به گزارش روزپلاس، روزهای زندگی هیچ فردی، مثل هم و یکسان پیش نمیروند. هر روزی به نحوی ، به شکلی میگذرد و گاهی ما برای ارضای برخی نیاز هایمان ، دست به کارهایی میزنیم که چیزی که عموما با نام وجدانمان آن را میشناسیم، ما را از انجام آن بازمیدارد.
گاهی میخواهیم از کسی که به ما آسیبی رسانده، انتقام بگیریم؛ کاری میکنیم که اولا به خودمان آزار میرسانیم هرچند در احساس اولیه مان ، رضایت را لمس میکنیم و در رتبه های بعدی، احساس میکنیم پیامی از وجدانمان به ما میرسد که کاش چنین نمیکردیم. مانند کسانی که برای انتقام از خیانت ، خودکشی میکنند تا عذاب وجدان و پشیمانی را برای طرف مقابلشان به بار بیاورند. اما ابتدائا خودشان را آسیب دیده میکنند.
پیش می آید که بارها و بارها، دست روی دهان وجدانمان میگذاریم و اجازه ابراز وجود به او نمیدهیم.
گاهی هم وجدانمان را روبروی خود مینشانیم، برایش توجیهاتی می آوریم تا اورا قانع کنیم تا بلکه دست از اخطار هایش بردارد.
همه ما ، بعد از مدتی ، از کلنجار های فراوان با وجدانمان خسته میشویم.
این خستگی از تقابل نیازها و وجدانمان ، که به عقیده ی برخی روانکاوان، وجدان همان فراخود است؛ مارا به مشکلاتی مبتلا میکند. مشکلاتی که روح و روان مارا اول خسته میکند، بعد هم این خستگی را به سمت یکی از حالت های دافعی میکشاند. مانند مکانیسم دفاعی فرافکنی، مانند درون فکنی ، جابجایی، فراموشی و... تا از فشار این تقابل فراخود و نیازهایمان فرار کنیم، از شدت این خستگی رهایی یابیم. وقتی گفته میشود گناه انسان را ضعیف میکند، در واقع ، گناه ، کلنجار میان نیازهایمان و فراخودمان است که از یکجایی به بعد، مارا از پا می اندازد. روح ما میخواهد رشد کند، بزرگ شود، و گاهی ما سالها خود را در تقابل های کوچک و بی ارزشی متوقف میکنیم. روحی که مدام در این جنگ و تعارضات سیر میکند ، دیگر از یک جایی به بعد، از پای در می آید.
ارتباط معنوی، امر مهمی است در روانشناسی ، علی الخصوص روانشناسی نوین.
ارتباط با یک معبود بزرگ، و واگذاری امور به دست او، تکیه به قدرت و محبت او، مارا از این خستگی جدا میکند.
مارا در این فرار کمک میکند. در این تقابل و فرار، بجای فرافکنی ها و مکانیسم های دفاعی دیگر، فقط یک معبود میتواند دست مارا بگیرد و از این تقابل، نه تنها رهایمان، بلکه پیروز میدانمان کند.