به گزارش
روزپلاس؛ اوایل دهه هشتاد خورشیدی، یک مجری تازهنفس با بداعت در اجرا، لحن عاطفی، ضرباهنگ احساسی کلام و روایتگری صمیمانه توانست توجهات بینندگان سیما را به خود جذب کند و به تعبیر فنی، اولین «شومن مذهبی» تلویزیون جمهوری اسلامی شود. «فرزاد جمشیدی» با هر متر و معیاری، تا همین امروز، یک پدیده بیتکرار در گروه معارف سیما بوده و هر آن که بعد از او در این وادی آمد(البته به جز نجمالدین شریعتی که کاراکتر اختصاصی خود را دارد)، کمابیش تقلید او و سبک او را کرده است.
فارغ از شکل اجرا، به لحاظ محتوا، جمشیدی بنیانگذار یک نوع «رمانتیسیسم مذهبی» در سیما بود که در جای خود و در زمانه خود، یک ابتکار خلاقانه و تحسینبرانگیز بود. شیعه، مذهب «عشق» است و تفاوت برجسته آن را با دیگر مذاهب اسلامی، رابطهی «دلی» و به عبارتی «عشقورزی» با معبود ازلی و آینههای حسن ازلی او، یعنی حضرات معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) رقم می زند.
جمشیدی دقیقا بر همین بنمایه، ادبیاتی را برگزید و شیوه بیانی را چاشنی آن کرد که بیشتر ناظر به «حال» بود و کمتر «قال». تکگوییهای طوفانی او، بدون نگاه به متن، بی انقطاع و جوشنده، ترکیبی از «تشرع» و «تغزل» بود. و اینچنین، مخاطبان سحرگاهان ماه مبارک رمضان، پای گیرنده شبکه یک تلویزیون، شمّهای از «حال» را(آن چه که در ادبیات عرفانی از ان به «وقت» تعبیر می شود)، تجربه می کردند.
بعد از ماجرای عجیب و همچنان مبهم حذف اجباری او از تلویزیون، سبک تغزّلی و آن «رمانتیسیسم مذهبی» خاص او، به انحاء مختلف، در سیما مورد تقلید قرار گرفت، لیکن هیچکدام «آنِ» فرزاد جمشیدی را نداشت و نگرفت، چرا که آن سبک، بستگی وجودی به مولف آن داشت.
الغرض، تقلید بیخلاقیت و مکرّر برنامهسازان و مجریان مناسبتی و معارفی سیما از جمشیدی، کار را به جایی رساند که امروز شاهد «تکثیر تاسفانگیز» کپیهای دستچندم او و سبک خاصش در برنامههای تلویزیونی ایّام مرتبط با آلالله(صل الله علیهم اجمعین)هستیم، چنان که مثلا در حوزه گزارش ورزشی و گویندگی مسابقات فوتبال، تکثیر تاسفانگیز عادل فردوسیپور را می بینیم.
فیالواقع، باز همان معضل بنیادین غلبهی «کمیت بر کیفیت»، برنامههای مناسبتی سیما را هم دچار آسیب و آفت عمیق کرده است. این کمّیتزدگی جدای از حاکم کردن نوعی روحیه کارمندی و «رفع تکلیف» در این گونه از برنامهها، شور و حال اصیل را از آن گرفته و هم، از آن مهمتر، موجب دمدستی جلوه کردن «امر قدسی» شده است.
متاسفانه سالهاست که نه در فرم و نه در محتوا، خلاقیت و ابدعی در نحوه تولید و عرضه برنامههای مناسبتی و معارفی سیما صورت نگرفته است. به طور عمده دو نوع یا گونه اصلی در برنامههای معارفی سیما شاهدیم: برنامههای «احکام-محور» و برنامههای «سوگ-محور»
در گونهی اول، به طور معمول یک مجری و یک مهمان(عمدتا روحانی) در سادهترین و بسیطترین شکل ممکن، باز عمدتا در پسزمینه اماکن مذهبی، رو به روی هم می نشینند و مجری سوالات مخاطبان در حوزه احکام یا برخی پرسشهای ساده در حوزه معرفت دینی را از مهمان می پرسد.
شاخصه و وجه ممیزه این نوع برنامهها هم لحن «آرام» و تا حدی «بچه مثبتی» مجری و شوخیهای لایت و مجاز و ملیح رد و بدل شده بین مجری و حاج آقای برنامه است. در سوگنامهها عمدتا شاهد شیوه اجرای «احساسی» و بیشتر اوقات مبالغهآمیز مجری، با متنهای پرسوز و گداز(از جنس سانتیمانتال)، یک مهمان(عمدتا مداح یا ذاکر اهل بیت(ع)، شاتهایی از حرمهای مقدس و بقاع متبرکه(به صورت پخش زنده) و البته یک مسابقه پیامکی «معارفافزا»! با جوایز هیجانانگیز فرهنگی هستیم.
بلای پرکردن آنتن به هر صورت، شاید در برنامهسازی در حوزههای غیرمعارفی صرفا منجر به ریزش مخاطب شود، اما در برنامهسازی با محتوای دینی، از آنجا که سوژه اصلی امر دینی است، باید ظریفترین، دقیقترین و خلاقانهترین ایدهها به کار گرفته شود تا مبادا ضعف و نقص جدی در فرم و محتوا، به سوژه(امر قدسی) که اصل و اساس است، خدشه وارد کند.
