مرگ هولناک عروس ۱۲ ساله سیستانی هنگام زایمان

ساره نمی‌داند از جاسک تا سرتیتکن چند کیلومتر است، اما دختر‌های باردار دوازده سیزده ساله‌ای می‌شناسد که وقت به دنیا آوردن بچه‌هایشان در این جاده جان داده‌اند و جسدشان از میانه راه به سرتیتکن بازگشته. اینجا به مامای محلی مادران سیزده ساله و چهارده ساله، «دایه» می‌گویند. ابزارشان یک تشت آب ولرم است که از چشمه بالای روستا می‌آورند، یک پارچه تمیز و کمی داروی گیاهی.
کد خبر: ۱۱۳۷۸۴
تاریخ انتشار:۱۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۱:۰۱ - 09 March 2019
به گزارش روزپلاس؛ ساره نمی‌داند از جاسک تا سرتیتکن چند کیلومتر است، اما دختر‌های باردار دوازده سیزده ساله‌ای می‌شناسد که وقت به دنیا آوردن بچه‌هایشان در این جاده جان داده‌اند و جسدشان از میانه راه به سرتیتکن بازگشته. اینجا به مامای محلی مادران سیزده ساله و چهارده ساله، «دایه» می‌گویند. ابزارشان یک تشت آب ولرم است که از چشمه بالای روستا می‌آورند، یک پارچه تمیز و کمی داروی گیاهی.


ساره از «کیتاخ» می‌گوید؛ دختربچه ۱۲ ساله‌ای که همین چند وقت پیش در اولین ساعت‌های صبح درد زایمانش گرفت و دایه نتوانست نوزادش را به دنیا بیاورد. در سرتیتکن آنتن موبایل و تلفن که هیچ حتی برق و آب و گاز هم نیست. باید ۵ ساعت پیاده راه بروند تا برسند به جاسک. اما مگر جاسک چه امکاناتی دارد؟ کیتاخ و کودکش نزدیکی‌های ظهر روی قاطر جان دادند. مزارش یک تکه سنگ است در بیابانی که نامش را «قبرستان» گذاشته‌اند. شوهر کیتاخ ۱۲ سال از خودش بزرگتر بود و این دومین ازدواجش بود. بعد از مرگ کیتاخ به بشاگرد رفت و دوباره آنجا یک دختر ۱۴ ساله را عقد کرد. عقدی که مانند کیتاخ هیچ وقت در دفترخانه‌های رسمی ثبت نشد.

روستای سرتیتکن ۱۷ خانوار جمعیت دارد و نزدیک مرز سیستان و بلوچستان است. اینجا دختر‌ها را زود شوهر می‌دهند. مرد‌ها ماهی چند بار برای خرید مایحتاج خانه به جاسک می‌روند و با اندک پولشان کنسرو‌های تن ماهی و لوبیا و چای می‌خرند. زن‌ها هر روز یک کنسرو لوبیا را با یک کنسرو تن ماهی مخلوط می‌کنند و با نانی که خودشان پخته‌اند، می‌خورند و این تمام وعده غذایی آن‌ها در یک روز است. راهی که از جاسک به سرتیتکن و روستا‌های اطراف می‌رود چنان صعب‌العبور است که تنها با وانت یا ماشین‌های شاسی بلند می‌شود آن را طی کرد. در طول مسیر حتی یک تابلو هم نیست.

روستای تیتکن از دور به بیابانی می‌ماند که در آن کپر‌های حصیری مثل قارچی کدر بیرون زده‌اند. آفتاب تازه بالا آمده و اهالی دارند از خواب بیدار می‌شوند.

کپر‌ها با پایه‌هایی از چوب‌های نازک و حصیر ساخته شده. چند قدم آن طرف‌تر یک اتاقک با بلوک سیمانی درست کرده‌اند که از آفتابه مقابلش، معلوم است سرویس بهداشتی است. خدیجه و یعقوب جلوی در ایستاده‌اند. سوز می‌آید.

عبدالعزیز سلام می‌کند و داخل کپر می‌رود. ساره تند تند در گودی وسط کپر که شبیه تنور است، آتش روشن می‌کند تا نان بپزد. دود همه جا را فرا می‌گیرد و دیگر چشم، چشم را نمی‌بیند. بچه‌ها ۱۰ نفری کنار هم نشسته‌اند و میهمان‌ها را تماشا می‌کنند. با بلند شدن دود همگی در تاریکی با صدای بلند سرفه می‌کنند و اشک از چشم‌شان روان می‌شود. گرمای آتش میان سرمای کپر می‌دود. آرام آرام شعله‌ای جان می‌گیرد و فضای تاریک کپر را روشن می‌کند. دختر‌ها لباس‌های رنگی بلوچی و پسر‌ها پیراهن‌های بلند با شلوار‌های گشاد همرنگ پوشیده‌اند. در تاریکی نور آتش از پایین به‌صورت بچه‌ها می‌تابد. چشم‌های سبزرنگ ساره از دور می‌درخشد. خمیر نان را ورز می‌دهد و بچه‌هایش را تماشا می‌کند. قرار است دختر ۱۳ ساله‌اش ماهکان را شوهر دهند. ماهکان نقاب قرمز به‌صورت زده و طوری پشت بچه‌ها قایم شده که کسی صورتش را نبیند. ماهکان و خدیجه از همان اول اجازه درس خواندن نداشتند، چون پدرشان نمی‌خواست. مژه‌های بلند و سیاه ماهکان از پشت نقاب تند تند به هم می‌خورد و چشم‌های میشی‌اش اطراف را تماشا می‌کند. مریم ۱۰ سال دارد: «ما اینجا تا کلاس ششم درس می‌خوانیم. برای بقیه‌اش باید برویم جاسک. هیچ ماشینی هم نیست که ببرد. پسر‌ها هم می‌روند شهر کارگری.»

