به گزارش روزپلاس؛ سربازان نوجوان در هر مسیری برای بهبودی نیاز به حمایت عظیم خواهند داشت. تصویری که جرمی بوون در توییتر منتشر کرده است، گروهی از اوکراینیهای 18 ساله را نشان میدهد که تنها پس از سه روز تمرین راهی خط مقدم نبرد در کیف میشوند.
در نگاهها و موضعگیریهای خنثیشان، آنها بیشتر شبیه پسران نوجوانی هستند که برای یک سفر کمپینگ بیرون آمدهاند، زانوبندهایشان به نوعی مهمتر از سلاحهایی است که حمل میکنند.
این نوجوانان داوطلب با قهرمان سرسخت گرافیکی و مجازی ،فاصله زیادی دارند. به نظر می رسد نگرانی اصلی آنها بیشتر به دوربین دلهره آور است تا خطرات پیش رو. پسری که در سمت راست افراطی قرار دارد (از گزارش جرمی بوون در بیبیسی نیوز، در 4 مارس، میدانیم که او دانشجوی اقتصاد است) حواسش به چیزی در میدان دید چپش پرت میشود.
لحظاتی بعد با داوطلبان دیگر سوار اتوبوس می شوند و فریاد می زنند: «پیروزی» و «مرگ بر دشمنان». اما به نظر می رسد همه اینها به نحوی خوش اخلاق و عاری از تهدید یا بدخواهی هستند. به هر حال، 10 روز پیش آنها انتظار نداشتند در یک جنگ بجنگند، و حس خود آنها هنوز نقش سرباز را در بر نمی گیرد.
نوجوانانی که در کشور صلح آمیز خود به سر می برند، مانند کودکان سرباز آسیب نمی بینند، و حفظ انسانیت سالم آنها یکی از چیزهایی است که این تصویر را بسیار ناراحت کننده می کند. اگرچه مردم در سراسر جهان که به این تصویر نگاه میکنند میدانند که سه هفته بعد دیگر هرگز مثل سابق نخواهند بود، اما خود این پسران نوجوان ممکن است از همه چیز غیر از حس هنوز هضم نشده ماجراجویی و ترس از ترس خود ، غافل باشند.
همه سربازان در نبرد با خطر بالای سلامت روان روبرو هستند، اما تحقیقات نشان میدهد که سربازان جوانتر - زیر ۲۵ سال - به طور قابلتوجهی آسیبپذیرتر هستند. نوجوانان در نبرد، هفت برابر بیشتر از سربازان بزرگسال در معرض استرس پس از سانحه هستند، زمانی که تجارب تهدید و درماندگی خود خام و فوری باقی میماند و آنها را در حالت آمادهباش دائمی قرار میدهد، زمانی که هر صدا یا بو یا حرکتی نشانه خطر مرگبار باشد. بنابراین آنها به روش هایی پاسخ می دهند که نامناسب و مخرب است.
از حدود 12 سالگی تا 24 سالگی، مغز دستخوش تغییرات سریع می شود و ارتباطات جدیدی در حال رشد است که الگوهای رفتاری و رشد مهارت ها و انتظارات را شکل می دهد. مغز انسان در دوران نوجوانی بسیار سازگار است زیرا با توجه به تغییر محیط انسانی، هر نسلی باید در زیستگاه خاص خود حرکت کند.
همه سربازان رزمی مهارت ها و مکانیسم های مقابله ای را می آموزند که ممکن است در جنگ به آنها کمک کند، اما آنها را برای زمان صلح مجهز نمی کند. تصمیمات در جنگ باید به سرعت گرفته شود و عواقب زندگی در مقابل مرگ داشته باشد. برای انطباق، مغز بازتاب را خاموش می کند، همدلی را به شدت محدود می کند و احساسات فردی (مانند ترس) و نیازها (برای راحتی موجودات، از جمله استراحت، گرما و امنیت) را نادیده می گیرد.
زمانی که سربازان بزرگسال از جنگ خارج می شوند، شانس بیشتری برای بازگشت به الگوهای رفتاری در زمان صلح دارند، اما یک نوجوان 18 ساله ارتباطات عصبی بزرگسالان را ندارد تا به آنها تکیه کند. مغز نوجوانان نه تنها با رشد ارتباطات جدید، بلکه با از بین بردن ارتباطاتی که استفاده نمی شوند نیز ساخته می شود.
به دلیل آسیب پذیری خاص نوجوانان، روانشناسان برای ارزیابی دقیق تر از کسانی که باید اجازه مبارزه داشته باشند کمپینی تشکیل داده اند. اما این جنگ کنونی اجازه چنین «تجملات» ارزیابی و انتخاب را نمی دهد.
برای این نوجوانان نیز عدم آموزش (فقط سه روزه) مشکل ساز است. هدف از آموزش، خودکار کردن رفتار رزمی و ایجاد محیطی است که در آن چیزهای عجیب و غریب و وحشتناک به یک وضعیت عادی جدید اما محدود تبدیل شوند. آموزش ، سربازان را عادت می دهد که از خودمختاری چشم پوشی کنند، بنابراین آنها در جایی که هیچ نیاز یا فرصتی وجود ندارد هم ، تحت دستور عمل می کنند تا بدانند آیا درست عمل میکنند یا خیر.
آموزش این سوال را محو میکند، "انجام این کار چه چیزی برای من دارد؟" آموزش اضطراب لحظه ای را محدود می کند و ممکن است ترس بعدی از مسئولیت پذیری را برای انجام کاری که سربازان رزمی انجام می دهند کمرنگ کند.
در آینده ای بهتر، بسیاری از نوجوانانی که اکنون به مبارزه می پردازند، به خانواده ها و معلمانی بازخواهند گشت که آنها را با آرامش و عشق بی حد در آغوش خواهند گرفت. اما زندگی مختل شده آنها نیز چالش هایی را به همراه خواهد داشت.