد در همان حالت بغض و اشک به حاضران گفت: «خیال می‌کردم می‌خواهد مرا بترساند. خودم را آماده کرده بودم هر چه گفت گوش کنم. این هدیه را هم برایش خریده بودم تا یادم نرود او تنها تکیه گاه من در این زندگی است...»
نسترن از تنهایی می‌ترسید و از جدایی واهمه داشت. در قاموس خانواده آنها جایی برای طلاق تعریف نشده بود. باورش نمی‌شد. از روزی که نادر دادخواست را از دفاتر پیشخوان ارسال کرده حتی 50 روز هم نمی‌گذرد و حالا باید مهر طلاق را بر شناسنامه‌اش ثبت کند. او قادر به مادرشدن نبود و بر خلاف گذشته دیگر غصه بچه دار نشدن را هم نمی‌خورد. خوشحال بود که کودکی ندارند که در میان این دو راهی بلاتکلیف مانده باشد. پس با دیدن اصرارهای همسرش همان لحظه تصمیم گرفت کار را تمام کند.
قاضی با وکیل مرد صحبت کرد. مایملک نادر سه دانگ از خانه مشترکشان در غرب تهران بود و یک خودروی شاسی بلند خارجی.
بنابراین مقرر شد در صورتی که در مرحله معرفی داور نتوانستند به ادامه زندگی مشترک متقاعد شوند، مرد بابت مهریه و باقی مطالبات سه دانگ خانه و ماشین را به نام زن انتقال دهد و...
دقایقی از ختم جلسه گذشته بود. نادر رفته، اما نسترن ساکت نشسته بود و به بسته کادوپیچ نگاه می‌کرد. او خوب می‌دانست گل نسترن به معنای آرزو و همدلی است، افسوس می‌خورد که آرزوهایشان بر باد رفته و لجبازی جای همدلی را گرفته بود.

 

برچسب ها: طلاق ، حوادث ، روز پلاس
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

بن گویر، وزیر امنیت ملی اسرائیل بر اثر سانحه رانندگی مجروح شد

قانون مالیات بر عایدی سرمایه تغییرات گسترده ای داشته و صرفا اصلاح ایرادات شورای نگهبان نبوده/ این قانون برای کسانی است که می‌خواهند قدرت خریدشان را حفظ کنند

ستاره استقلال مشاور املاک خانه شد!

کارت بانکی ۶ بانک حذف می‌شود

علائم جسمانی انواع اضطراب‌/ اضطراب اجتماعی چیست؟

الحوثی: رژیم صهیونیستی بیمارستان‌های غزه را به گور‌های دسته‌جمعی تبدیل کرده است

دستور جمع‌آوری یک مکمل تقویتی رشد مو از سطح بازار

موضع جدید عربستان در رابطه با جنگ اسرائیل و غزه

۲۴میلیارد دلار دولتی برای ۱۰۰وارد کننده عمده/ رانت ۴میلیارد دلاری مونتاژکاران خودرو چینی/ اختصاص ۷۰۰میلیون دلار به داریا همراه واردکننده تلفن همراه از چین/ بانک مرکزی تامین ارز را انجام داد، چرا قیمت ها ثابت نمی ماند؟ + لیست

پایان دوران مدارا با قاره سبز/ اروپاییان خواستار بازگشت یکطرفه و کامل ایران به توافق هسته‌ای هستند!

چرا فرانسه از فهرست ۱۰ اقتصاد برتر جهان حذف می‌شود؟

۹ محصول ایران خودرو ارزان شدند

محمدصادقی بازیگر فراری: تعریف جنسیتی مشخصی ندارم/ بدونِ هویتِ جنسی

آیا حاضرید آیفون را ارزان‌تر بخرید، ولی با بدنه پلاستیکی؟

بن گویر، وزیر امنیت ملی اسرائیل بر اثر سانحه رانندگی مجروح شد

زمانی برای تسویه حساب های قدیمی با اردن

مالکان استقلال و پرسپولیس مشخص شدند

چرایی افزایش تعرفه اینترنت و مهم ترین تعهد اپراتورهای ارتباطی

عربستان خواستار تصویب قطعنامه ای علیه اسرائیل در شورای امنیت شد

وقتی مزخرفات کارشناس اسرائیلی درباره ایران و ربع پهلوی تحلیلگر آمریکایی را به قهقهه و واکنش واداشت!

واکنش وزیر ارتباطات به محدودیت‌های جدید اینترنت

عاملان حمله تروریستی چابهار از افسران سرویس های آمریکایی و اسرائیلی ها جدا نیستند/ کشوری که تروریست‌ها از خاک آن حمله را آعاز کردند باید پاسخگو باشد

واکنش صدر اعظم آلمان بر پاسخ احتمالی رژیم صهیونیستی به ایران

دلیل علمی تغییر ناگهانی احساسمان به یک فرد در ابتدای رابطه؛ از جذابیت اولیه تا انزجار

راهکار تقویت ذهن کودکان؛ والدین چه نقشی دارند؟

هوش هیجانی چیست و چه اهمیتی دارد؟ مولفه ها، نشانه ها و تقویت EQ

موضع‌گیری درخصوص آیفون‌ ممنوعه و سکوت درباره موبایل مسافری

جا زدن پل‌های شناور به جای سامانه پدافندی/ احمق و احمق‌تر! / دروغ شاخدار به روایت تصویر

نقد و سیاست