توطئه عجیب دختر عاشق علیه نوعروس

هنگام صبح عروس جوان سرگرم نظافت آپارتمان‌شان بود که صدای زنگ تلفن در اتاق پیچید. رفت گوشی را برداشت و منتظر ماند.
کد خبر: ۱۷۸۸۷
تاریخ انتشار:۱۸ آذر ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۷ - 08 December 2016
به گزارش روز پلاس، هنگام صبح عروس جوان سرگرم نظافت آپارتمان‌شان بود که صدای زنگ تلفن در اتاق پیچید. رفت گوشی را برداشت و منتظر ماند.
 
-‌ الو...؟ بفرمایید چرا حرف نمی‌زنید؟
صدای دختری را شنید که با لحن کنایه آمیزی گفت:
-‌ خب منیژه خانم، از اینکه با مرتضی عروسی کرده‌ای احساس خوشبختی می‌کنی؟
 
منیژه که از این تماس تلفنی حیرت کرده بود، پرسید:
- شما کی هستین؟ از کجا من و همسرم را می‌شناسید؟
 
دختر ناشناس با خنده گفت:
-‌ هم تو و هم شوهرت را می‌شناسم، می‌دانم هر دو در یک شرکت تجاری کار می‌کنید که در آنجا با هم آشنا شده‌اید و یک ماه پیش با هم ازدواج کرده‌اید.
عروس جوان با عصبانیت جوابش داد:
-‌ زندگی من و همسرم به تو مربوط نیست، حالا منظور؟
دختر ناشناس با پوزخندی گفت:
-‌ هیچی عروس خانم، منظوری نداشتم. فقط مواظب اقا داماد باش، باز شیطنت به سرش نزند.
 
این حرف ناشناس، منیژه را به فکر واداشت، پرسید:
-‌ چه شیطنتی؟ این حرف‌ها چیه؟
 
دختر ناشناس گفت: خب چیزهایی از آقا داماد دیده‌ام که این توصیه را می‌کنم.
منیژه خواست چیزی بپرسد اما ناشناس ارتباط تلفنی را قطع کرد. با این تماس تلفنی،‌ دلواپسی‌های منیژه شروع شده بود و نمی‌دانست منظور دختر ناشناس از شیطنتی که به شوهرش نسبت می‌داد چه بود؟ آیا مرتضی در گذشته با دخترانی رابطه داشته؟ و این فکر چون خوره به جانش افتاده بود و آزارش می‌داد. با خود می‌گفت: «کاش این دختر غریبه را بیشتر به حرف می‌آوردم تا در این باره توضیحی بدهد، کاش دوباره تماس می‌گرفت.»
منیژه به یاد می‌آورد طی دو سالی که قبل از ازدواج شان با مرتضی در یک مؤسسه همکار بوده هرگز ندیده او با دختری رابطه و آشنایی داشته باشد و دختران همکار همیشه از حجب و حیای مرتضی تعریف کرده‌اند، حتی دختری را به یاد می‌آورد که از کارمندان این شرکت بود و به‌خاطر علاقه به مرتضی و بی‌اعتنایی- شوهرش- از شرکت ترک خدمت‌کرده بود...
*‌*‌*‌
دو روز بعد دختر ناشناس تماس گرفت. دراین مدت زندگی را با تلخکامی گذرانده بود و شک و بدبینی نسبت به همسرش کم کم در جانش ریشه می‌گرفت. با دستی لرزان گوشی را برداشت و با شنیدن صدای ناشناس پرسید:
 
-‌ باز چه مزخرفاتی امروز سر هم کرده‌ای؟
دختر با خنده گفت: من مزخرف نمی‌گم فقط دلم برایت می‌سوزه، برای اینکه حرفهایم را باور کنی امشب وقتی شوهرت به خانه برگشت، دست توی جیب کوچکش بکن ببین ته جیبش چه پیدا می‌کنی. بعد بپرس بعد از کارش در شرکت کجا رفته، خداحافظ.
 
ناشناس ارتباط تلفنی را قطع کرد و منیژه بهت زده به فکر ماند در حالی‌که گوشی در میان دست لرزانش مانده بود.
 
غروب شوهرش به  خانه برگشت پس از احوالپرسی و گفت‌و‌گویی کوتاه کتش را به دسته صندلی آویخت و برای شستن دست و رو به دستشویی رفت. منیژه شتابزده در اتاق را بست و دو انگشتش را در جیب کوچک کت شوهرش فرو برد و دستمال کاغذی مچال شده‌ای را بیرون کشید. وقتی آن را باز کرد چشمش به اثر سرخ لب‌هایی افتاد که روی آن نقش بسته بود.
 
مطمئن شد که شوهرش به او خیانت می‌کند. به دستشویی دوید و در حالی که از شدت خشم و هیجان گریه‌اش گرفته بود با صدایی بغض‌الود از همسرش پرسید:
-‌ چرا داری به من خیانت می‌کنی، این دستمال با روژ لب توی جیب‌ات چه کار می‌کنه؟
مرتضی بهت زده نگاهش کرد و وقتی پی به ماجرا برد گفت: هرگز به او خیانت نکرده و این دستمال کاغذی را حتماً به شوخی یا به بدخواهی در جیبش گذاشته‌اند اما منیژه حرف‌هایش را باور نکرد و به اتاق خواب دوید خودش را روی تخت انداخت و با صورت فرو برده در بالش به هق‌هق گریه افتاد.
 
