به گزارش روزپلاس؛ این روزها کتاب با عنوان « از من نخواه آرام بگیرم» توسط انتشارات بعثت چاپ شده که نام نویسنده اثر را زیاد شنیدهایم. الهه آخرتی از فعالان حوزه مقاومت که آثار ماندگاری در این حوزه به مخاطب ارائه داده. خبرنگار روز پلاس برای بیشتر شنیدن از پشت صحنه روزهای نگارش این کتاب جدید خانم آخرتی با او به گفتگو نشسته است. با ما برای خواندن این گفتگو همراه باشید.
۱-خودتان را و کتابتان را برای مخاطب معرفی کنید. ناشر و سال نشر و ...
الهه آخرتی هستم، نویسنده و پژوهشگر حوزه مقاومت که از هفت سال پیش به شکل جدی در این زمینه فعالیت میکنم. کتاب "از من نخواه آرام بگیرم" زندگینامه مستند شهید مدافع حرم، سید اسماعیل سیرتنیاست که به مرور زندگی ایشان از بدو تولد تا شهادت در سوریه میپردازد.
۲-چرا از من نخواه آرام بگیرم را نوشتید و این نام را برایش انتخاب کردید؟
سید اسماعیل سیرتنیا از آن شخصیتهایی است که نمیتوان از کنارش بیتفاوت گذشت. فردی که هم زمان یک پاسدار، دانشجو، فعال فرهنگی، خادم الشهدا، طلبه و به معنای کامل کلمه آتش به اختیاری است که از چهارده پانزده سالگیاش هر کاری که توانسته است برای انقلاب اسلامی و آرمانهای آن انجام داده است. نام انتخاب شده برای کتاب نیز وامدار شخصیت خود اوست. در حقیقت وقتی زندگی اسماعیل سیرتنیا را بررسی میکنیم از حجم و تعداد کارهایی که به دست او انجام گرفته است غافلگیر میشویم و در عین حال، دلمان میخواهد گاهی مثل خیلی از افرادی که با او در ارتباط بودند و بارها این را بر زبان آورده بودند، بخواهیم تا برای چند روز استراحت کردن هم که شده است قدری آرام بگیرد. آرام گرفتن و انفعال بخش تعریف نشده در زندگی اسماعیل سیرتنیا است و او از نگاه هر آن کس که او را درک کرده است به صورت مداوم و خستگیناپذیر و حتی گاه بیش فعالانه، مشغول فعالیت در تمام زمینههایی بوده است که ورود به آن را ضرورت جامعه تشخیص میداده است.
۳- کمی عقب تر برویم. چرا اسماعیل سیرت نیا را انتخاب کردید؟ خودمانی تر بپرسم. چرا ایشان شما را انتخاب کرد؟
امیدوارم حقیقتا همین طور باشد که میفرمایید. از جانب خودم باید بگویم تصمیمی برای نوشتن در خصوص ایشان نداشتم. اسماعیل سیرتنیا را به واسطه مستندها یا مصاحبههایی که در خصوص ایشان دیده و مطالعه کرده بودم میشناختم. او فردی است که روی سنگ مزارش عبارت علمدار فرهنگی گیلان حک شده است و خیلیها میتوانند در این خصوص شهادت بدهند. طبیعتا نام چنین فردی خواهی نخواهی به گوش غیر گیلانیها میرسد و بنده نیز به همین شکل و دورادور این شهید را میشناختم و برایشان احترام ویژهای قائل بودم، با این وجود تصمیمی برای نوشتن زندگینامهشان نداشتم.
شاید به این دلیل که میدانستم کسی که چه چنین تصمیمی داشته باشد باید زمان زیادی را در گیلان سپری کند و شاید با این استدلال که پس از گذشت پنج سال از شهادت ایشان؛ این زمان را نسبت به دو سال پیش که کار را دست گرفتم عرض میکنم، حتما کاری در خصوص ایشان در حال تدوین و نگارش است. اما بر خلاف تصور من به دلیل اوج و فرودهای دقیق زندگی ایشان این اتفاق نیفتاده بود. در نتیجه در حالی که خودم را به دلیل اشتغال به کاری که تا پایان آن سه ماهی زمان باقی مانده بود وبا این استدلال که تنها در خصوص شخصیتها و یا شهدایی میتوانم قلم بزنم که نوشتن درباره آنها دغدغه شخصیام شده باشد، به دفتر انتشارات رفتم.
بدون این که خبر داشته باشم قرار است برای نگارش زندیگنامه شهید سیرتنیا دعوت به همکاری شوم. دوست عزیزی باعث این آشنایی شده بود و من تنها به احترام ایشان رفته بودم تا عذرخواهی کنم و خودم را معذور سازم، ولی در همان جلسه اسم شهید سیرتنیا به میان آمد و دیگر با توجه به شناختم نسبت به ایشان و سیادت ایشان که با همین عبارت به من معرفی شدند، دیگر نتوانستم نه بیاورم و با کمال میل، افتخار و مشتاقانه قبول مسئولیت کردم.
