خبرنگار گروه كتاب و ادبيات روزپلاس پاي ميز گفتگو نشسته است با نويسنده جوان و خلاق و خوش خلق داستان هاي اجتماعي و تاريخي مذهبي تا از آخرين اثر چاپ شده اش برايمان بگويد.
براي دانستن پشت صحنه شكل گيري يك رمان خواندن اين گفتگو را از دست ندهيد
1- شما را به عنوان نويسندهاي با كارهاي تاريخي و مذهبي ميشناسيم، چه شد كه فاطمه سليماني ژانر اجتماعي را انتخاب كرد؟
اتفاقاً ورود من به دنیای داستاننویسی با داستانهای اجتماعی بود. هردو مجموعه داستان من اجتماعی هستند. «خاکستری یک کابوس» و «رد سرخ جاماند بر فنجان». اما به خاطر علاقهای که به تاریخ اسلام و تاریخ ادیان داشتم و دارم قلم زدن در وادی داستانِ تاریخی مذهبی را هم امتحان کردم. اما من داستاننویس هستم و ذهنی پر از سوژه و قصه دارم. بعد از سه رمان تاریخی و یک زندگینامه وقتش رسیده بود که یک رمان اجتماعی بنویسم.
2- سوژه «دلي كه نداشتي» كجا در ذهنتان جان گرفت و چرا اين نام را انتخاب كرديد؟
دقیقاً در آخرین نمایشگاه کتابی که قبل از کرونا برگزار شد. جرقهاش نمیدانم از کجا به ذهنم رسید. اما آن روز اتفاق افتاد. اما در حد یک جرقه و بعد رفته رفته داستان شکل گرفت و کامل شد.
اما جواب سؤال دوم. وقتی در حال نوشتن یک داستان هستم شخصیتها توی سرم با هم حرف میزنند. این اسم از یک واگویه به ذهنم رسید. شخصیت اصلی یک دلخوری داشت و با خودش این کلمه را تکرار میکرد. این اتفاق با خواندن یک شعر عاشقانه برای شخصیت اصلی اتفاق افتاد. شعری که نمیدانستم چیست و فقط قرار بود باشد. بعداً زمان نوشتن این صحنه هرچه گشتم شعر مناسبی برای این مضمون پیدا نکردم. در نهایت از یکی از دوستان شاعرم به نام آقای حسام مقامی کیا خواهش کردم یک شعر برای این صحنه بگویند. یا بهتر بگویم بسرایند.
3- باز هم كار اجتماعي مينويسيد؟
انشاءالله. کاری که در دست نوشتن دارم هم یک کار اجتماعی است. اما نوشتن کار تاریخی هم در برنامهام هست.
4- ميخواهم از شخصيتهاي كتاب بپرسم اول بفرماييد چرا اين همه شخصيت در كار ميبينيم؟
من از وقتی چشم باز کردم اطرافم پر از آدم بود. هم خانوادهئ مادری و هم خانوادهئ پدری. هردو با روابط اجتماعی و فامیلی گسترده. به همین دلیل من نمیتوانم آدمها را تنها تصور کنم. داستانِ آدمها در مواجهه با آدمهای دیگر شکل میگیرد. کنش و واکنشها در مقابل آدمهاست که قصهها رو میسازد. اگر ترس از اطناب یا زیاد شدن صفحات کتاب نبود دلم میخواست قصهئ تکتک شخصیتها را بنویسم. گرچه تا همینجا هم کسی نیست که کمی از ماجرایش در داستان نباشد. آنقدری که مخاطب آن شخصیت را خوب بشناسد.
5- حالا از ارتباط خودتان با شخصيتها بگوييد، كدام را بيشتر دوست داريد و كدام بيشتر شبيه خودتان است؟
شخصیت امین را بیشتر از همه دوست دارم. چون بارِ نشاط داستان روی دوش امین است. به علاوه اینکه همهئ آدمها توی زندگیشان به کسی نیاز دارند که بدون قضاوت حمایتشان کند.
من هم، شبیه همهئ شخصیتها هستم و هم، به هیچکدامشان ربطی ندارم. قطعاً هر شخصیتی در داستان کمی از ویژگیهای من را دارد. باید این را از دیگرانی که هم کتاب را خواندند و هم من را میشناسند پرسید.
