پارسی زبان های عزیز
چهل سال افتخار داشتم که در میان شما باشم
یک روز پیش از جشن تولد چلسالگیام،
تصمیم گرفتم چند جملهای، برای نخستین بار،
دربارهی مرگ صحبت به میان کشام. [ایموجی جمجمه]
به جز گنجهای با ارزش
به شکل فسیل ها و یا
مغزهای زیبای در حال فرار از وطن،
که بسیار فراوان
در سرزمین دارید..
چیزی نیافتم از شما عزیز مردمان
باقی همه بی حرمتی و نافهمی و مَرزناشناسی و قَدرناشناسیِ شما مردم امروزی بود.
من هم یکی بودم از شما.
یک ایرانی بودم تمام عیاااار ،
با تعدادی طرز فکر های رایج ایرانی در مغز و رفتار.
برگرفته شده از منوال های فکری رایج،
میانِ پارسی زبان های قرون ۱۴ و ۱۵ هجریشمسی
اما من، میمیرم دیگر در خلوت.
از حدود دو ماه پیش تواناییِ مُردن به دست آوردهام. و درمان یافتم.
پارسیزبانهای امروز،
شما عقبافتادهترین و جاهلترین
تودهی مردم هستید که از نزدیک دیدم.
در آخرین ساعتهای چهل سال اول زندگی،
که بیشترش را در میان شما پارسی زبانها
گذراندم،
میخواهم با صدای بلند اعلام کنم که :
پارسی زبانهای عزیز
شاهزادهای هستم پارسا
برادرِ پارساترین شاهِشاهان، شایاجان
ماهِ آسمان، مردِ مهربان، مِهرِ کهکشان
بندهی حقیر، با هم راهی شاهِ پدر و برادرشاه
و همراهیِ اندیشه مندان و بزرگواران و محترمان و خاصّان و خوووبانِ روزگار
همواره با خون و دل و جان،
گنجهای با ارزش موجود در زبان پارسی را،
تمام قدّ..
پاس خواهیم داشت!
شما!
همگی!
با خیال راحت
و زودتر..
به شعری از حضرت مولانا مراجعه کنید که حقیر خدمتگذار، طٰهٰ، در انتهای عرایضام ضمیمه کردم.
باشد که
کرهی زمین را از لکّهی ننگِ بسیار بزرگی به نام
"اجتماعِ پارسی زبان های قرن های ۱۴ و ۱۵ هجری شمسی”
نجات دهید..
بمیرید بمیرید از این مرگ نترسید
این برای شما بهترین اتفاق است.
طه
یک روز پیش از زادروزش
در مرداد سال ۱۴۰۰
بمیرید.
بمیرید.
در این عشق بمیرید.
در این عشق چو مُردید..
همه!!! روح پذیرید.
بمیرید. بمیرید..
از این مرگ نترسید!
از این خاک برآیید..
سماوات بگیرید.
بمیرید، بمیرید،
از این نَفْس، بِبُرّید!
که این نفس چو بند است
و شما همچو اسیرید
بمیرید بمیرید..
به پیشِ شهِ زیبا
برِ شاه، چو مُردید..
همه شاه و شهیرید!!»
او بههمراهِ این متن، این تصویر را هم از خودش منتشر کرده است:
منبع: کافه سینما