۴-از شخصیت آقا اسماعیل بیشتر برایمان بگویید. از مراحل رشدش در ذهنتان و جان گرفتنش؟
من پژوهش کار را به صورت آماده و شسته و رفته از انتشارات نشر 27 بعثت تحویل گرفتم و حقیقتا جا دارد همین جا از جناب مجید محمدولی که این کار را انجام داده بودند تشکر کنم. ذهنیتم با توجه به حساسیتهایم در خصوص مصاحبه این بود که حتما تمام این مصاحبهها نیاز به تکرار و تکمیل شدن دارند، ولی این گونه نبود و به جز موارد بسیار محدود، نیازی نبود چیزی به آنها افزوده شود.
این پژوهش جامع و کامل بیش از هرچیز بعدی از ابعاد شخصیت سید اسماعیل سیرتنیا را در ذهنم تصویر کرد که به هیچ وجه از آن اطلاع نداشتم و حتی برایم عجیب بود. غربت و مظلومیت. اوایل دیدن عبارت سید خیلی غریب بود و یا سید خیلی مظلوم بود در مصاحبهها برایم ایجاد سوال میکرد. شاید حتی حساس شدم که چرا این عبارتها اینقدر تکرار میشوند، اما پیش رفت کار و مطالعات، چرایی آن را برایم روشن ساخت.
سید اسماعیل سیرتنیا حقیقتا غریب بود. شخصیتی که برای انجام وظیفه سر از پا نمیشناسد و کوچکترین آشنایی را هم به عنوان یک دوستی عمیق قلمداد میکند و در عین حال، از دوست و آشنا، حتی از بعضی از افرادی که در حلقه دوستان بسیار نزدیکش حضور دارند هم حرف میشنود، مورد توهین قرار میگیرد و حتی به سخره گرفته میشود. اصرار بر فعالیت و پا پس نکشیدن با وجود مواجهه با این شرایط، بعد بعدی شخصیت ایشان بود که به پیدا کردن کلید حل چگونگی آن ختم شد، اخلاص و ارادتی مثال زدنی به حضرت زهرا علیها السلام.
۵- آقا اسماعیل به چه میشناسید؟
کار و کار و کار. به آن جایی که حتی دوستان و همراهان نیز از رمق افتادهاند و اسماعیل سیرتنیا باز به دنبال کاری برای انجام دادن میگردد. برای مثال تصور کنید مدتها دویده است تا جمعی از جوانان شهر را به اردوی راهیان نور ببرد، در اردو مسئول تمام هماهنگیهای ریز و درشت است و برای این کار از اتوبوسی به اتوبوس دیگر میدود، خودش برای گروه مداحی و گاه حتی روایتگری میکند، از صبح تا ساعات پایانی شب آنقدر میدود که صدای دیگر خادم الشهدا را در میآورد و در نهایت، وقتی همه مشغول خواب و استراحت میشوند، سراغ پریزهای خرابی که در محل اسکان نیاز به تعمیر دارد، بخارهایی که نیاز به نظافت و موکتهایی که باید شسته شوند میگردد تا از وقت بیشترین استفاده را کرده باشد. از اسماعیل سیرتنیا بیش از هر چیز بیقراریهای فردی که خود را در قبال همه چیز مسئول میدانست در ذهنم مانده است.
۶-حیف است از مادر آقا اسماعیل نشنویم؟ قطعا کنارشان لحظههای نابی را تجربه کردهاید. کمی ما را هم شریک کنید.
سید اسماعیل، تربیت شده مادر بزرگوارشان است. هرچه بیشتر با این بانوی مجاهد که خود در سنگرهای پرشماری، از پرستاری در بیمارستان تا تشیع شهدا و کمک به نیازمندان، فعال بوده است بشنوید و ببینید، بیشتر درک میکنید به قول خودمانی سید اسماعیل هرآنچه مادر گذاشته را برداشته است. به عنوان مثال ریشه دست و دل بازیهایی اسماعیل بدون شک به کودکیهایش و روزهایی که میدید مادر برای تامین هرینههای درمان یک فرد مبتلا به سرطان النگوهای خود را میفروشد بر میگردد. با این حال نقش سید حسین، پدر سید اسماعیل هم انکار نشدنی است. مردی که روزی با وجود سه فرزند قد و نیم قد راهی جبهههای نبرد میشود و روزی وقتی میشنود اسماعیل قصد کمک به زوج جوانی را دارد که برای ازدواج به مشکل خوردهاند، بدون شناخت آنها ضامن وامشان میشود تا زندگیشان پا بگیرد.