6- من به عنوان یک مخاطب شخصیت مهدیه را یک شخصیت غیر کلیشهای دیدم. درباره این شخصیت بگویید.
اتفاقاً در خلق این شخصیت عمد داشتم. تقریباً همیشه در همهئ فیلم و سریالها، حتی در ژانر دفاع مقدس آدمهای چاق آدمهای لودهای هستند. ولی اطراف خود من پر از آدمهای چاقی است که هم تحصیلکرده هستند. هم کتابخوان. هم جدی. هم باتدبیر. اما همهئ آنها عاشق خوردن هستند. مهدیه هم یکی شبیه همانها. یک زن جوان چاقِ تحصیلکردهِ جدی که دو فرزند دارد. استاد دانشگاه هست و برای حل مشکلات تدبیر دارد. در ضمن عاشق شیرینی و شکلات هم هست.
در میان هنرمندان کسی مثل مهران غفوریان را مثال میزنم. یک بازیگرِ نقاشِ کارگردان. احتمالاً هنرهای دیگری هم دارد. من در بعضی گفتگوها حدس زدم که شخصیت اصلی مهران غفوریان لوده نیست و اتفاقاً بسیار آدم جدیای است.
7- از اول همين پايان بندي در ذهنتان بود يا با پيش رفتن پله پله اين پايانبندي را انتخاب كرديد؟
در همان اوایل شکلگیری داستان در ذهنم پایانبندی شبیه همین صحنه بود اما بعداً به دلایلی عوض شد. قرار بود داستان در روزهایی که همهئ ایران را سیل گرفته بود تمام شود . بعداً بنا به پیرنگ داستان تصمیم گرفتم داستان تا اربعین ادامه پیدا کند. اما چون صحنهئ پایانی را خیلی دوست داشتم آن صحنه را در آخرین خواب ارغوان گنجاندم.
8- طرح جلد خاص كارتان چه؟ نظر خودتان است يا با مشورتتان؟
همیشه قبل از طراحی هر کتابی با آقای قادری مفصل صحبت میکنیم که چه چیزی را دوست دارم و چه چیزی دوست ندارم. بعد ایشان به همراه تیمشان شروع به خواندن کتاب میکنند تا به ایده برسند. در نهایت اگر لازم باشد با نظر من طرح اصلاح میشود. برای این کار دو طراحی انجام شد که من این طرح را پسندیدم.
9- به نظرتان كار اجتماعي راحتتر از آب در ميآيد يا كار مذهبي؟
برای هرکدام که وقت بیشتری بگذاریم و هرچه بلدیم را خرج کنیم. فرقی نمیکند. هر کدام سختیها و شیرینیهای خاص خودش را دارد. اما کار تاریخی یک چهارچوب مشخص دارد که کمی دست و پای تخیل را میبندد. اما همین چهارچوب به ذهن نظم میدهد. من کارهای تاریخی را تقریباً فصل به فصل مینوشتم. اما رمان اجتماعی را با هر صحنهای که ارتباط برقرار میکردم. در نهایت تدوین کار از نوشتنش سختتر بود.
10- روزهايي كه نوقلم بوديد فكر ميكرديد قبل از ٤٠ سالگي كثرت اثر با ژانرهاي مختلف در كارنامه تان داشته باشيد؟
هفت اثر را نمیشود عدد کثیری دانست. اما از همان اول قصد داشتم که ژانرهای مختلف را امتحان کنم. اما حتی اگر صد سال دیگر هم عمر کنم همهئ ژانرها را امتحان نمیکنم. چون بعضیهایشان را دوست ندارم و بعضیهایشان از طرف مخاطب مورد استقبال قرار نگرفته است. به لطف پروردگار در این سن در جایی هستم که تصمیم گرفته بودم باشم.
11- يك جمله خطاب به نوقلم ها بفرماييد.
با نوقلمها بیشتر از یک جمله حرف دارم. آموزش ببینید. کتاب بخوانید. کتاب بخوانید. کتاب بخوانید. تجربه کسب کنید. نقدپذیر باشید و ناامید نشوید.