۰۱:۳۲ |  ۱۴۰۱/۰۷/۲۹
هنر روز/

چرا معتمد آریا گفت: من مادرِ همۀ سرزمین ایران هستم!/ بازیگری که رکوردار فیلم‌های نمادین علیه ایران و دین است

گاهی بازیگران آنقدر نقش بازی می‌کنند که کشف واقعیت از مجاز برای خودشان و دیگران دشوار می‌شود.
کد خبر: ۲۶۸۱۴۵
امیر اهوارکی در یادداشتی برای صفحه ی «هنر روز» پایگاه خبری روزپلاس نوشت:
فاطمه معتمد آریا بازیگر سینمای ایران در پیامی تصویری گفت: «من، مادرِ همۀ سرزمین ایران هستم». این جمله به چه معنا است و چرا او خودش را «مادرِ سرزمین ایران» نامید؟

متأسفانه باید گفت که خانم معتمد آریا، در چندین فیلم علیه دین و جمهوری اسلامی، بازی کرده است. ما در اینجا، پنج فیلم وی در این باره را معرفی و رمزگشایی می‌کنیم.


سه فیلم معتمد آریا علیه جمهوری اسلامی، عبارتند از:

1ـ صد سال به این سال‌ها/ سامان مقدم (1385)

2ـ بهمن/ مرتضی فرشباف (1393)

3ـ مجبوریم/ رضا درمیشیان (1398)


اما دو فیلم در تقابل با دین، با بازی او اینها هستند:

1ـ پریناز/ بهرام بهرامیان (1390)

2ـ بنفشۀ افریقایی/ مونا زندی (1397)



سال 1385 فیلم «صد سال به این سال‌ها» توسط سامان مقدم ساخته شد، که ماجرای یک خانواده را در 30 سال منتهی به ساخت فیلم، نشان می‌داد. فیلم در سال 1355 در بندر پهلوی آغاز می‌شود که فاطمه معتمد آریا در نقش «ایران»، به همراه شوهرش (با بازی رضا کیانیان) با شادی و آرامش زندگی می‌کنند. انقلاب 1357 اوضاع  آنها را به هم می‌ریزد و معتمد آریا ناگهان بیوه می‌شود. امین، نوکر خانه‌زاد آنها (با بازی پرویز پرستویی)، بعد از انقلاب از مسئولان مهم مملکتی می‌شود و بعدها مخفیانه، نزد ایران اعتراف می‌کند که شوهرش توسط خرابکاری‌های او کشته شده! در طول فیلم کارگردان با بیان تصویری اینطور به مخاطب القاء می‌کند که در حال تماشای یک فیلم سمبولیک دربارۀ سرگذشت کشور ایران است.



تصاویر، با گرمی و شادی و طراوت و زیبایی بندر پهلوی، در سال 1355  شروع می‌شوند و با سردی و غم و بیچارگی و زشتی، در تهران بعد از انقلاب ادامه می‌یابند و در سال 1385 پایان می‌گیرند. در طراحی صحنه و لباس قبل از انقلاب، رنگ‌های شاد به کار رفته اما در تصاویر بعد از انقلاب، از رنگ‌های تیره و لباس‌های مشکی استفاده شده تا حس تنفر از انقلاب اسلامی در روح و فکر تماشاگر هم رسوخ کند.



«صد سال به این سال‌ها» محصول هدایت فیلم است. این فیلم چند سال پیش از تأسیس شبکۀ من‌وتو، یک پروپاگاندا برای خاندان پهلوی بود، و یک دشمنی عجیب علیه جمهوری اسلامی! یک فیلم دروغگو که حتی بدیهیات را نیز انکار می‌کند. مثلاً در زمان جنگ تحمیلی، آرش تنها فرزند ایران خانم را برای خدمت سربازی به جبهه می‌فرستند و پسرک در آنجا کشته می‌شود! در حالیکه قانون تک‌پسری در ایران، چنین افرادی را از خدمت وظیفه، معاف می‌دارد. مضافاً به اینکه آرش، پدر هم نداشت و کفیل مادرش هم بود.
صد سال به این سال‌ها در همان سال 1385 توقیف شد اما سه سال بعدتر در جشنواره 28 فیلم فجر برای اهالی رسانه و منتقدان، به نمایش درآمد و راقم، نقدگونه‌ای بر آن نوشت . [نقد راقم در سایت پرده سینما]



