به گزارش روزپلاس؛ رشادت در کالبد مهدی در حال رشد و نمو است و نام این اسطوره چنان از تاریخ فراتر میرود که این رشادت در تاریخ امتداد پیدا میکند.
فیلم «موقعیت مَهدی» با تصاویر و روایتی خاص، ویژه و مبتکرانه در نیمه اول مهرماه 1359 آغاز میشود، از آشنایی « صفیه مدرس » و « مهدی باکری » ؛ و مهمترین بخش فیلم که از مخاطب فیلم دلبری میکند، همین آشنایی از یک شروع کاملا عاشقانه است ، این شروع با یک پایان هدفمند ، لحنی هدفمند به خود میگیرد ، پایانی که با صدا ی صفیه مدرس و مورد خطاب قرار دادن مهدی در زمانی که به شهادت میرسد یک تجمیع دراماتیک تغزلی را میسازد .
از این منظر موقعیت مهدی بشدت فیلمی انسانی و یک شعر عاشقانه سینمایی درباره مهدی و حمید باکری است . فرم با تغزلی بصری آذین شده تا جنگ در پس زمینه قرار گیرد و قهرمان در کلوزآپ.
فیلم قبل از ورود به برشهایی از زندگی برادران باکری فضا میسازد، فضایی که اگر ساخته نمیشد، امکان سفر به اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت از دریچه این فیلم سینمایی تقریبا غیر ممکن میشد.
فضاسازی فنی برای تماشاگر فیلم مصداق حال و هواست و اگر این فضاسازی با دقت در جزئیات ساخته نشود، سفر به دهه شصت محقق نخواهد شد. فضاسازی در این فیلم معنی دیگری دارد . چون ستونهای معنایی و مفهومی فیلم با دقت در جزئیات و فضاسازی معنا پیدا خواهد کرد. به همین دلیل در همان سکانسهای ابتدایی این فضاسازی به رابطه مهدی و صفیه تعمیم پیدا میکند.
در این سکانس دیالوگهای درخشانی میان مهدی و صفیه رد و بدل میشود و شخصیتسازی و فضاسازی در همین سکانس خودنمایی میکند.
در پس تمام این اطوارها و طنازیهای سینمایی کارگردان ، باوری در ذهن تماشاگر شکل خواهد گرفت که با اسطورهای زمینی آشنا شده هر چند در فرهنگ بومی (عامه) عنوان اسوه مرسوم است، اما مهدی را که در سکانس خواستگاری میبینیم یک اسطوره است که جز رشادت، سودای دیگری در سر نمیپروراند.
حتی اگر جنگی بر ایران تحمیل نمیشد، از همان تصاویر ابتدایی کاملا مشخص است که رشادت در کالبد مهدی در حال رشد و نمو است و این اسطوره چنان خواهد بود که از تاریخ فراتر میرود و رشادت هایش در تاریخ امتداد پیدا میکند ؛ فیلم موقعیت مهدی برشی از این امتداد است.
فیلم با عروسی آغاز میشود و با عروسی دیگری (شهادت) به پایان میرسد.
در سطور پیشین اشاره شد که موقعیت مهدی اثری سینمایی – تغزلی است، اشاره به همین نشانهها د ر مقدمه و موخره عروسی زمینی و عروسی آسمانی است که لحن این فیلم را تغزلی میکند و نسبتهایی معنایی و بصری در فیلم شکل میگیرد.
رخداد برخورد مهدی و صفیه یکی از عاشقانههای موجز و مینیمال سینما را خلق میکند، حتی لحظهای که پس از عقد صفیه اصرار دارد در چشمانش نگاه کند شور این عشق آسمانی با همین دیالوگهای بشدت ساده عمق پیدا میکند.
پس از برگزاری مراسم عقد مهدی و صفیه برق قطع میشود و چراغهای نفتی را فضای خانه خانواده مدرس را آذین میکند . نوری که در صورت مهدی بازتاب پیدا میکند ، حقیر است و صورت سازی آسمانی کارگردان در فرم بشدت زیبا جلوه میکند و مشخص است که روابط زمینی صفیه و مهدی با همین پلانها آسمانی تصویر شده است و مهدی در تمام سکانسهای فیلم منبع نور است.
