به گزارش
روزپلاس؛ پخش قسمت «مکان آرام 2 A Quiet Place Part II» به دلیل همه گیری COVID-19 مدتی طولانی به تعویق افتاد. درست زمانی که قرنطیه عمومی در کل جهان آغاز شد، تا اینکه جریان اکران سینما دوباره به حالت عادی بازگشت. با باز شدن سینماها در آمریکای شمالی، استقبال از دنباله فیلم مکان آرام (کارگردانی جان کراسینسکی) آنچنان پرشور نبود.
«کووید 19 » سبب شد چهارده ماه انتظارات هنری مخاطبان سینمااوج گیرد و جهش بارفنی آثار سینمایی نخستین انتظار علاقهمندان سینما بود. فیلم « مکان آرام 2» در شرایطی در سراسر دنیا اکران شد که مدتی از واکسیناسون عمومی میگذشت و طبیعتا آثار سینمایی دیگری در حال پشت سر گذاشتن رکوردهای قبل از شیوع کووید بودند.
مهمترین نکتهای سبب عدم استقبال از فیلم « مکان آرام 2» شد این است که این فیلم نیز شبیه مجموعههای دنبالهدار دیگر سینما بیشتر به یک مجموعه تلویزیونی شبیه شده و در قسمت دوم عملا ارزشهای سینمایی اثر رنگ باخته است.
قسمت دوم مکان آرام کاملا مشابه نسخه قبلی است با این تفاوت که داستان نسبتاً کوتاهتری را روایت می کند، جزئیات کمی در مورد جهان پیرامون مورد تهاجم قرار گرفته توسط بیگانگان فضایی ارائه می دهد و در ایجاد موقعیتهای ناتوان است و درموقعیت روایی قبلی کمی معلقتر تمرکز می کند.
با تفاسیر به «مکان آرام 2 » پس از این همه انتظار، نتوانست به عنوان قسمت دوم یک فیلم سینمایی موفق عمل کند و این امر در مورد بسیاری از فرنچایزهای سینمایی صادق است.
در فیلم « مکان آرام 2 » بار دیگر، داستان بر خانواده ابوت متمرکز است. اگر به یاد داشته باشید پدر ، «لی»، (کراسینسکی) ، در اولین قسمت درگذشت. اما قسمت دوم با بازگشت به "روز 1" که حمله فضاییها آغاز میشود لی را در حال رفتن برای مشاهده یک بازی لیگ کوچک محلی با همسرش ایولین (امیلی بلانت) و سه فرزندشان می بینم در این حین موجوداتی شوم در سراسر آسمان با سرعت وحشتناکی پراکنده می شوند وحمله بیگانگان آغاز میشود.
در حالی که مردم شهرها، ترسیده و گیج شده به سمت اتومبیل های خود میروند و موجودات حمله می کنند. شما آنها را به خاطر می آورید، خرچنگهای بدون چشم، اسکلتهای بیرونی محافظ ، دهانی پر از دندانهای تیغ تیز هستند که کوچکترین صدایی را که بشوند به آن حمله میکنند. سکانس ابتدایی مجموعه ای از آشفتگیهای هیولایی است با حملات پیدرپی و ترسهایی مصنوعی ایجاد میشود که باپرشهای مکرر بصری همراه است. این صحنهها فقط دلالت بر حضور «لی» دارد و شخصیت فرعی را برجسته میکند کند، کاراکتری به نام امت (کیلیان مورفی) که بعداً ظاهر می شود.
قسمت دوم فیلم بیننده را به " 474 روز " قبل از حمله باز میگرداند ، پس از سقوط بیشتر بشریت ، جایی که اولین فیلم به پایان رسید.
در قسمت دوم «اولین»، نوزاد تازه متولد شده اش و دو فرزندش در حال ترک محل زندگی قبلی خود هستند. پس از کشتن بیگانگان در پایان قسمت اول فیلم ، ظاهرا موجودات دیگری بی سر و صدا به سمت نزدیکترین سیگنال آتش سوزی حرکت می کنند، جایی که امت را در مخفیگاه خود در آسیاب قدیمی میبینیم. امت که همسر و فرزند خود را از دست داده است ، نمی خواهد بیگانگان در اطرافش باشند. ریگن دختر «اولین»، فکر می کند که او یک ترسو است و پس از پیدا کردن یک سیگنال رادیویی تصمیم می گیرد به دنبال بازماندگان در جزیرهای نزدیک برود. سپس داستان به دو نیمه تقسیم می شود ، یکی روایت ریگان و امت ، دیگری اِولین و مارکوس در آسیاب با نوزاد کوچکشان.

کرسینسکی مواد اولیه و آزمایش شده ژانر پسا آخرالزمان رامثل یک بازی ویدئویی همچون(The Last of Us) دوباره تست میکند، ممکن است شباهت هایی در رابطه بین امت خشن و ریگان سرسخت و همان موتیف قسمت اول دوباره تکرار میشود. بیاعتمادی امت نسبت به جهان و ترس از برخورد با افراد نادرست همچنان ادامه دارد. اما پس از آن امید ریگن برای پناهگاهی امن نیز تأیید می شود، عقلانیت مادر در پس زمینه هوش دختر قرار میگیرد.
اگر با ژانر پس از آخرالزمان آشنایی دارید، می دانید که نوجوانان در چنین آثاری تمایل دارند تصمیمات سادهلوحانهای بگیرند و مشکل درست کنند. در این فیلم نیز همان موتیف همیشگی تکرار میشود. با این وجود ، هم ریگان و هم مارکوس لحظاتی دارند که نشان می دهد آنها در حال تبدیل شدن به الگویی سادهلوحانه از پدر مرحومشان هستند.