سال 1393 فاطمه معتمد آریا در فیلم «بهمن» بازی کرد. فیلمی سراسر در برف و بوران، که خانم معتمد آریا در آن، در نقش یک پرستار به نام هما ظاهر شده که به سبب فقدان خورشید، از خواب و خوراک افتاده است. این فیلم نیز به طور نمادین، بر اساس برداشت خود سعی در نمایش شرایط سیاسی و اجتماعی علی را دارد. به برخی از نمادهای «بهمن» اشاره می‌کنیم:
1. ده روز مداوماً برف می‌بارد به طوریکه باعث رنج و عذاب مردم می‌شود! 
2. گویندۀ رادیو می‌گوید که این برف در 53 سال اخیر بی‌سابقه بوده است ( شاید اشاره به 53 سال حکومت پهلوی)
3. رادیو در پایان اعلام می‌کند که «بهمن» سقوط کرد و آفتاب طالع شد!
و منظورش از «سقوط بهمن» مشخص است که چیست.




فیلم بهمن به تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی و مشاورت حسن بلخاری (که پیشتر عضو جبهۀ انقلاب بودند)، در بهمن 1394 در گروه هنر و تجربه اکران گشت. نکتۀ جالب توجه اینکه جناب کارگردان یعنی مرتضی فرشباف در مصاحبه‌ای که راقم با او انجام داد، به نمادین بودن فیلمش اعتراف کرد [مصاحبه راقم با فرشباف در سایت سینماپرس]


سال 1398 معتمد آریا در فیلم «مجبوریم» در نقش یک ماما به نام دکتر پندار بازی کرد. او برخی از مادران فقیر را عقیم می‌کرد و هیچکس هم نمی‌توانست او را گیر بیاندازد. اما با پیگیری‌های یک خانم وکیل که از حقوق یک زن کارتن‌خواب دفاع می‌کند، بالاخره دکتر پندار زبان می‌گشاید و خود را حق به جانب دانسته، می‌گوید: «ما مجبوریم در این کشور زندگی کنیم و من آنها را عقیم می‌کنم تا بچه‌هایشان در کنار خیابان رها نشوند!»

کارگردان در طول فیلم، حداقل هفت نوبت تصاویر شبه‌مستند از کارتن‌خواب‌ها و مردمان بدبخت در بیمارستان و دادگاه و خیابان، نمایش می‌دهد و زمینه را برای سخنان خانم دکتر مهیا کرده تا مخاطب به این نتیجه برسد که ایران، جای زندگی نیست و خانم دکتر که عن‌قریب قصد مهاجرت دارد، کاملاً محق است.



نکتۀ جالب این است که معتمد آریا در فیلم مجبوریم، همچنان در نقش «مام میهن» ظاهر شده است. او برای آیندۀ کشور و فرزندانی که باید به دنیا بیایند یا نیایند، تصمیم می‌گیرد. در یک سکانس جالب توجه، کارگردان با نشان دادن معتمد آریا در اتاق عمل، می‌خواهد او را دلسوز به حال اطفال وطن نشان دهد. فیلم مجبوریم، در تابستان 1401 اکران شد و به نمایش خانگی هم رسید [برای شرح مطلب، به نقد راقم در روزپلاس مراجعه نمایید]



سال 1390، بهرام بهرامیان، سازندۀ فیلم آل (1388) و سریال ساعت شنی (1386)، فیلم پریناز را ساخت که در همان سال توقیف شد و پنج سال بعدتر با اصلاحات فراوان به طور محدود به نمایش درآمد. در پریناز، فاطمه معتمد آریا در نقش یک پیر دختر خرافاتی به نام فرخنده، ظاهر شده است. 
آنچه باعث توقیف این فیلم شد تصویر اغرق‌آمیز فاطمه معتمد آریا از یک زن مسلمان بود. اما چیزی را که مسئولان ندانستند، وجهه تمثیلی و تمسخرآمیز فیلم بود که داستان تولد و معجزات حضرت عیسی را در دنیای مدرن و به صورت نمادین (از منظر یهودیان)  حکایت می‌کند.


برخی یهودیان از دیرباز، حضرت عیسی را فردی کذاب می‌دانند و به او و مادر مکرمه‌اش ناسزا می‌گویند. در فیلم پریناز، از بازیگران نقش مریم مقدس (شبنم قلی‌خانی) و یوسف پیامبر (مصطفی زمانی) استفاده شده تا آن دروغ یهودیان در کتاب تلمود با سابقۀ این بازیگران، در ذهن مخاطب جا بیفتد. حتی حمید فرخ‌نژاد در نقش یک نجار منحرف به نام زکریا ظاهر شده است.