متاسفانه در صدا و سیما، بخش بزرگی از جمعیت کشور، یعنی متولدین اواخر دهه 70 به این سو؛ در ایدهپردازیها، سیاستگذاریها و برنامهسازیها نادیده گرفته می شوند. مدیران محترم سیما خود کلاه خویش را قاضی کنند که چند درصد تولیدات معارفی صدا و سیما برای این قشر از مخابین، جذابیت(ولو نسبی و حداقلی) دارد؟
ما در روزگاری به سر می بریم که مثلا «تنفلیکس»، بزرگترین مجموعه سرگرمیساز حال حاضر دنیا، که با اهداف استراتژیک در حوزهی ادراکسازی و شکل دادن به ذهنیت انسان مدرن فعالیت می کند، به نحوی آشکار و محسوس در حال بهرهبرداری از مفاهیم و مواریث دینی(به ویژه مسیحیت)با قصد دستکاری هوشمندانه مصادره به مطلوب آن است(هدف نهایی هم عمدتا زدن زیراب همان مفاهیم است).
فارغ از هدفگذاری سران نتفلکیس و حامیان پشتپردهی آن، در اینجا منظور این است که معارف دینی و مسایل مربوط به عالم لاهوت و ماوراء عالم ماده، آن اندازه جذاب و پرکشش است که جذابترین سریالها و فیلمهای روز دنیا حول آنها(حتی با هدف مقابله با آنها) ساخته می شود. همین حالا، سریالی با عنوان «عشای ربانی نیمهشب» در حال پخش است که حول روایتی خاص و انحرافی از فرشتهشناسی مسیحی، داستانی به شدت جذاب و پرتعلیق عرضه کرده است.
از قضاء، بزرگترین حلقه مفقوده در گروه معارف سیما، برقراری پیوند میان «امر قدسی» و «حال دوران» است. در عصری هستیم که سنگینترین، پیچیدهترین و فراگیرترین کارزار علیه ادیان ابراهیمی از سوی یک امپراتوری جهانی در حال پیگیری است. کارزاری که ایجاد «تردید» نسبت به هر آن چه الهی و استعلایی است، به ویژه در نسلهای جوان و نوجوان، دنبال می کند.
بسیاری از ناظران و مثلا تحلیلگران داخلی تنها وجه سیاسی کارکردهای شبکههای فارسیزبانی چون «من و تو» را ملاحظه می کنند و بر مبنای همین مشاهده تقلیلی، تحلیل ارایه می دهند. در حالی که این قلم تردیدی ندارد که کارویژه اصلی «من و تو»، نه هجمههای سیاسی به جمهوری اسلامی ایران، که مستندها و برنامههای ظاهرا «سرگرمی» آن است که مستقیما نظام فکری و اعتقادی را هدف قرار داده است.
برنامههایی چون «ما و فرازمینیها»، «داستان خدا» و «دیدار با استیون هاوکینگ» همچون زلزلهای در نظام اعتقادی نسل نوجوان و جوان ما عمل می کنند و به «نیهلیسم» فکری به شدت دامن می زنند. در برابر این هجوم سیستمیک، صدا و سیما چه اندازه هوشمندانه و خلاقانه عمل می کند؟ اصولا به این نبرد اعتقادی، باور دارد؟
چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما محتاج یک بازنگری اساسی در ظرفیتهای بالقوهی میراث دینی(و ساحات مختلف آن یعنی فقه، عرفان، فلسفه، حکمت، کلام، تاریخ اسلام و...) برای سنگرسازی در برابر این هجوم سهمگین و بیوقفه «آتئیسم» تهاجمی به ذهن انسان ایرانی مدرن هستیم.
مرحلهی بعد، طراحی و تدوین راهبرد در نحوهی ارایه این ظرفیتها و شیوههای عرضه این میراث به نسل جوان و نوجوان است. رسالت اصلی(و البته بسیار صعب و دشوار) اصحاب و کارگزاران دین(که گروه معارف سیما هم ذیل آن تعریف می شود)، باید پاسخ به شبهات بزرگ و بنیانکن القایی به اذهان نسلهای متاخر این سرزمین باشد.
از آن مهمتر، باید به سوالات اساسی ذهن جوانان(حتی جوانان مذهبی) دربارهی نسبت او با جهان، با مدرنیته و معنا و فلسفهی حیات در دنیای امروز پاسخ گفت. این بخشی تکمیلی و البته حیاتی در برنامهسازی معارفی است که پازل برنامههای مبتنی بر عاطفه و احساس دینی را کامل می کند.
همهی اینها نیازمند یک جوشش و تحرک بزرگ از به کارگیری نخبگان، ایدهپردازی، خلاقیت در فرم و محتوا و البته دیدگاه وسیع و افقنگر و پرهیز از تنگنظری و تنگچشمی است. قطعا با ایدههای بیات شده، کیسهی خالیشده از اندوخته، این مجریهای «قالبی» و این مهمانان و کارشناسان «محافظهکار» و «سر به راه»!، نه تنها این پوستاندازی و تحول ساختاری و محتوایی صورت نخواهد گرفت، که بیش از پیش در سراشیبی افول خواهیم بود.
سهیل صفاری