همانطور که انتظار می رفت، قسمت دوم فیلم تنش را در موقعیت های شدید تقویت نمی کند و چند شخصیت و جزئیات جهان فیلم اول تکرار میشود و کرسینسکی کارگردان در راه اندازی ماشین تعلیق فیلم ناتوان است. او ترس و هیجان را با استفاده از تکنیکهای CGI ایجاد میکند، به ویژه در صحنههای مربوط به ایولین و مارکوس در آسیاب و تکرار تنش کلاستروفوبیک مورد استفاده شده در فیلم اول تکرار میشود. او همچنین به جزئیاتی می پردازد که نمیتواند مهم شود مثل؛ اندازه گیری مخزن هوا، نشتی آب، یک لوله فلزی مهر و موم شده با تایمر دیجیتال برای زمانی که هوای داخل منقضی می شود.
این عناصر قابل پیش بینی حساس تا نیمه آخر پی درپی ظاهر میشوند تا تعلیق آور فیلم اول را تکرار کنند!! صحنه های حضور ریگن و امت دارای حس کشف نیستند و مخاطب احساس نمیکند که داستان جهت دیگری را دنبال خواهد کرد. کرسینسکی همچنان اجازه می دهد سکانس های کاملی در سکوت روی ناشنوایی ریگن متمرکز شود.
کراسینسکی پس از اثبات خود با قست اول فیلم، با بودجه 22 میلیون دلاری فیلم 350 میلیون دلار سود برای پارامونت در سراسر جهان کسب کرد. اما چنین آثاری که بار داستانی کمی دارند، فقط در قسمت اول موفق خواهند بود.
دنباله فیلم توسط فیلمبردار پولی مورگان فیلمبرداری شده که بسیار مایوس کننده است و در قسمت دوم هنوز همچنان بیگانگان ساخته شده با CGI اصالت بیشتری دارند و در اغلب موارد حضورشان سبکسرانه به نظر می رسد.زیرا مخاطب تقریباً به تماشای چگونگی رویارویی اجتنابناپذیر با موجودات بیگانه باورنکردنی عادت کرده است. این فیلم به طرز نگران کننده ای یادآور هر فصل «مردگان متحرک» است با این تفاوت که عنکبوتهای فضایی را به جای زامبیها به تصویر می کشد.
مخاطب سابقا این منطقه پساآخرالزمانی را تجربه کرده و به نظر نمی رسد کرسینسکی شگفتیهای زیادی را ارائه دهد. علاوه بر این، بیگانگان به طرز غیر ماهرانهای طراحی شدهاند و صرفا یک ماشین حمله و مصرف کننده انسان بدون سیری ناپذیری هستند. بیگانهها موجودات ارگانیکی هستند که بیوقفه انسان میخورند، آیا این اشکال به فیلم وارد هست؟ آیا حق داریم که با سابقهای که از هدف حمله فضاییهایی از نمایشنامه هراس انگیز ارسن ولز در بیبیسی شنیدهایم تا با نگاهی تحلیلی و تفسیری نسبت به این کاریکاتور سازی از بیگانگان بدبین باشیم؟ هوشمندی سادیستی بیگانگان با هیچ منطق دراماتیکی باورپذیر نیست، چون این فیلم جهان دراماتیک متکی به خودش را نمیسازد.

این فیلم مثل فیلم اول حتی 50 درصد تم غم انگیز و استرس زا و بی امانش را از دست داده و حتی توخالی تر از فیلم اولی است که کرسینسکی کارگردانی کرده و نویسندگی آن را نیز بر عهده داشته است . نکته عمیقتر داستان چیست؟ آیا حتی داستان بیشتری برای گفتن وجود دارد؟ یکبار دیگر ما موجودات بیگانه غریب و غریبی داریم ، که ردیابی طعمه آنها بر اساس صداست. باز هم ما اِولین (امیلی بلانت) ، دخترش ریگان (میلیسنت سیموندز) ، پسرش مارکوس (نوآ جوپ) و نوزادش را داریم که پنهان می شوند و از مکانهای عمومی میگریزند و ریگان ناشنوا متوجه می شود که با بازمانده ای از سیگنال ناشناخته مکشوفه پدرش میتواند موجب فرار بیگانگان شود.
کرسینسکی در فیلم اخیرش چندین بحران را همزمان میکندکه مملو از لحظات هیجانانگیزی است اما همین بحرانها به پاشنه آشیل اثر تبدیل میشود. فراموش نمیکنیم که ریگن ناشنوا (میلیسنت سیموندز) ، در فیلم اول بچه ای واقعاً ناقص العقل بود، اما در ادامه فیلم دوم به یک نابغه تبدیل شد.
تلاش کراسینسکی برای گسترش جهان در اینجا بیش از آنکه به آن پاسخ دهد ، پرسش هایی را ایجاد می کند. شاید این قسمت پیش فرض قسمت سوم باشد ،اما مشکلات قسمت دوم به شدت جدیتر است. اول و مهمتر؛ مادر خانواده اولین (امیلی بلانت) در ابتدای انتهای فیلم را در لحظه ای بزرگ با کشتن یکی از بیگانگان به پایان رساند، پس از این که متوجه شد دخترش ریگن (میلیسنت سیموندز) می تواند با تقویت سمعک خود آنها را از کار بیندازد. در اینجا او به نقش یک زن عجیب و غریب سنتی تنزل پیدا میکند و در قدم دوم به دنبال تصمیمی احساسی دنبال پناهگاه تازهای میرود و امت (سیلیان مورفی) وارد روایت میشود که این کاراکتر هیچ تاثیری در فیلم ندارد.