فرخنده، از حرامزاده بودن خواهرزادۀ هفت ساله‌اش به نام پریناز خبر دارد. بعد از مرگ مادر پریناز (شبنم قلی‌خانی)، فرخنده ناچار می‌شود که دختر را به نزد خودش بیاورد. حوادثی معجزه‌گونه در محله رخ می‌دهند که مردم آنها را به سبب پریناز تلقی می‌کنند و حتی شفای بیماران خود را از این دخترک می‌خواهند. در انتها یوسف (مصطفی زمانی) که مبتلا به سندروم دان است به فرخنده اعتراف می‌کند که به مادر پریناز تجاوز کرده و پریناز فرزند او محسوب می‌شود. [نقد راقم را در سایت مشرق‌نیوز ببینید] 



سال 1397 فیلم بنفشۀ افریقایی توسط مونا زندی در جشنوارۀ فیلم فجر نمایش یافت. ماجرای زنی به نام شکوه (فاطمه معتمد آریا) که شوهر قبلی‌اش فریدون (رضا بابک) را از آسایشگاه سالمندان، به خانه آورده یک طبقه از منزل را در اختیار او قرار می‌دهد. رضا شوهر کنونی او (سعید آقاخانی) سعی دارد با این مشکل کنار بیاید و غیرت به خرج ندهد.
فیلم بنفشۀ افریقایی، در نتیجه باعث عادی کردن درخواست وقیحانه ی زنان فمنیست است. 


چه کسی می‌تواند باور کند که در جمهوری اسلامی، چنین فیلمی ساخته شود؟ آن هم به تهیه کنندگی علیرضا شجاع نوری که سابقاً یکی از مدیران وزارت فخیمۀ ارشاد بود. شجاع نوری، بازیگر نقش اول در فیلم روز واقعه، و نقش عبدالمطلب در فیلم محمد رسول الله(ص)، اکنون نیز در سریال سلمان فارسی در نقش اصلی ایفای نقش می‌کند. او در دوران وزارت محمد خاتمی در ارشاد، معاون بین الملل در بنیاد فارابی بود. چه می‌توان گفت؟ گاهی از جایی که انتظار «نور» دارید، «بنفشۀ افریقایی» سبز می‌شود. [نقد اینجانب را در سایت مشرق‌نیوز بخوانید]

******

با این اوصاف، حالا شاید معنای سخن فاطمه معتمد آریا معلوم شده باشد که خودش را مادرِ همۀ سرزمین ایران می‌داند. گاهی بازیگران آنقدر در نقش‌های تخیلی‌شان فرو می‌روند که مرز واقعیت و تخیل را تشخیص نمی‌دهند. سرکار علیه خانم معتمد آریا نیز یکی از همین افراد است. او دوست دارد همواره در نقش مادر و مام میهن باقی بماند، چنانکه در فیلم مهر مادری (1376) نماد مادر بود.


اما از حق نباید گذشت. چندی قبل، فیلم کوتاهی دیدم که فاطمه معتمد آریا در دیدار با همسر شهید منوچهر مُدق در کیش، از کتاب خاطرات او تمجید می‌کرد (کتاب اینک شوکران) و حتی می‌گریست! با خود می‌گفتم که شاید این صحبت‌ها واقعی باشند و او به خاطر کسب و کار، مجبور شده در آن فیلم‌های مزخرف بازی کند. (گریۀ فاطمه معتمد آریا در مواجهه با همسر شهید مدق، تابناک، 6 مهر 1397). شاید هم آنطور که معتمد آریا در فیلم می‌گوید، آشنایی برادرش با منوچهر مدق باعث شده که این کتاب را بخواند و با سرگذشت فرشتۀ ملکی (همسر شهید مدق) آشنا شود.



گاهی بازیگران آنقدر نقش بازی می‌کنند که کشف واقعیت از مجاز برای خودشان و دیگران دشوار می‌شود. چنانکه معلوم نیست کدام سخن مهران مدیری صادق است، سخنان ابتدایی او یا توبه‌نامۀ ضمنی چند روز گذشته اش.
گزارش خطا
ارسال نظر
نقد و سیاست