روزپلاس: دختربچه ای رو دیدم که چادر سرش بود و دلم براش سوخت که اینقدر زود وارد این چالش سخت شده...
پسربچه ای رو دیدم که کنار پدرش نماز میخوند، تو فروشگاه قدم میزد و مداحی ای رو زمزمه میکرد و دلم برای کودکی لطیفش سوخت که اینگونه ذهنش با غصه ها، پر شده...
دلم برای کودکان این قشر خیلی میسوزد که به این زودی اسیر میشوند...
...
جملاتی که ناشی از خودپنداره یا دین پنداره ی ضعیف است. از همین ابتدا بدانیم، در هر فرهنگ و دینی، ممکن است کودک آسیب ببینید ، چه در سایه ی تربیت دینی غلط ،چه در سایه تربیت بی دینی.
اما درست چیست؟
درست را نمیدانیم و تکرار نمیکنیم، و آنچه که شاید دلبخواه و انتخاب خود کودک بوده را ، تیتر اسارت رویش میزنیم و روی صفحه ای اول مجله قرار میدهیم.
گروهی آمدند و دیدیم که با ما فرق دارند، زیبا ترند، خوش پوش ترند. و هرآنچه انجام دادند را درست و صحیح برداشت کردیم. به علت کمبود شدید عزت نفس مان، هرآنچه خودمان انجام میدادیم را غلط و زشت و دمده دانستیم و معرفی کردیم.
حالا جدای از این سطح پایین عزت نفس در خیلی ها، که به مدد آن، فرهنگ دینی خیلی از خانواده ها را مورد حمله قرار میدهند،
بیایید این را خوب بدانیم،
درست چیست؟
ظاهری که میبینیم:
مادری دست دخترش را گرفته، دختر 7 ساله ای که مثل مادرش چادری به سر کرده با روسری ای که به مدل لبنانی بسته و محکم است.
و اما آنچه که نمیدانیم و نمیبینیم:
مجموعه ای از رفتار های مادر با کودک، رفتار و اعمال دینی مادر، شخصیت خود مادر، رفتار پدر با دختر، رفتار پدر با مادر، و شخصیت دینی و اخلاقی پدر.
مجموعه ای از این ها میشود: انتخاب عاشقانه ی چادر از سوی دختر، یا انتخاب اجباری کودک .
نمیشود، ما یک بعد را ببینیم و برداشت ده ها بعد را بکنیم.همه این ابعاد را باید باهم داشت.
نمیشود، ما حرف از این بزنیم که آنقدر چادر سرش بکند از کودکی تا عادت کند... و دیگر هیچ پیش نیاز دیگری را مورد توجه قرار ندهیم.
حتی نمیشود، هر روز موزیک ملایم در خانه پخش کنیم تا روح کودک آرام بار بیاید. و دیگر هیچ یک از عوامل تاثیر گذار دیگر را در نظر نگیریم.
رفتار و سبک زندگی فرزندان، نتیجه یک مجموعه بزرگ است.
حالا این مجموعه ی خوب را چگونه به کودک ارائه کنیم؟
با سخنرانی های مادر ؟ با سخنرانی های پدر؟ با سخنرانی های مکرر پدر و مادر؟ با عادت دادن های عملی صرف ؟
خیر!
با ارائه ی یک صحنه تئاتر قوی و بی نقص.
هر آنچه انجام میدهید، کودک میبیند... انجام میدهد... و ادامه میدهد.
چادرتان را که سر میکنید، اگر مهربان تر شدید، او با چادر ، تداعی لطافت میکند.
اگر چادر سر کردید و مدام زمزمه کردید، نیمشود دختر، نمیتوانیم دخترم، زشته دخترم، دیگر چادر را روی سر دخترتان نخواهید دید. اگر مدام خط کشی کردید که آنها و ما...آنها که چادر ندارند و ما که داریم، فکر میکند ، کدام را انتخاب کند... گروه آنهارا یا گروه مادرش را. چادر برای او تداعی مهربانی، زیبایی، جدا نشدن از دنیای کودکی، دست نوازش پدر، مهربانی خانواده، خوشحالی ها و زیبایی ها را ، داشته باشد.
البته، فرار کنید از اینکه مدام بخاطر چادر، او را جایزه باران کنید تا شرطی شود، چادر داشته باشم، یعنی یک چیزی گیرم می آید...حالا با هر مدل اخلاق و رفتاری که داشته باشم. روزی که با بد اخلاقی اش، به همراه چادر سر داشتنش، تشویقی را دریافت نکند، ضد شرطی سازی اش اتفاق می افتد و چادر را کنار خواهد گذاشت.
مجموعه ای است که فرزند ما و انتخاب های اورا میسازد.
شاید در دختربچه چادری ای که دیدیم، یک انتخاب عاشقانه نسبت به چادر، در آن کودک، شکل گرفته بوده. اگر عزت نفس بالایی داشته باشیم و سطح بالایی از دین پنداره ی مثبت، این "شاید" را "اول" با خود مرور میکنیم.
یادتان می آید، وقتی در فضای مجازی، کلیپ هایی را میدیدیم که کودکی دابسمش آهنگی را اجرا میکرد که محتوای آهنگ، هیچ ربطی به دنیای کودکی او نداشت؟ و میلیون ها لایک هم میخورد؟!
کسی صدایش هم در نیامد...
یک روز شاید بهتر باشد، نگاه این مادر را هم به دنیای کودکی فرزندش ، بررسی کنیم...