فیلم در چند اپیزود ساخته است که اپیزود دوم « پلیورآبی » نام دارد. اپیزود پلیور آبی با ورود حمید باکری به منزل آغاز میشود و دوباره برق قطع میشود و حمید به اصرار فاطمه امیرانی پلیورآبی را برتن میکند . در اپیزودهای بعدی (موقعیتهای جنگی) میبینیم حمید در زیر لباس رزم همین پلیور را بر تن دارد و با آن به شهادت میرسد. با اینکه او بر خلاف مهدی ازدواج کرده ، اما عاشقانه او و همسرش و فرزندش تفاوت چندانی با عاشقانه مهدی و صفیه ندارد. پلیور آبی لباس مخصوص رزم و شهادت حمید است و به عنوان یک سمبل جاودانه میشود و جالبتر این است که تاروپود این لباس را فاطمه امیرانی درهم تنیده است.
در یکی از سکانسهای مهم فیلم مهدی از حمید میخواهد که به با نوشتن توبهنامهای دوباره به سپاه بازگردد و در فرماندهی جنگ او را همراه ی کند. حمید علی رغم میل باطنی میپذیرد و پس از بارها مراجعه بار دیگر توبه نامه را امضا میکند، در این لحن تغزلی سینمایی نگارش توبهنامه زمینهای برای پوشیدن همان پلیورآبی مقدس است.
در اپیزودهای بعدی شاهد شهادت حمیدباکری هستیم. حمید به شهادت میرسد و چون وضعیت تقابل سنگر به سنگر بسیار ویژه و خاص است، مهدی در مقام فرمانده دستور میدهد حتی پیکر حمید را به صفوف پشت جبهه بازنگرداندند.
حالا ش اهد یک عشق زمینی از بعد آسمانی دیگری هستیم که ظاهرا به رابطههای برادری در وسترنهای کلاسیک شباهت دارد اما جنبه آسمانی این برادری را نمیتوان نادیده گرفت.
در روایت موازی فیلم، « خسروملازاده » (ابولفضل زمانی) و «محمد گل تپه» از نیروهایی تحت امر مهدی باکری هستند. «خسرو» با گروهی از سایر همرزمان برای شکار شبانه تانکهای عراقی روانه سنگرهای دشمنان میشوند و از میان دستکم ده نفری که برای این ایثار پای در میدان خطرناکی گذاشتهاند تنها خسرو زنده میماند.
محمد هم که برای شناسایی عازم شده به شهادت میرسد و برخلاف دستور فرمانده خسرو عزم خود را جزم کرده تا پیکر محمد رفیق دیرینهاش را بازگرداند.
چون لحن دارای همان سبک تغزلی است، با فلاشبکی به گذشته این دو میرویم. در دورانی قبل از جنگ شاهد این هستیم که محمد گلتپه ، خسرو ملازاده که پایش در مسابقه فوتبال مصدوم شده را روی کولش گذاشته در حال بازگشت از زمین بازی مسابقه فوتبال هستند.
خسرو از محمد میخواهد که در این حال برایش روضه امام حسین (ع) را بخواند. این برادری را میتوان تمثیلی از کهن الگوی داستانی فراغ برادرانه اباعبدلله (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) برشمرد ، شکل تمثیل و برادری کردن در میدان نبرد، بازفراهم آوری و امروزی شده همان کهن الگوی برادری در عاشور است . به همین دلیل «موقعیت مهدی» در ابتدا تحت عنوان سریال ی «عاشورا» تولید شد.
استفاده از کهن الگوی عاشورا که بدان اشاره شد در سکانس پایانی تجلی پررنگتری دارد. امیر و فرمانده ان لشگر را به سویه پشت جبهه فرامیخوانند، اما فرمانده نمیتواند سربازانش را تنها بگذارد و در نهایت این امیر (مهدی باکری ) است که به نبرد تن به تن با دشمن میرود و مانند دو برادر دیگرش پیکر او در مسیر بازگشت در رودخانهای مصلوب میشود.
تنهایی فرمانده، بعد دیگری از این فیلم شاعرانه است که تبدیل به ویژگی او میشود . مهدی تنها میماند و در دور دستهای بسیار غریب دست نیافتی میشود.
« موقعیت مهدی » میتوانست با همان ساختارها و فرمهای رایج در سینمای ایران خیلی زود تبدیل به یک اثر کلیشهای نخنما ی بازاری شود . تفاوت موقعیت مهدی با گونههای مشابه ساخته شده این است که روایت از حیث فرم و محتوا با جریان رایج و غالب در سینمای ایران بسیار متفاوت است و از لحن رسمی مستمری که سالها ارائه شده پرهیز کرده تا سازندگان فیلمی شاعرانه و قرائت وفادارانهتری را نسبت به جنگ بسازنند.