منیژه همان روز به‌حالت قهر به خانه والدینش رفت و اصرار داشت که به‌خاطر خیانت شوهرش از او طلاق بگیرد اما چند روز بعد همسرش با همه تلاش توانست به عروس جوان بقبولاند که هرگز خیانتی انجام نداده بلکه دشمنان برایش توطئه‌ای چیده‌اند و به این ترتیب همسرش حاضر شد به خانه و زندگی‌اش برگردد. اما این آرامش قبل از توفان در  زندگی شان بود و دختر ناشناس چند روز بعد تماس گرفت و به او گفت:
 
-‌ منیژه خانم این قدر ساده دل نباش، می‌خواهم حقیقتی را برایت فاش کنم، شوهرت درحقیقت من را دوست دارد و مدتهاست با هم رابطه داریم.
 
منیژه با خشم جواب داد: تو دختر بدطینت می‌خواهی زندگی‌مان را از هم بپاشی. تو دروغگوی کثیفی هستی و گوشی را روی تلفن کوبید. اما چند لحظه بعد دختر ناشناس دوباره زنگ زد و گفت: گوش کن خانم ساده لوح دیروز عصر شوهرت به دیدن من آمده بود و با هم لحظات خوشی را گذراندیم. اگر باور نداری یک نشانی می‌دهم شوهرت موقع شنا در استخر خانه‌مان یک شورت ورزشی قرمز با نوار زرد پوشیده بود و با گفتن این نشانی تلفن را قطع کرد.
 
منیژه این بار با خود فکر کرد به جای هر نوع واکنشی اول باید یکی دو روزی همسرش را تعقیب کند تا واقعیت برایش روشن شود و آنگاه اگر خیانتش ثابت شد، برای طلاق اقدام کند. تماس‌های تلفنی دختر ناشناس ادامه داشت و هربار نشانی‌هایی از زیرپوش داماد جوان را می‌داد. هرچند مرتضی تلاش می‌کرد بی‌گناهی‌اش را ثابت کند اما موفق نمی‌شد تا اینکه عروس جوان به دادگاه خانواده رفت و تقاضای طلاق کرد و در این گیر و دار در حالی که رشته پیوند زناشویی او و همسرش به مویی بسته بود، حادثه عجیبی اتفاق افتاد.
 
وکیل منیژه می‌گوید: این تازه عروس جوان یک روز روی بام خانه سرگرم آویختن لباس‌های شسته به طناب بود که یکباره چشمش به پنجره آپارتمانی در آن سوی کوچه افتاد و در پای پنجره سایه دختری را دید که به سرعت خودش را پس کشید و پشت پرده پنهان شد.
منیژه به یاد آورد که چند بار از بام خانه سایه این دختر را در پس پنجره دید که از فاصله‌ای دور دزدانه مراقب رفت و آمد او در داخل اتاق یا روی بام ساختمان بوده اما تاکنون توجه چندانی به این موضوع نداشته است.
 
تا اینکه در ذهن منیژه بارقه فکری درخشید و پس از چند روز آزمایش موضوع به نتیجه عجیبی رسید و پی برد هر بار که لباس‌های زیرپوش شوهرش را پس از شستن به طناب روی بام می‌آویزد و جمع‌شان می‌کند روز بعد دختر ناشناس در تماس تلفنی نشانی و رنگ آن زیرپوش‌ها را برای منیژه تعریف می‌کند.پس از طرح شکایت علیه دختر همسایه روشن شد او از طرف پلیس تحت تعقیب قرار گرفته و در بازجویی‌ ضمن اعتراف به عمل شیطانی‌اش گفت: چند سالی در همان مؤسسه‌ای که مرتضی فعالیت دارد همکارش بودم پس از مدتی به او دل بستم اما با بی‌اعتنایی‌اش روبه‌رو شدم و این شکست عاطفی باعث شد کارم را در آن شرکت رها کنم اما نتوانستم این دلبستگی را فراموش کنم تا اینکه مرتضی با دختری که دوستش داشت ازدواج کرد و من به خاطر کینه‌ای که از او داشتم به فکر افتادم از هر دو انتقام بگیرم. ابتدا یک روز به دختری که در آن مؤسسه کار می‌کند گفتم به شوخی یک دستمال کاغذی با نقش سرخ لب‌ها  را در جیب مرتضی  بگذارد. بعد برای ادامه کینه‌توزی‌هایم با استفاده از همسایگی‌مان هر بار که از پشت پنجره می‌دیدم رخت‌هایی به بام خانه‌شان آویزان شده، رنگ و فرم لباس‌های زیر مرتضی را به خاطر می‌سپردم و یکی دو روز بعد در تماس با منیژه نشان همان زیرپوش‌ها را می‌دادم و به دروغ می‌گفتم که با مرتضی رابطه پنهانی دارم.