مریم شیری را که از گوسفند دوشیده روی چای فلاسک می‌ریزد و محکم تکانش می‌دهد تا شیرچای - نوشیدنی معروف این حوالی- درست کند. مگسی سمج داخل یکی از استکان‌ها می‌افتد و مریم آن را بیرون می‌آورد و لیوان‌های شیرچای را تعارف می‌کند. ملامحمد یکی از مردان ده وارد کپر می‌شود و می‌گوید: «بچه‌های ما برای درس خواندن باید به «لیردفیا گابریگ» بروند و اگر بخواهند بیشتر ادامه دهند باید بروند جاسک که نمی‌شود. دختر‌ها که در خانه می‌مانند و ازدواج می‌کنند. من اجازه ندادم دخترم مدرسه برود، ۱۳ سالگی شوهرش دادم. ما پول نداریم برایشان ماشین بگیریم. برای بردن مریض از اینجا تا جاسک از ما ۲۰۰ هزار تومان کرایه می‌گیرند آنوقت من چطور هر روز این پول را بدهم که پسر‌ها بروند مدرسه برگردند؟»

اهالی سرتیتکن آب آشامیدنی ندارند، عبدالعزیز یک شیلنگ آب پای چشمه‌ای که از کوه می‌آید وصل کرده و گاهی از آنجا آب می‌گیرند که بعضی مواقع آلوده است و بچه‌ها اسهال و تهوع می‌گیرند یا روده‌هایشان عفونت می‌کند. ساره فریاد می‌زند بچه‌هایش دست به غذا‌های بیرون از کپر نزنند. نان‌ها را که به آن «تین» می‌گویند روی هم می‌گذارد و به کپر دیگری که به آن «پیش» می‌گویند، می‌برد. خوابیدن در این کپر وقتی باران می‌آید غیرممکن است. در روز‌های گرم تابستان هم چند درجه از آفتاب داغ بیابان خنک‌تر است.

مریم می‌گوید اینجا رختخواب‌ها و بقچه‌های لباسشان را می‌گذارند و بعد از شستن تنشان در لگن و زیر آفتاب، برای پوشیدن لباس به کپر می‌آیند. رئوف پدر مرتضی و مریم می‌گوید: «زن‌ها و دختر‌ها زمستان و تابستان توی بیابان خودشان را می‌شویند.» مریم دوباره تکه‌ای از شالش را به دندان می‌گیرد و دور می‌شود. هرچه می‌پرسیم چیزی نمی‌گوید. می‌دود تا گالن‌های آب را روی الاغ بگذارد. عبدالعزیز و بقیه مرد‌های ده سر اینکه چه کسی افسار الاغ‌ها را بگیرد و برای آوردن آب پیشقدم شود باهم جروبحث می‌کنند که ناگهان داوود شش ساله افسار سه الاغ را می‌گیرد و راهی چشمه می‌شود. مرد‌ها میان دعوا و جروبحث حتی متوجه رفتن داوود و الاغ‌ها هم نمی‌شوند. ساره به داوود اشاره می‌کند و می‌گوید: «این آب آلوده است. بچه‌ها اسهال می‌شوند و دکتر رفتن هم اینجا سخت است.»

نزدیک ظهر هوا گرم‌تر می‌شود. وسط ظهر زمستان انگار از آسمان آتش می‌بارد. بچه‌ها راه مدرسه را که روی تپه بالای روستاست پیش می‌گیرند. یک کانکس کوچک که قسمتی از سقف آن را باد برده است و تخته هم ندارد. چهار نیمکت هم در انتهای کانکس گذاشته‌اند. گرما اجازه نفس کشیدن نمی‌دهد. هارون ۹ ساله است و از بقیه بچه‌ها ساکت‌تر. اسم بازی که می‌آید مات و مبهوت اطراف را تماشا می‌کند و چیزی نمی‌گوید. مدرسه معلمی ندارد بچه‌ها همین طوری دور هم جمع می‌شوند، اما بازی هم آن طور که در ذهن من است، انگار برایشان معنا و مفهومی ندارد. ماهکان هم همراه بچه‌ها به مدرسه بی‌معلم آمده و بی‌آنکه حرفی بزند انتهای کلاس نشسته است. معلم تنها سه روز در هفته می‌تواند از میناب به سرتیتکن بیاید؛ اگر بتواند. از آن‌ها می‌خواهم از آرزوهای‌شان حرف بزنند. آرزوی بزرگ‌شان این است که یخ داشته باشند.

