۰۸:۱۵ |  ۱۴۰۰/۰۵/۱۹
نگاهی به نقش‌آفرینی مهدی حسینی‌نیا در نقش «مفتاح»/

در فضیلت «بدمن» شوخِ ترسناک سریال می‌خواهم زنده بمانم

یکی از تازه‌ترین مصادیق خوش‌پرداخت و تاثیرگذار «بدمن» یا نقش منفی در سینمای ایران، شخصیت «مفتاح» در سریال نمایش خانگی «می خواهم زنده بمانم» است.
کد خبر: ۲۱۰۹۵۵
در فضیلت «بدمن» شوخِ ترسناک سریال می‌خواهم زنده بمانم/ نگاهی به نقش‌آفرینی مهدی حسینی‌نیا در نقش «مفتاح»

به گزارش روزپلاس؛ سهیل صفاری  - جذابیت نقش منفی شاید به مفهوم ازلی «شر» و جذابیت عجیب، پیچیده وگیج‌کننده  آن بازمی گردد. سینما بیش از هر حوزه دیگری از هنرها، وابسته و گره‌خورده با مفهوم «شر» و نماد آن یعنی «آنتاگونیست» است، به نحوی که نادر اثری در سینمای داستانی وجود دارد که بدون حضور یک نقش منفی قوی و اثرگذار، ماندگار شده باشد.

فیلم «Heat» مایکل مان(1995) نقطه عطفی در نمایش آنتاگونیست و پیوندهای وجودی آن با پروتاگونیست(قهرمان) در سینمای داستانی بود. این نقطه عطف، در سه‌گانه‌ی مهم و بنیادین «ماتریکس برادران واچوفسکی با دو شاه‌نقش «نیو»(کیانو ریوز) و «مامور اسمیت»(هیوگو ویوینگ) به نقطه اوج رسید.

در سال‌های اخیر، فیلمسازان هوشمندتر سینمای ایران که سلیقه و ظرافت هنری بیشتری را در آثار خود به کار می بندند، متوجه این مهم هستند که پروردگی و پختگی شخصیت منفی، چه اندازه به برجسته شدن قهرمان فیلم و جذابیت دراماتیک کلیت فیلم یاری می رساند. از این رو، در همین‌ سال‌ها، مصادیق به یادماندنی از آنتاگونیست در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی ثبت شده‌اند. «بزرگ آقا»(علی نصیریان) در «شهرزاد»، «هاشم»(امیر آقایی) در «شنای پروانه» و «عبدالمالک»(آرمین رحیمیان) در «شبی که ماه کامل شد» نمونه‌های برجسته‌ای از ضدقهرمان هستند که با حضور خود وزن دراماتیک و جذابیت هنری فیلم‌های موردنظر را ارتقاء دادند.

یکی از تازه‌ترین مصادیق خوش‌پرداخت و تاثیرگذار «بدمن» یا نقش منفی در سینمای ایران، شخصیت «مفتاح» در سریال نمایش خانگی «می خواهم زنده بمانم» است. مهدی‌حسینی‌نیا حضوری درخشان در «شنای پروانه» محمد کارت داشت و چنان در نقش سردسته‌ی یک باند اوباش فرو رفت که گویی کارگردان یک نابازیگر حقیقتا خلافکار را به خدمت گرفته تا در فیلم، بازی نکند، بلکه خودش باشد.

حسینی‌نیا در نقش «مفتاح» در می خواهم زنده بمانم، به خوبی عناصر معرف شخصیت را که در فیلمنامه گنجانده شده، شکوفا می‌کند تا یک «بدمن» بدیع در سینمای ایران شکل بگیرد. شخصیتی که از لات بودن فقط کشیده و رگباری حرف زدن(به سبک پرسوناژ بهروز وثوق در بسیاری از فیلم‌هایش) و سر و ریخت غلط‌انداز ندارد، بلکه جهان‌بینی مختص به خود، ادبیات خاص، شوخ‌طبعی هراس‌آور و البته یک رویه‌ی «جنتلمن»نما دارد که می تواند در جایی که شرایط ایجاب کند، نقش «آدم حسابی» به خود بگیرد.

حسینی‌نیا هم به لحاظ فیزیک بدنی و هم لحن و گویش خاص خود در نقش «مفتاح»، انتخابی دقیق و هوشمندانه بود. او یک سردسته‌ی خلافکار است که بیش از ان که لمپن باشد، «گنگستر»(به سبک نمونه‌های معروف هالیوودی) است. مفتاح تیک‌های شخصیتی دارد که از گذشته سخت و پرخطر و عقده‌های روانی او ریشه می گیرد و از این رو، از بازی کردن با انسان‌هایی که از نظرش محکوم به مرگ هستند، لذتی سادیسمی می برد. حسینی‌نیا به خوبی موفق می شود که تیپ شخصیتی «خونسرد انفجاری» را که مصادیق درخشانی در سینمای دهه‌ 1970 هالیوود دارد، به اجراء بگذارد، شخصیتی که وقت نسق‌گیری از زیردستانش، لحنی خونسرد و حتی یک نوع خوشمزگی ترسناک دارد که در لحظه‌ای که انتظار نمی رود، طوفان خشم خود را بر سر سوژه نگون‌بخت فرود می آورد.

مهدی حسینی‌نیا با عقبه‌ای تئاتری و بارقه‌هایی که از شیوه «متداکتینگ» در سینما به نمایش می گذارد، بازیگری در خدمت اثر است. او از آن جنس «هنرمندان» است که شاید به عنوان ستاره به چشم نیاید، اما تصور کارهایی مثل «شنای پروانه» یا «می خواهم زنده بمانم» بدون حضور او، نشدنی است. از این لحاظ، او ادامه‌دهنده سنت بازیگری اساتید بزرگی چون حسین خانی‌بیک، مرحوم فیروز بهجت محمدی، مرحوم رضا خندان و مرحوم حمید طاعتی(به ویژه در شاه‌نقش آن زنده یاد در فیلم روز شیطان افخمی) است که آن قدر در خدمت اثر و غرق در فیلم بودند که شاید درخشش ستاره‌وار نداشتند، اما کاریزما و حضور نافذ ایشان به شدت احساس می شد و قطعا فیلم‌ها بدون حضور ایشان ناقص و ابتر می بود.
گزارش خطا
ارسال نظر
نقد و سیاست