منبع: روزنامه ایران
سایر اخبار
برچسب ها: دختر ، عاشق ، پسر ، عروس ، مرگ ، روزپلاس
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

باید در منطقه الهام بخش باشیم/ روال کار دولت چهاردهم اینگونه نیست که فقط در تهران بنشیند و دستور دهد

پرسپولیس-مس/ آغاز مأموریت سرخ ها در جام حذفی با نیم‌نگاه به آسیا

ایران به گام غیرفنی اروپا پاسخ مناسب می‌دهد/ آمادگی ایران برای همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی

وتوی قطعنامه آتش‌بس غزه مجوزی برای ادامه کشتار است/ آمریکا به همدستی 13 ماهه خود در نسل‌کشی غزه ادامه داد

نظارت اژه‌ای بر روند بررسی پرونده‌های خاص/ آسیب‌شناسی تدوین فهرست‌های عفو مناسبتی

جزئیات روند آتش‌بس در لبنان/ تاثیر قدرت حزب‌الله بر مذاکرات

قتل‌عام در محله شیخ رضوان/ 23 عملیات حزب‌الله در روز چهارشنبه

فجایع ۴۱۱ روز جنایت/ ۸۶ درصد غزه کاملاً تخریب شده است

کتاب از سبد بسیاری از خانواده‌ها حذف شده است

نخستین استفاده از موشک‌های دوربرد علیه روسیه/ تصمیم آمریکا و آلمان برای ارسال بسته‌های جدید کمک نظامی به اوکراین

چه کسانی پزشکیان را در سفر به سیستان و بلوچستان همراهی می کنند؟/ برنامه های سفر

جنایت در شمال غزه/ ۶۶ شهید در بمباران خانه‌های مسکونی

مولوی عبدالحمید: دکتر پزشکیان مردم زحمت‌کش استان سیستان‌وبلوچستان را مورد تفقد خود قرار دادند

الحاق کرانۀ باختری/ فرار به جلوی نتانیاهو با همراهی «ترامپ»

آن روی سکه ترامپ در فناوری/ از متضرر شدن اپل تا شانس هوش مصنوعی

وقتی موسیقی آقای آهنگساز وزن «طلا و مس» را بیشتر کرد

چگونگی رجیستر گوشی‌های آیفون‌ هنوز تعیین تکلیف نشده!/ آیفون کماکان قطعه!

کُمیت لنگ «بازار کتاب» دو سال پس از رونمایی

دل غریب من از گردش زمانه گرفت/ به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت

جریان سینمای زیرزمینی از ابتدا تاکنون/ چالش‌ها و راهکارها

ایران و سفر گروسی به تهران؛ مثبت در تعامل، قاطع در تقابل

نهاد کتابخانه‌‌های عمومی و سهمی قلیل از بودجه

شاعری که نگهبان بانک است/بی‌پولی بود که شاعر شدم!

ایران خودرو پاسخ داد/ قیمت جدید خودرو از چه زمانی اعمال می شود؟

عملیات حنظله/ بزرگترین هک تاریخ موجودیت رژیم صهیونیستی

آینده هویت اسلامی عربستان در سایه اصلاحات سکولار

دیدار سفیر جانباز ایران در لبنان با رهبر انقلاب/ احوال‌پرسی متفاوت رهبری از سفیر مجروح

پاسخ آیت‌الله رجبی به شایعات جلسه خبرگان و رهبری/ کسی نه های‌های گریه کرد نه غیر های‌های

دانشگاه‌ها زیر ذره بین آخرین رتبه بندی تایمز/ تعداد حضور افزایشی؛ رتبه برخی کاهشی

ماجرای برهنگی یک زن در‌ محیط دانشگاه چیست؟ فشار روانی پس از متارکه

«اخلاق» باید یکی از ملاک‌های اصلی دختران و پسران برای ازدواج باشد/اهمیت خلقیات در ازدواج

داروهای لاغری اعتیادآور/ فروش در آرایشگاه‌های زنانه

بیماری‌های خطرناک در کمین افراد چاق/ از افسردگی تا سرطان‌ها

علائم افسردگی در نوجوانان/ ارتباط کاهش اعتقادات مذهبی و نا امیدی

عزل مدیران ارشد مبارزه با پولشویی سه بانک کشور

چرا انتخابات آمریکا بر اقتصاد ایران تاثیر عمده ندارد؟/ نگرانی جایز نیست

سوءاستفاده از بیماری یا بی شرمی رسانه ای

سفیر ایران: قدرت پدافند هوایی ایران در چین ترند شد

آغاز ضرب سکه با تاریخ سال بعد از ۱۵ اسفند ماه / کاهش حباب سکه

قیمت جهانی طلا امروز ۱۹ آبان/ هر اونس طلا ۲۶۸۴ دلار و ۷۷ سنت

رئیس شورای هماهنگی بانک‌ها:اجرایی‌شدن مصوبات بانکی سفر وزیر اقتصاد به استان سیستان و بلوچستان

الهامی: من مقصر اصلی شکست مقابل مس رفسنجان هستم

نقد و سیاست