با خودم فکر می‌کنم چه چیزی در این زندگی می‌تواند پدران و مادران را از ازدواج دختربچه‌های‌شان منصرف کند و دختران با چه بهانه.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

آینده هویت اسلامی عربستان در سایه اصلاحات سکولار

برگزاری مراسم «قهرمان ملی»/ رونمایی از تقریظ رهبر انقلاب

عراقچی: حرکت سه کشور اروپایی در شورای حکام به پیچیده‌تر شدن موضوع خواهد انجامید/بررسی آخرین تحولات مربوط به مذاکرات هسته‌ای

ایفون‌های فعال رجیستر نمی‌شوند!/ تصمیم وزارت صمت به ضرر دولت و مردم!

بانک ملت هک نشده است/ تنها همراه بانک ملت در حال به روزرسانی است

۲۲ شهید و مفقود در بمباران یک خانه مسکونی/ تله مرگ‌بار حزب‌الله در مسیر نظامیان اسرائیلی

سازمان لیگ قیمت بلیت‌ها را اعلام کرد؛ نرخ براساس ورزشگاه+نامه

قهرمان دهه هفتادی/ جوان‌ترین شهید مدافع حرم که بود؟

میدان حرف آخر را می‌زند/ پاسخ ما هدف قرار دادن قلب تل‌آویو خواهد بود

پزشکیان: ایران بر روابط گسترده‌تر و عمیق‌تر با کشور دوست و همسایه قطر تأکید دارد/ نخست وزیر قطر: همواره برای ایران یک همپیمان قوی و مورد اعتماد خواهیم بود

درباره دوگانه تیم ملی فوتبال-صداوسیما/ کدام طرف درست می‌گوید؟

تلویزیون از رختکن تیم ملی خبر ندارد

"مثل نهنگ " و بحران‌ شناختی خاموش بعد از مادری

۲ سریال‌ خشن مجوز نگرفتند!/ واکنش‌ها به خشونت در نمایش‌خانگی

آن روی سکه ترامپ در فناوری/ از متضرر شدن اپل تا شانس هوش مصنوعی

وقتی موسیقی آقای آهنگساز وزن «طلا و مس» را بیشتر کرد

چگونگی رجیستر گوشی‌های آیفون‌ هنوز تعیین تکلیف نشده!/ آیفون کماکان قطعه!

کُمیت لنگ «بازار کتاب» دو سال پس از رونمایی

دل غریب من از گردش زمانه گرفت/ به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت

صهیونیست‌های یهودی با این وحشی‌گری منجی را از خود می‌دانند

واکنش‌ها به ویدئوی جنجالی «صبحانه ایرانی» درباره قیصر

جریان سینمای زیرزمینی از ابتدا تاکنون/ چالش‌ها و راهکارها

ایران و سفر گروسی به تهران؛ مثبت در تعامل، قاطع در تقابل

نهاد کتابخانه‌‌های عمومی و سهمی قلیل از بودجه

شاعری که نگهبان بانک است/بی‌پولی بود که شاعر شدم!

ایران خودرو پاسخ داد/ قیمت جدید خودرو از چه زمانی اعمال می شود؟

همکاری‌ ایران با آژانس منوط به انجام تعهدات طرف مقابل است/ مسیر همکاری‌ ایران و آژانس در یکسال آینده را روشن کردیم

عملیات حنظله/ بزرگترین هک تاریخ موجودیت رژیم صهیونیستی

دانشگاه‌ها زیر ذره بین آخرین رتبه بندی تایمز/ تعداد حضور افزایشی؛ رتبه برخی کاهشی

ماجرای برهنگی یک زن در‌ محیط دانشگاه چیست؟ فشار روانی پس از متارکه

«اخلاق» باید یکی از ملاک‌های اصلی دختران و پسران برای ازدواج باشد/اهمیت خلقیات در ازدواج

داروهای لاغری اعتیادآور/ فروش در آرایشگاه‌های زنانه

بیماری‌های خطرناک در کمین افراد چاق/ از افسردگی تا سرطان‌ها

علائم افسردگی در نوجوانان/ ارتباط کاهش اعتقادات مذهبی و نا امیدی

عزل مدیران ارشد مبارزه با پولشویی سه بانک کشور

چرا انتخابات آمریکا بر اقتصاد ایران تاثیر عمده ندارد؟/ نگرانی جایز نیست

سوءاستفاده از بیماری یا بی شرمی رسانه ای

سفیر ایران: قدرت پدافند هوایی ایران در چین ترند شد

آغاز ضرب سکه با تاریخ سال بعد از ۱۵ اسفند ماه / کاهش حباب سکه

قیمت جهانی طلا امروز ۱۹ آبان/ هر اونس طلا ۲۶۸۴ دلار و ۷۷ سنت

رئیس شورای هماهنگی بانک‌ها:اجرایی‌شدن مصوبات بانکی سفر وزیر اقتصاد به استان سیستان و بلوچستان

الهامی: من مقصر اصلی شکست مقابل مس رفسنجان هستم

نقد و سیاست