
نغمه ثمینی را میتوان یکی از بهترین نمایشنامهنویسان زن ایرانی دانست که البته تجربیاتش در این سالها تنها در تئاتر خلاصه نشده است. امروزه او با نوشتن فیلمنامه شهرزاد و همکاری با حسن فتحی توانسته خیلی از جوانان را عاشق کند و خیلی از پیرمردها و پیرزن های عزیز را به یاد جوانی بیندازد. از طرفی این سریال از لحاظ احساسی در بهترین درجه کیفی قرار دارد. با ما در این مصاحبه همراه باشد تا از رازهای موفقیت سریال شهرزاد سر در بیاوریم.
بازیگرهای این مجموعه تا چه حد انتظار شما را برآورده کردند؟
واقعیت این است از روزی که مینوشتم، آرزو میکردم خانم
علیدوستی نقش «شهرزاد» را بازی کند؛ چراکه به نظر من شهرزاد دقیقا همین شکلی است که میبینید. یک زیبایی خیلی ملایم، اما در کنارش یک جور قدرت و معصومیت کودکانهای دارد که باورش میکنیم. ترانه علیدوستی یک انتخاب درخشان بود و من به رؤیایم رسیدم. برای «قباد» آقای حسینی یکی از خیالهای من بود که محقق شد.
«بزرگ آقا» بهتر از چیزی شد که در متن بود و آقای نصیریان چیزهایی در نقش پیدا کرد که من زمان نوشتن به آن فکر نمیکردم و البته بازیگران دیگری مثل آقای مصطفی زمانی یا پریناز ایزدیار و… . شخصیتهای اصلی انتخابهای خوبی هستند و البته باقی بازیگران و خوشحالم که آقای فتحی سر انتخابهایش ایستاد؛ چراکه سخت است این تعداد از بازیگران خوب را در یک زمان طولانی در اختیار داشته باشید و آقای فتحی حتی سر یک بازیگر کوتاه نیامد و تمام بازیگران ایدهآلش را کنار هم داشت.
کدامیک از نظرهای مردم درباره سریال «شهرزاد» برای شما جذاب بوده یا در شما تأثیر بیشتری داشته است؟
یکی از نکاتی که در این مدت برایم جذاب بوده این است که متوجه شدم عشق داستانی تکراری است که همیشه برانگیزاننده است. نکته دوم که متوجه شدم این است که مخاطب در جزئیات خیلی دقیق است و این خیلی ترسناک است.
اگر به روز اول نگارش «شهرزاد» برمیگشتم، حتما بر جزئیات متمرکز میشدم. نکته سوم اینکه پیچوخمهای داستانی در فصل دوم باید غیرمنتظرهتر باشد. ابتدا برای فصل دوم طراحی دیگری داشتیم، اما با توجه به استقبال مردم طراحی مجددی کردیم که قصه را بهاصطلاح پرجونتر و غیرمنتظرهتر روایت کنیم.
در کلاسها، خودتان به نمایشنامههای دانشجویان جهت میدهید و آنها را هدایت میکنید؟
نه، بههیچوجه. هدایت تماتیک نمیکنم فقط وقتی میفهمم یک نفر میخواهد از چه حرف بزند، صدای درونیاش را پیدا میکنم و کمک میکنم تا آن صدای درونی به بهترین شکل ممکن دراماتیزه شود. برای جوانهایی که تازه دارند نمایشنامه مینویسند و میخواهند صدایشان را پیدا کنند، موضوع و سوژه تعیین کردن، مفید نیست. امسال با بچههای کلاس دیگری که کلاس دیالوگنویسی است، هم یک کارنوال دیگر برگزار میکنم به نام «کارنوال تهران». کلاس ماجرا از ابتدا فرق داشت. اساسا قرار بود همه با یک موضوع، نمایشنامه بنویسند و هنرجویان تهران را در نمایشنامههایشان ترسیم کنند؛ چون در این در کل مسئلهمان دیالوگ بود. هدف این بود که ببینیم یک نسل شهر خودش را چطور میبیند.
کارنوال انزوا، اجرائی از نمایشنامههای دانشجویان دانشگاه تهران خواهد بود که اولین نمایشنامه عمرشان را نوشتهاند؟
بله، اغلبشان اولین نمایشنامههای عمرشان را بناست اجرا کنند؛ البته این تجربه، تجربهای جدی است؛ چون چندین بار بازنویسی شده و حاصل یک تجربه کارگاهی است.
دانشگاه تهران برای برگزاری این کارنوال حمایتی هم کرد؟
نه، من کارنوال را بیرون دانشگاه برگزار میکنم؛ برای اینکه شکل عمومیتری به آن بدهم و دانشجویانم را با فضای حرفهایتر تئاتر مواجه کنم؛ بنابراین حمایت دانشگاه در درجه اول همین است که برای این دانشجوها، شرایط تحصیل رایگان فراهم کرده و همینطور فضای آزادی در اختیارمان گذاشته تا راجع به هرچیز که میخواهیم، فکر کنیم و حرف بزنیم. من از این جهت خیلی خیلی دانشکده هنرهای زیبا را دوست دارم و قدردان هستم؛ چون هیچکس در کلاسهای ما سرک نمیکشد.
مگر دورانی که خودتان دانشجوی هنرهای زیبا بودید، فضا همینطور نبود؟
آن زمان هم کموبیش همینطور بود؛ ولی ما از فضای خاص دهه ٦٠ بیرون آمده بودیم... آن زمان، خودمان، خودمان را نگاه میکردیم؛ اما امروز فضا مطلوبتر است و بچههای این نسل جسارت دارند.
شما که چند سال است با نسل دهه ٧٠ و سوژهها و دغدغههای بچههای این نسل ارتباط بیواسطهای دارید، چقدر به آینده تئاتری این نسل امیدوارید؟
وجوه خیلی خیلی مثبتی از این نسل میبینم؛ مثلا این نسل جسور است، آزاد است و خیلی از محدودههای بیمنطقی را که نسل ما چشمبسته میپذیرفت، نمیپذیرد. این نسل بسیار پرمعلومات است و اطلاعات زیادی را میتواند به واسطه امکاناتی که در دست دارد، مثل کامپیوتر، موبایل و... بهدست آورد. در کنار این وجوه فوقالعاده، نمیتوان منکر شد که این نسل پشتکار کمی دارد و انگیزههایش خیلی زود خاموش میشود. اگر بخواهم این نسل را با نسل خودم مقایسه کنم، باید بگویم ما هیچوقت این همه اطلاعات نداشتیم و این میزان هوش و زیرکی در زندگی و روابطمان جاری نبود؛ اما ما خیلی پشتکار داشتیم؛ یعنی فکر میکردیم زندگی جنگ است و اگر از یک در بیرونت کنند، باید از درِ دیگری داخل بیایی و خودت را ثابت کنی؛ اما این نسل فاقد این ویژگی است و ممکن است راحتطلب به نظر بیاید که راحتطلبی هم برای نوشتن سَم است. ممکن است این ویژگی برای کارگردانی و... سم نباشد؛ اما نوشتن واقعا نیازمند سختکوشی و وسواس است.