۷-لحظه شهادت اسماعیل که شنیدید مثل دیگر خاطره نگارها حس کردید سالهاست او را میشناسید و حلا داغدار شدید؟
دقیقا همین طور بود. با مواجه به شرح و توصیفات لحظه شهادت سید اسماعیل، جوری که انگار همه چیز در لحظه اتفاق افتاده باشد، احساس کردم همین حالا سید اسماعیل به شهادت رسیده است و این جای خالی دیگر پرشدنی نیست. این احساس آشنایی با فردی که حتی یک بار او را ندیده بودم و یا حتی پیش از شهادت اسمش را نشنیده بودم به قدری است که هنوز هم در مواجهه با شرایطی که میدانم اگر او بود در آن چه عکس العملی نشان میداد، به یادشان میافتم. شاید آخرینشان همین راهپیمایی موتوری 22 بهمن بود. مثل روز برایم روشن است که اگر سید اسماعیل در قید حضور فیزیکی بود، به چه آب و آتشی میزد که ده موتور تبدیل به بیست موتور، بیست موتور تبدیل به صد موتور و صد موتور تبدیل به هزار و هزاران موتور شود.
۸- شروع تا پایان نگارش این کتاب چقدر طول کشید؟ چند ساعت مصاحبه و تحقیق پشت این کار است؟
نزدیک به دو سال. شهریور ماه کار را تحویل گفتم و مرداد دو سال بعد تحویل دادم. حجم کار به شدت بالا بود. سید اسماعیل سیرتنیا یک فعال فرهنگی و چهرهای شناخته شده در رشت، گیلان و حتی جنوب تهران بود و تعداد افرادی که در مرحله پژوهش کار با آنها مصاحبه شده بود به طرز غافلگیر کنندهای زیاد بود. در خصوص زمان و کم و کیف پژوهشها باید از جناب محمدولی سوال کنید اما تا این اندازه اطلاع دارم که ایشان زمان قابل توجهی را به شکل شبانه روزی صرف این کار کردهاند.
۹-در سفرهایتان به لبنان قسمت شده به محل شهادت شهدایی که ازشان نوشتهاید هم بروید؟ اگر بله هوای آنجاها چه عطری دارد؟
شهدای غیر ایرانی آثار بله، اما متاسفانه تا به امروزسعادت حضور در مشهد شهدای ایرانی که خود دربارهشان نوشته باشم را نداشتهام. این مساله یکی از آرزوهایم به شمار میرود و به دنبال فراهم کردن مقدمات آن در سفرهای بعدی هستم. اتفاقا مدتی پیش فیلمی از حضور عزیزی با همراهی پدر و مادر شهید سیرتنیا در مقتل ایشان دیدم و هم حسابی غبطه خوردم و هم آرزو کردم این سعادت نصیب خودم نیز بشود.
۱۰- از سختیها و نشدنهای این کار بگویید. خستگیهای شیرینش؟ دوست دارید تکرار شوند؟
حجم بالای کار یکی از سختیهای شیرین کار بود. حفظ جزئیات فعالیتهایی که در یک بازه بیست و دو سه ساله انجام گرفته است کار راحتی نیست. این که فراموش نکنی چه واقعهای به چه زمانی مربوط میشود و یا زمان خاطراتی که خود راوی ماه و یا حتی سال آن را دقیق به خاطر نمیآورد را در قصه پیدا کنی. بازخوانی کار با این حجم نیز کار راحتی نبود. بارها و بارها کار را بازخوانی کردم و صبر بر اتمام آن، در حالی که شوق هرچه زودتر به سرانجام رساندن کار سید اسماعیل سیرتنیا را داشتم سخت اما در عین حال شیرین بود.
۱۱- اثر بعدی که از شما خواهیم دید نامش چیست و چقدر دیگر باید منتظر باشیم برای رسیدنش؟
اگر اسم کار در لحظات نهایی دست خوش تغییر و تحول نشود، سوختم یک عمر و صبر آموختم. تنها این را بگویم که خیلی مشتاق ورود آن به بازار نشر هستم. کاری که یک پایش در ایران و یک پایش در عراق است، به مبارزات 100 سال اخیر شیعیان عراق میپردازد، به ارادتشان به امام خمینی، حضرت آقا و ولایت، به مبارزاتشان با صدام، نقششان در دفاع مقدس، مبارزهشان با تکفیر، پیوندهایشان با ایران، زیارت اربعین، نقش زن در جریان سازی اسلامی، چرایی اهمیت روابط میان ایران و عراق و دلیل تلاش بدخواهان برای ایجاد اختلاف در میان شیعیان دو کشور میپردازد و حول دو نام بزرگ و عزیز که شهادتشان ایران و عراق را داغدار کرد میچرخد. تا پیش از این به لبنان و تا حدودی افغانستان و پاکستان پرداخته بودم و برایم اهمیت داشت این بار در پازل جهان اسلام و محور مقاومت، سری هم به عراق بزنم.
درباره زمان انتشار آن هم باید بگویم فکر میکنم تابستان همین سال کار نشر و توزیع آن نهایی شود.